حمله اعراب به ایران
از زمانى که خسرو پرویزنامه فرستاده ى حضرت محمد(ص) را پاره کرد تا زمانیکه مسلمانان بصورت جدى امپراتورى ساسانى را تهدید کردند کمتر از 20 سال فاصله شد اما دراین مدت همه چیز تغییر کرده بود. شاهنشاهى ایران دراثر کشمکش هاى طولانى با رم تضعیف شده وتغییر مداوم پادشاهى و جامعه طبقاتى بى رحم هم مزیدعلت شدتا بزرگ ترین دولت سیاسى آن زمان آماده فروپاشى باشد.ازآنطرف اعراب مسلمان علاوه برتشکیل یک واحد متشکل نظامى بابهره گیرى ازفرماندهى مناسب با سرعت درحال توسعه بودند.
جنگ زنجیر
ابوبکر که پس از پیامبر به خلافت رسید، در دوازدهم هجرى برابر 633 میلادى زمان را براى نبرد با ایران آماده دید. وى مرد قدرتمند عرب، خالد بن ولید، را مأمور حمله کرد.خالد در حرکت خود به سمت ایران ابتدا در جنوب بصره با قواى هرمز سردار ایرانى درگیر شد و درنبردى تن به تن وى را کشت و اعراب نیز سپاه وى را از بین بردند. اعراب در درگیرى دیگرى به طور هم زمان سپاه کمکى ایران به سردارى قارن را نیز درهم کوبیددن و جنگ سلاسل یا زنجیر سبب اولین برترى اعراب مسلمان به قواى ایران شد.
اعراب در ولجا نیز (نزدیک مصب دجله و فرات) شکستى دیگر نصیب سپاه ایران کردند.
جنگ اولیس
اولین برخورد جدى در برابر سپاه خالد در این نبرد به شدت در برابر نیروهاى خالد مقاومت کردند تا آن جا که خالد قسم خورد آب رودخانه را از خون آن ها قرمز کند و پس از پیروزى نیز با کشتن اسرا سعى کرد که این قسم خود را عملى کند و سر صدها اسیر را برید.خالد سپس پیشروى خود را به سوى فرات ادامه داده و پس از گرفتن شهر انبار در نزدیکى بابل تقریبا جنوب بین النهرین را از دست
ایران خارج کرد. اما سپس به دستور ابوبکر براى دخالت در نبرد اعراب و رم موقتا جنگ با ایران را کنار گذاشت.
قدرت گرفتن عمر
ابوبکر که مردى ملایم بود ابتدا سبب خوشحالى ایرانیان و رمى ها شد اما بعدها پس از بیمارى و روى کار آمدن عمر پى بردند که زنده بودن ابوبکر براى آنها بهتر بوده است.
در همین زمان یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانى، براى پایان دادن به پیشروى اعراب رستم فرخزاد را مأمور سرکوبى دشمنان ایران کرد. رستم که سردارى بزرگ و پرقدرت بود سپاهى عظیم گردآورد و آن را به دو قسمت تقسیم کرد. بخشى از آن را به نرسى و بخشى از آن را به جاپان سپرد.
عمر که از عزم ایرانیان براى مقابله با اعراب با خبر شده بود در مدینه بر منبر رفت و از مردم کمک خواست و ابوعبیده بن ثقفى را با لشکرى بزرگ به سمت ایران فرستاد.
جنگ پل
مثنا، سردار عرب که جانشین خالد شده بود، پس از چند نبرد با ایرانیان به دلیل قلت نیرو مجبور به عقب نشینى و منتظر نیروهاى اعزامى از مدینه شد. پس از رسیدن ابوعبیده سپاه عرب از فرات گذشته و به جنگ بهمن جادویه، سردار ایرانى، رفتند.در این جنگ جادویه از سى فیل جنگى استفاده کرد و نبردى سخت درگرفت که ابوعبیده در آن کشته شد و تنها پایدارى مثنا سبب شد تا لشکر عرب کاملا از هم نپاشد.اعراب سراسیمه به اولیس عقب نشستند و بهمن به اشتباه از تعقیب آن ها صرف نظر کرد.
