چندین اپیزود از نخستین سریال فرهادی (در شهر؟!) را دیده ام. تصویر یک کارگردان اجتماعی و البته تا حدی بدبین در ذهنم ماند. دو فیلم نخست او را ندیدم (شهر زیبا و رقص در غبار) اما می گویند در ادامه سریال اوست.
نخستین فیلمی که از او دیدم "چهارشنبه سوری" است که به نظرم یک شاهکار بی نظیر است و اگر سکانس دیدار (فرخ نژاد – بهرام) را ندید بگیریم هیچ مشکلی ندارد. نوشته، اجرا و بازی ها در اوج هستند.
با اشتیاق درباره الی را دیدم. آن را هم دوست دارم و همچنان نشان دهنده حرکت رو به جلو و قدرتمند فرهادی است. با این فیلم او ثابت کرد نویسنده بسیار خوبی هم هست.
"جدایی" هم با مولفه های مورد علاقه فرهادی (دروغ، پنهان کاری و یک راز سر به مهر) اثری دیدنی است و قابل احترام. با جدایی به اوج محبوبیت و افتخار (اسکار و گلدن گلوب) رسید.
اما از این فیلم به بعد نزول فرهادی شروع شد. "گذشته" شاید تک سکانس های خوبی داشته باشد اما در کل یک گام بلند به عقب است و "فروشنده" که از نظر من یک فیلم غیر قابل تحمل است. اثری خشک و بیروح و بی منطق. همه چیز این فیلم ساختگی و مصنوعی است.
و حالا "همه می دانند". فیلمی که از فروشنده هم بدتر است. اگر در یک ساعت اول صبر ایوب داشته باشی و تماشای فیلم را رها نکنی تازه داستان شکل می گیرد و پس از آن ملغمه ای می شود از درباره الی و جدایی فقط این بار در شهرکی در اسپانیا. آن هم در سطحی بسیار بسیار نازل. فیلم تکرار مکررات است. فرهادی فقط خودش را برای چندمین بار تکرار کرده است. حتی حضور ستاره هایی مثل باردم و کروز هم کمکی به فیلم نمی کند. اینکه در سایت معتبر rottentomatoes زیر 50 درصد نقد مثبت گرفته نشان دهنده سطح فیلم است.
فرهادی پس از سه فیلم خوب (چهارشنبه سوری – درباره الی و جدایی) سه فیلم بد و ضعیف (گذشته – فروشنده و همه می دانند) را ساخته و اگر خود را از این دور باطل و تکراری خلاص نکند به فیلمسازی فراموش شده تبدیل می شود.
پ ن: به سبک و سیاق منتقدان اگر بخواهم به همه می دانند نمره بدهم بیش از یک ستاره (*) گیرش نمی آید.