ژاوی
آوریل 2009
هر دسامبر در پاریس، پسری جادویی به جایزه توپ طلا در زمینه بهترین بازیکن سال اروپا میرسد. باید مراسمی موازی نیز برگزار شود، جایی که در آن به بازیکنی که بیش از همه نادیده گرفته شده، چایزه دیگری دریافت کند. این جایزه باید برای مدتی طولانی به کلود ماکلکهله تعلق پیدا میکرد، بازیکن توپگیری که رئال مادرید در سال 2003 به جای تمدید قرارداد با دستمزد بالاتر، او را به چلسی فروخت. از آن زمان رئال مادرید به نیمه نهایی لیگ قهرمانان نرسیده است. بعد از اینکه ماکلهله از رئال مادرید خارج شد، زین الدین زیدان دوست او، در خصوص خرید دیوید بکام گفت ما با یک لایه طلایی دیگر، ماشین بنتلی خود را رنگ آمیزی کردیم، آنهم در حالی که موتور خود را از دست داده بودیم.
پل اسکولز از منچستریونایتد، جانشین ماکلهله در این زمینه بود. با این حال، اسکولز جایگاه خود را از دست داد وقتی تمام کارشناسها شروع به صحبت در این خصوص کردند که او چقدر نادیده گرفته میشود. حالا آن جایگاه به ژوی هرناندز کروز تعلق دارد که در خط میانی بهترین تیمهای جهان بازی میکند. چلسی خیلی زود متوجه این خواهد شد؛ آنها به زودی در نیمهنهایی لیگ قهرمانان اروپا با ژاوی و بارسلونا روبرو خواهند شد.
این نادیده گرفته شدن به خاطر این است که هنوز او مانند یک پسربچه اهل بارسلونا زندگی میکند؛ وقتی اولین بازی خود برای بارسلونا را یک دهه پیش انجام داد، هنوز خود را با مترو به استادیوم میرساند. او انگار متولد شده که کوارتربک (در بسکتبال و فوتبال آمریکایی؛ کسی که از عقب زمین توپ پخش میکند) بارسلونا باشد، چیزی که در نیوکمپ به آن شماره چهار میگویند. شماره چهار اطراف خط میانی میچرخد و پاسهایی مانند کوارتربکها میدهد. این پستی است که توسط یوهان کرایوف خلق شده، توسط مردی هلندی که توتال فوتبالِ دهه هفتاد را برای بارسلونا بهروزرسانی کرد. وقتی در سال 1988 به مربیگری باشگاه منصوب شد، متوجه پسرکی لاغر به اسم پپ گواردیولا در تیم جوانان شد که نادیده گرفته میشد. کرایوف او برای بازی در پست شماره چهار آماده کرد و حالا او به عنوان شماره چهار اسطورهای باشگاه شناخته میشود. گواردیولا حالا سرمربی بارسلونا است.
در اواخر دهه نود، یک شماره چهار کوچکجثه دیگه به نام ژاوی زمان را مغتنم شمرد. خود را در تمرینات نشان داد و پاسهایی مانند گواردیولا داد. بودوین زندن که در آن زمان در بارسلونا بود، به من گفت به هم میگفتیم او بازیکنی مشابه پپ است. مانند دانشگاهی بود که فقط شماره چهار پرروش میداد. گفتن این موضوع دشوار بود اما ژاوی بازیکنی کاملتر به نسبت پپ بود. گواردیولا با این موضوع موافق بود. به ژاوی گفت تو کسی هستی که من را به سمت درهای خروج راهنمایی خواهی کرد. ژاوی جنبش بیشتری به نسبت گواردیولا داشت و انگار در پشت سر خود نیز چشم داشت. با این حال اینها برای او در ابتدا به سادگی قابل پذیرش نبودند. به یاد میآورد. بازیکنان پا به سن گذاشته را میدیدم و با خودم میگفتم با حضور ژاوی، کار من تمام است.
به نظر ژاوی نمیخواست مانند گواردیولا نفر شماره یک بارسلونا باشد. حتی کارهایی که سایر فوتبالیستهای برای تیتر شدن انجام میدهند را انجام نمیداد: اهل جنجال نبود، به تیمی دیگر نمیرفت یا حتی گلهای زیادی به ثمر نمیرساند. زیاد صحبت نمیکرد. با صد و هفتاد سانتی متر قد حتی شبیه ابرستارهها نبود. تنها کاری که میکرد، پاس دادن بود: چپ به راست، راست به چپ، به جلو یا عقب. درست شبیه کسی که جدول کلمات را به سرعت حل کند. مدافع بزرگ چلسی ران چاپر هریس به خطا کردن یک صورت برای به یاد آوردن داد، ژاوی در مورد پاس دادن این کار را انجام داد.
کرایوف سبکی از بازی را به بارسلونا یاد داد که شبیه به رمان گراهام گرین (نویسنده بزرگ داستانهای کوتاه از انگلستان؛ نزدیک بود سال 67 برنده نوبل شود) بود: همه چیز در گرو این است که مرد سوم را پیدا کنید. همه باید به این احساس برسند که مرد صاحب توپ، همیشه باید دو گزینه برای انتخاب داشته باشد. جای تعجب نیست که بارسلونا به تولید شماره چهار ها ادامه داده است. پس از ژاوی، اینیستا با جثهای حتی کوچکتر ظهور کرد و حالا سسک فابرگاس در آرسنال میدرخشد. او در خصوص اینکه با ژاوی مقایسه میشود گفته است ژاوی چندین کلاس از من بهتر است.
در یورو 2008 ژاوی، اینیستا و سسک یک مثلث در قلب خط میانی تیم ملی اسپانیا بودند. در بازی فینال کاری کردند که شبیه به یک جلسه تمرینی، آلمانیها به دنبال توپ آنها بدوند. سی و یک مسابقه از آخرین شکست تیم ملی اسپانیا میگذرد. آنها پیش از اینکه با فرانسه و ماکلهله در جام جهانی 2006 روبرو شوند نیز 25 بازی دیگر را بدون شکست پشت سر گذاشته بودند. به طور کلی میتوان گفت آنها در پنج سال اخیر بهترین تیم ملی جهان بودهاند. بارسلونا نیز بهترین تیم جهان است. اگر ژاوی محتاط نباشد، مردم خیلی زود متوجه او میشوند. خوش شانس است که مهاجمان بارسلونا تمام توجه را دریافت میکند و خود نیز از سمت دیگر به همگان میگوید حتی نیمی از کیفیت اینیستا را ندارد.