قبل از شروع بگم ک واسم خیلی عجیبیه ک خیلی از فیلما تو این لیست میتونستن نباشن و جاش فیلمای دیگ باشن...تو پست بعدی فیلم های پیچیده برتر ب انتخاب خودمو میذارم
16-last year at marienbad
سال گذشته در مارین باد
«سال گذشته در مارین باد» فیلم مشهور و جنجالی«آلن رنه» کارگردان پُرآوازۀ فرانسوی، قواعد سینمای کلاسیک را تغییر می دهد و تبدیل به مثالی می گردد از آغاز راهی که «رنه» مظهر آن شناخته می شود:«سینمای مدرن».در فیلم های سینمای کلاسیکْ آغاز،نقطه اوج و پایان مشخص در فیلم وجو دارد و فیلم قصه خود را خطی و سر راست تعریف می کند.آلن رنه در «سال گذشته در مارین باد» با به کارگیری فرمی پیچیده در صدد است سر و شکل قصه ساده خود را تغییر دهد تا بتواند به حس و مفهومی متفاوت در مقایسه با نمایش خطی داستان خود برسد.شخصیت هایی بی نام همراه با دوربینی که مدام در راهرو ها و سالن ها هستند.
روایتی مبهم و مرموز از زن و مردی که یک سال پیش در قصری قدیمی و باشکوه همدیگر را دیده اند ..
سال گذشته در مارین باد فیلم ابهام است،فیلمی که در آن هیچ چیز مشخص و قطعی نیست.به عنوان فیلم اگر نگاه کنیم در آن نام یک مکان و زمان مشخص را می بینیم اما در فیلم، "مارین باد" اهمیت خاصی ندارد شخصیت ها نمی دانند کجا همدیگر را ملاقات کرده اند(و تازه یکی انکار می کند که ملاقاتی در کار بوده) زمان هم دقیق مشخص نیست.نام ها هم همینطور؛مرد و زن اصلی داستان هیچکدام نامی ندارند و یکی دو اسمی هم که در طول فیلم می شنویم(فرانک و اندرسون) مشخص نیست چه کسانی هستند.البته به تمام اینها در طول فیلم نیز اشاره می شود،بارها مرد می گوید نام ها مهم نیستند(اشاره به نام مجسمه ها) و یا فرقی نمی کند کجا همدیگر را دیده باشند(این هتل یا قصر یا مارین باد یا هرجای دیگر) و زمان هم برای او معنایی ندارد و یک سال دیگر با چند هفته و چند روز، برایش معنایی ندارد. مردی هم که با چهره ای مرموز و شیطانی در فیلم حضور دارد و با کارت بازی دو نفره ای راه می اندازد که همیشه برنده است تاثیر زیادی در هر چه رمز آمیزتر شدن فیلم دارد.
بر خلاف فیلم های سوررئالی که در آنها امکان مرزبندی بین واقعیت و رویا وجود دارد در این فیلم چنین تفکیکی میسر نیست.علت اصلی آن هم زاویه روایت فیلم است.فیلم از دریچه ذهن کسی روایت می شود که اصلاً قابل اعتماد نیست و به جایی می رسیم که می گوید دیگر چیزی به یاد ندارد که چه اتفاقی افتاده.
15-mementoبه یاد اور
منطق جذاب فیلم برگرفته از داستان کوتاهی است که جاناتان،برادر نولان نوشته است و به نوبهء خود متکی بر نوعی شرایط ذهنی واقعی است.نولان علاقه خود را به مضمون هویت و شکست زمان حفظ کرده است که مشخصه فیلم اول او نیز بود.
در هرحال«ممنتو»بیش از آن که فیلمی متأثر از تفکرات باشد،فیلم نوآری است با ساختاری تحریککننده و پرداختی مهیج؛نوعی استفاده پیچیده و خلاقانه از امکانات سینما که قابلیتهای این رسانه را در مسیری نامتعارف هدایت میکند.نولان قصد دارد تا داستان را به شیوهای ذهنی و به روشی بیان کند که نظرگاه لنرد را بازتاب دهد.پس در عمل نوعی تریلر ساخته است که سیر رو به عقب دارد،فیلمی که از آخر شروع میشود(تا حدی شبیه«خیانت»ساخته هرولد پینتر)و به آغاز برمیگردد.اما به نحوی متناقض هرچه بیشتر درمییابیم،کمتر میتوانیم نسبت به حقیقت مطمئن باشیم.