نبرد بوایب
به دستور عمر سردارى سپاه به مثنا سپرده شد و اعراب پس از رسیدن نیروهاى کمکى در رمضان سال سیزدهم هجرى ( 634 میلادى) با نیروهاى ایرانى در نزدیکى کوفه محلى به نام بوایب نبردى سخت را آغاز کردند. نیروهاى طرفین در این نبرد بسیار مردانه جنگیدند و مردان مهرویه سردار ایرانى، در اثناى جنگ کشته شد و مثنا نیز زخمى کارى برداشت (که در اثر آن چند هفته بعد فوت
کرد) اما در نهایت ایران شکست خورده و از سپاه ایران تقریبا کسى زنده نماند.
نبرد قادسیه
در 636 میلادى برابر با چهاردهم هجرى رستم فرخزاد بدون فوت وقت در حال مهیا کردن سپاه عظیم 120 هزار نفرى بود و این مسئله دور از چشمان عمر باقى نماند. وى نیز بیکار ننشست و سپاهى 30 هزار نفرى را به فرماندهى سعد بن ابى وقاص مأمور حمله به ایران کرد این سپاه متشکل از بهترین جنگاوران عرب و مردان رزم دیده شامى بود که اخیرا با رم فاتحانه بازگشته بودند.
سپاه دو طرف در قادسیه (در 30 کیلومترى کوفه امروزى) در برابر هم صف آرایى کردند. در این جنگ که از نبردهاى تعیین کننده ى تاریخ به شمار مى آید در ابتدا فیلان ایرانى سواران عرب را وادار به عقب نشینى کردند اما پس از آن تیراندازان عرب فیلان را از سر راه برداشتند با ورود نیروهاى امدادى سورى به صف اعراب قدرت آن ها مضاعف شد و در روز سوم نبرد اعراب سواره نظام ایران را
شکست دادند در این زمان تلفات ایران 10 هزار نفر و تلفات اعراب 2 هزار نفر ذکر شده است.
اما جسارت سربازان عرب سبب شد تا در شب سوم جنگ نیز سپاه ایران نتواند استراحت کند و از طرفى زخمى شدن فیلهاى ایرانى نیز آرایش اردوى ایران را برهم زد.
در روز چهارم آن چه که شکست قطعى را نصیب ایران کرد برخاستن توفان خاك به سمت نیروى ایران و مرگ رستم به دست اعراب بود. پس از این سپاه ایران از هم پاشید و درفش کاویانى به دست اعراب افتاد. در این نبرد هزاران سرباز ایرانى نیز در رودخانه غرق شدند و تلفات سنگین ایران موجب برترى نظامى اعراب در منطقه میانرودان شد.
نبرد مدائن
عمر سعد دو ماه بعد بر سر دروازه پایتخت ساسانیان بود. تیسفون با گنج هاى بزرگش اکنون روبه روى اعراب قرار داشت. سربازان عرب اکنون به حدود 60 هزار نفر افزایش پیدا کرده بود اما در این جا اتفاق عجیب، ترس و فرار یزدگرد بود. تا این زمان در جنگ هاى اعراب و ایران هنوز اتفاق قریبى نیفتاده بود و ایرانیان نیز مردانه مقاومت کرده بودند اما چون پایدارى و سرسختى اعراب
بیش تر بود عاقبت در هر معرکه اى فاتح مى شدند چنان که دولت رم نیز در همین زمان على رغم مقابله قدرتمندانه مجبور به عقب نشینى گام به گام شده بود اما این که چرا یزدگرد تیسفون را بدون مبارزه رها کرد سؤال برانگیز است و جانشین او فرخ هرمز، برادر رستم، نیز على رغم چند مبارزه محدود در بیرون قلعه عاقبت این شهر افسانه اى را به تازیان واگذار کرد.
