مطلب ارسالی کاربران
شعری از سعدی برای سرهنگ علیفر🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
آن سرهنگ بی سیبیل، آن عاشق زنجبیل، آن لعن کنندهی دفاع خطی، آن مبدع هرچه اتفاق غیرخطی (از کنترل غیرخطی و نیم خط و زیگزاگ)، آن وععععععع کشنده ی بی مثال، آن عاشق موسیقی متال، آن خورنده ی نسکافه با رطب، آن هوارکشندهی نیمه شب، آن آزادکنندهی هر چه اسیر، آن شناساننده ی دولاب امیر!
گویند روزی به گزارش مسابقه ای نشسته بود که هاتف از تلفن خبر داد برای مریبگری در لیگ برتر پیشنهاد دارد. پس ارسی بر پای نمود و قید هرچه گزارش را زد و در خندوانه اعلام کرد که به سایر مربیان نشان خواهد داد (دفاع غیرخطی را). پس هاتف مجددا بر وی وارد شد و شیشکی ها در کرد و فرمود: «نَسکُلُکَ یا سرهنغ» (اُسکلت نمودیم ای سرهنگ) پس خشم بدانجا رسید که آتش از دهان برون داد و موهای ویدال، این بازیکن بی ادب را کز بداد. نوبه ی دیگر ایشان را بفرمودند که ای داننده ی همه علوم خفیه در ویکیپدیا، ما را بگوی که سازنده ی فلان ورزشگاه کیست. ندیده فریاد برآورد «دولاب امیر» مریدان کف و خون قاطی کرده و خویش را به هشت قسمت کاملاً نامساوی دریدند.
الی النهایه به گزارش رقابت منچستر و فنرباغچه نشست و آن کار با مورینیو و فن خال کرد که چنگیز با آسیای میانه و آتیلای هون با هندیان نکرد. تا بدینجا که مورینیو دست از بازی تیمش بشست و بر تلویزیون زنگ بزد و فریاد برآورد: «شکر خوردم با دوغ، ما را بِهِل!» پس سرهنگ نهلید و بدتر یقه ی دفاع خطی را گرفت و ۵۸ دقیقه از آن نالید. نیز بر بازیکن فنرباغچه غرید که: «ای فلان! کجا می روی برادر؟» گویند بازیکن فنرباغچه توپ را رها کرد و سی ها بار سر بر تبلیغات دور زمین کوبید تا جان داد. مریدان دوباره کف و خون قاطی بنموده، قطعات خود را در سالاد الویه ریش ریش بفرمودند.