لئونارد یک مامور تحقیق شرکت بیمه است که پس از کشته شدن همسرش بدنبال پیدا کردن قاتلین اوست . او در اثر وارد شدن ضربه ای مهلک به سرش حافظه اش آسیب دیده است . پس از این اتفاق زندگی او بهم می ریزد زیرا هر روز حافظه کوتاه مدتش را از دست می دهد و بنابراین کارش را نیز از دست می دهد . او تصمیم گرفته انتقامش را از قاتلین همسرش بگیرد اما مشکل اینجاست که او حوادث گذشته را بخاطر نمی آورد و بنابراین مجبور است هر روز اتفاقات و اطلاعات را روی بدنش حک کند و با یک دوربین از چیزهایی که می بیند عکس بگیرد و پشت عکس اطلاعات مهم را یادداشت کند تا دقایقی بعد آنها را بخاطر آورد برای مثال روی سینه اش خالکوبی می کند که همسر من بقتل رسیده است و با این وضعیت تشخیص دوست و دشمن از هم ، کار مشکلی می باشد .
14-A Space of Odyssey
ادیسه فﺽایی
داستان فیلم، که الهامگرفته از داستان کوتاه «نگهبان» آرتور سی. کلارک است، دنیایی را تصور میکند که در آن بشریت به ماه سفر کرده و در آنجا یک تکه سنگ سیاه بزرگ را کشف کرده و برای یافتن منشا این سنگ یک سفر به نقطهای نامعلوم از کهکشان را آغاز کرده. داستان فیلم تا قبل از پرده سوم بسیار ساده و قابل فهم است. کوبریک با استفاده از تصاویر و با دیالوگ محدود، پیشرفتهای بشریت را از دوران تکامل اولیه تا حتی آینده به خوبی تصویر میکند و موقعیت اولیه را نیز به سادگی بیان میکند. اما آنچه که ۲۰۰۱: ادیسه فضایی را تبدیل به یک فیلم فراتر از یک سفر عادی بدل میکند، پرده سوم و ۲۰ دقیقه انتهایی آن است.
در پرده سوم، کوبریک به یکی از اوجهای کارگردانی دوران کاری خود میرسد. در پرده سوم فیلم، کوبریک ایدهای را نمایش میدهد که بسیاری از فیلمها و داستانهای علمی تخیلی پس از ۱۹۶۸ از آن بهره میبرند؛ تولد یک نژاد جدید از انسان با درک جدیدی از فضای اطرافش. کوبریک این سکانس را تنها با کمک تصویر نمایش میدهد. در پرده سوم فیلم دیالوگ به حداقل خود میرسد و تمام روندی که شخصیت فیلم برای وارد شدن به این نژاد جدید طی میکند را مرحله به مرحله نمایش میدهد تا زمانی که شخصیت اصلی بعنوان کودکی از این نژاد برمیخیزد.
ولی تنها نکته مثبت ۲۰۰۱: ادیسه فضایی داستان آن نیست. شاید آنچه که بیش از هرچیزی به یاد بماند جلوههای ویژه فیلم باشد که جزو بهترینهای دهه بوده و حتی تا کنون نیز جزو بهترین نمونههای جلوههای ویژه میشود از آن نام برد.
13-ال توپو el topo
فیلمهای جنجالی و بحث برانگیز همیشه فیلمهایی هستند که به مسائل جنسی، خشونت، مذهب، سیاست، همجنسگرایی، نژادپرستی، مواد مخدر را به تصویر میکشند یا زبانی تند و یا وقیحانه دارند. این فیلمها معمولا تابوها را شکسته و مثل فیلمهای معمولی عمل نمیکنند.اکران آنها مثل فیلم های معمولی نبوده و در نیمه شب ها با اکرانی خاص به پرده سینما رفته اند.
هفتتیر کشی سیاهپوست بهنام «ال توپو» (الکساندر یودوروفسکی) با پسر هفتسالهاش، «برونتیس» (برونتیس یودوروفسکی) در صحرا بهراه میافتند و از شهری میگذرند که تمام موجودات زنده آن قتل عام شدهاند و بعد، به قاتلان، «کلنل» (سیلوا) و گروه خود میرسند که صومعهای را به وحشت انداختهاند. خلقت: «ال توپو» تبهکاران را محکوم به مرگ میکند. بعد، «برونتیس» را به راهبان غارت شده میسپارد و همراه «مارا» (لورنزیو) میرود. «مارا» او را وادار میکند که با چهار استاد صحرا مبارزه کند. استاد اول (مارتینز)، گوشهنشین نابینائی است که به یک روح بدل شده است. «ال توپو» با حیلهای او را میکشد. زن همجنسگرائی همراهشان میشود تا جای سه استاد دیگر را نشان دهد. «ال توپو» با حیله و شانس بر هر سه غلبه میکند و نیروهایشان را تصاحب میکند. اما «مارا» مجذوب زن میشود و با تپانچهای طلائی به «ال توپو» شلیک میکند. زخمهای عیسی روی دستها و پاهای «ال توپو» ظاهر میشوند.و آنان رهایش میکنند تا بمیرد. مزامیر: سالها بعد، «ال توپور» مرد مقدس جمعی از ناقصالخلقهها و افیجها شده که در غارهائی زندانی شدهاند. «ال توپور» تصمیم میگیرد با کندن نقبی به شهر مجاور، مردمش را نجات دهد. اما مردم شهر سادیستی، منحرف و فاسد هستند. «ال توپو» و یکی از زنهای کوتولهاش (لوئیس) به نیت جمع کردن پول برای تهیه دینامیک، با هم ارتباط برقرار میکنند. یکشنبهای، کشیش تازه در بازی رولت روسی، گلولههای واقعی در تپانچه میگذارد و پسر کوچکی میمیرد. آخرالزمان: «ال توپو» میفهمد که کشیش تازه، پسرش (جان) است. پسر لباس سیاه پدرش را میپوشد. و قسم میخورد با کامل شدن نقب، پیرمرد را بکشد. بالاخره ناقصالخلقهها رها میشوند، ولی مردم شهر قتل عامشان میکنند. «ال توپو»ی زخمی، کشتاری بهراه میاندازد و بعد، خود را آتش میزند و پسرش با زن کوتوله و نوزادش به راه میافتند.
12- عدد پی pi
فیلم pi یا 3,14159265358 محصول سال 1998 و به کارگردانی دارن ارونوفسکی(Darren Aronofsky) است .این فیلم اولین کار بلند دارن ارونوفسکی است که توجه بسیاری از منتقدین را به خود معطوف ساخت. اما فیلم pi یک فیلم صرفا تجاری نبود زیرا به خاطر ساحتارهای پیچیده و نوع روایت داستان و مضمون و محتوا فیلمی تماشاگر پسند نبود. اما به واقع یکی از متفاوت ترین اثار سینمای دهه نود میباشد.
فیلم pi داستان یک ریاضی دان نابغه به نام ماکسیمیلیان کوهن (Maximillian Cohen) است، او سعی دارد با علم ریاضی ماهیت خدا را کشف کند و برای این کار نظریه هایی را هم ارائه میکند. او دارای بیماری صرع است و گاه و بیگاه دچار تشنج های شدید عصبی و مغزی میشود. شاید اولین چیزی که مخاطب را در این فیلم با خود درگیر میکند سیاه و سفید بودن فیلم با نورپردازیهای عجیب و غریب است که فضایی تیره و تاریک را در فیلم ترسیم میکند ،البته این عامل شاید به این دلیل باشد که کارگردان قصد دارد جهان را از نگاه شخصیت کوهن نشان دهد جهانی سیاه و سفید و عاری از رنگ.
فضا سازی و طراحی صحنه در این فیلم هم درست به مانند نورپردازی های فیلم عجیب و غریب و پیچیده است ،مسلما تماشاگر با دیدن این فضاها و طراحی ها خود را در جهان پست مدرن اساس خواهد کرد،به طوری که حتی یک شخصیت ماشینی به نام اقلیدس که رایانه شخصی ماکسی کوهن است به صورتی غیر مستقیم حضور دارد و زنده است و این موجب هراس میشود .اما از نکات مهم فیلم که این فیلم را گاه به نقطه اوج میبرد و گاه ان را پایین میکشد تصویربرداری فیلم است .شاید بیش از 60 درصد این فیلم به صورت فیلمهای مستند فیلمبرداری شده است .حضور دوربینی که باید جهان را از دیدگاه یک انسان ،دارای بیماری شدید عصبی نشان دهد ،باید کار دشوار و مشکلی باشد که البته ارونوفسکی با اینکه در پاره ای مواقع ،بسیار اغراق امیز عمل میکند اما در نهایت از عهده این کار به خوبی برامده است .
تکان های شدید دوربین و حرکت های ناپیوسته و چرخشهای یکباره دوربین،که به نوعی نشان دهنده اغاز حملات مغزی ماکسی کوهن است به خوبی از کار درامده است .
11-The oeuvre of david lynch
اثار دیوید لینچ
خیلی سخت است ک ب خواهیم از بین اثار دیوید لینج،پیچیده ترین و دیوانه وارترینشان را انتخاب کنیم. پشت همه اثار لینچ یک جور دیوانگی ژرف و عمیق کمین کرده است. از eraserhead (محصول سال 1977 و اولین فیلم ب نمایش درامده لینچ) بگیرید تا مخمل ابی و اپیزود های کوتاه سریال تلویزیونی twen peaks و خلاصه همه اثارش راهی بودند ب (بزرگراه گمشده) و (جاده مالهالند) و حتی امپراطوری داخلی.
شخصیت های فیلم های لینچ ب نوعی در حاشیه حقیقت قرار دارند. ب این معنی ک ب نظر میرسد واقعی هستند و بعد اط درگاهی وارد ورودی دیگر میشوند و در نهایت وارد دنیای رویا و خیال و وهم و ارواح میشند ک گاهی انقدر دنیای مغشوشی است ک گویا هیپنوتیزم شده اند.
10-Fight club
باشگاه مشت زنی
بگذارید اینگونه شروع کنم ;فیلم باشگاه مشت زنی جز ده فیلم برتر سال۱۹۹۹و یکی مهم ترین آثار سینمایی در تاریخ سینما محسوب می شود با امتیاز ۸٫۹ در IMDB ،که بگفته بعضی دوست دارن این سبک از فیلم، باشگاه مشت زنی مدرسه ی برای تمامی کسانی ست که می خواهند بفهمند سینما یعنی چه?
در فیلم خشونت حرف اول را می زند و میتوان گفت یکی از بزرگترین مشکلاتی که این فیلم در ابتدا برای اکران ش داشت همین صحنه های بی رویه از خشونت بود که گاه تماشاگر چهره خود را از صفحه سینما برمیگرداند.
فیلم باشگاه مشت زنی یک فیلم خشن است..فیلمی که قربانیان جامعه ی را نشان می دهند که قربانی همین خشونت ها شده و سعی دارند تا خوی حشی گر و طغیان خود را بچشند و ازدرد های ناشی از قرار گرفتن در چنین جامعه ی فرار کند..بازی هوشمندانه ادوارد نورتون و استعداد فوق العاده اش در شیفت کردن بین نقش های مختلف و ویژیگی های بارزش در اجرا و برد پیت محبوب که در این فیلم به اوج هنر بازیگری اش( از نظرشخصی البته)می رسد،چنان تحرک و جنب جوشی به فیلم می دهد که مخاطب را تا آخرین لحظه مجذوب میکند و پیگر قصه ی که این دو رقم میزنند.
9-Brazil
برزیل
برزیل تری گیلیام را چیزی حدود سه بار دیدم و راستش هنوز هم مطمعن نیستم ک در فیلم چ اتفاقی می افتد. چیزی درباره اینده ای ترسناک و سیاه؟مردی ب نام سام لوری ک یک کارمند دون پایه دولت است و رویاهای دور و درازی دارد ،استهدام میشود تا درباره تصادفی تحقیق کند ک منجر ب زندانی شدن و مرگ یک شهروند معمولی ب نام ارچیبالد باتل شده است. اشتباهی ک در سیستم بوروکراسی رخ داده و ب جایت اصلی ارچیبالد تاتل(با بازی رابرت دنیرو) یک شهروند بی گناه قربانی شده است.
ایا واقعا داستان همین است؟هیچایده ای ندارم.تروریست همچنان تعمیر کار کولر هم است ک زمانی ب سام کمک کرده و کولرش را تعمیر کرده است.ادم های زیادی دستگیر میشوند،بقیه در طول یک مراسم خاکسپاری داخل یک تابوت بی انتها می افتند. بعد از این دیگر همه چیز عجیب و غریب میشود. ایا داستان برزیل واقعی است؟یا همه داستان فقط در ذهن شخصیت اصلی قصه لوری میگذرد و وهم و خیالی بیش نیست. تصورات کسی ک از نظر پزشکی بیمار روانی است. چ کسی واقعیت را می داند؟