جنگ نهاوند
یزدگرد که به رى عقب نشسته بود تصمیم گرفت براى آخرین بار شانس خود را بیازماید بنابراین با فرستادن سفیر به کلیه استان هاى باقى مانده ایران از آن خواست تا براى وى نیرو بفرستد. به زودى از خراسان، سیستان، بلخ، اصفهان، فارس، کرمان و آذربایجان نیرو جمع شد و 150 هزار سرباز ایرانى در نهاوند به فرماندهى فیروزان، سردار پیر ایران، گرد آمدند. اما اعراب نتوانستند بیش از 30 هزار سرباز گرد آورند. به گفته برخى مورخان عرب ایرانیان در داخل شهر به دفاع پرداختند اما پس از آنکه اعراب با حیله گرى، خود را در حال عقب نشینى نشان دادند ایرانیان از اردو بیرون آمده و ناگهان خو را با اعراب آماده به جنگ دیدند. اگر چه در این نبرد در اثر پایدارى اعراب ایرانى ها شکست خوردند اما به نظر مى رسد باید نسبت به مقدار نیروهاى طرفین شک کنیم چرا که هیچ گاه 150 هزار سرباز از ترس قوایى در حد یک پنجم خود به شهرى پناه نمى برند مضافا آن که این سپاه براى پس گرفتن نواحى تسخیر شده گرد آمده بود. بنابراین نیروى مذکور حداقل باید قدرتى در حد نیروى اعراب یا کم تر از آن ها باشد ابتدا عقب نشینى و پناه به قلعه را انتخاب مى کند. ( 622 میلادى) در هر حال شکست نهاوند سبب سقوط سایر ولایات ایران به دست اعراب مى شود.
حکیم بزرگ ابوالقاسم فردوسی طوسی درباره طاق کسری (ایوان مدائن) :
کــنـون از مـدایـن سـخن نو کنم ســخن هـا ز ایـوان خـسـرو کـنم
چــنـین گـفت روشـنـدل پـارسـی که بـگـذشـت سال ازبرش چارسی
که خـسـرو فـرسـتاد کــسها بهروم بــههـندو بـهچـین و بـه آبـاد بــوم
بـرفـتـند کـاریـگـران ســه هـــزار زهـر کـشوری هـر که بُـد نـامـدار
ازایــشان هـر آنـکس که استاد بـود زخـشت و زگـچ بر دلـش یـاد بود
دو صــد مــرد بـگـزیـد انـدر مـیان از ایـــران و اهـواز و از رومـــیـان
از ایــشان دلاور گــزین کـرد ســی از این سی¬دو رومـی یکی پارســی
گـرانـمــایـه رومی که بـُد هندسـی بـگـفـتار بــگـذشـت از پـارســی
بـر خـسـرو آمـد جـــهانـدیـده مرد بـرو کـار و زخــم بـنا یــاد کــرد
بررسى نتایج جنگ هاى اعراب و ایران
اعراب مسلمان طى مدت کوتاهى طومار دو قدرت بزرگ دنیا را جمع مى کنند اما شکست ایران اهمیت بیش ترى از شکست رم داشت که تنها ولایات آسیایى و آفریقایى خود را از دست داد. ایران در آن زمان حداقل دو برابر خاك فعلى خود وسعت داشت و سقوط کامل آن در کم تر از ربع قرن سبب قدرت گرفتن قابل توجه اعراب شد. در فلات ایران، بی نالنهرین و آسیاى میانه نفوس بسیار زیادى وجود داشت و پیوستن آن ها به اعراب سبب قدرت گرفتن این نیروى تازه از راه رسیده شد. اما شکست هاى ایران از اعراب را نباید فقط به حساب سستى رزمندگان ایرانى گذاشت چرا که سربازان مذکور عمدتا از طبقات فرودست بوده و به شدت از ظلم طبقاتى در عذاب بودند و از سوى دیگر اعراب تازه مسلمان نیز با انگیزه بوده و خود را در هر صورت برنده جنگها مى دانستند.
جنگ هاى اعراب و سپاهیان ساسانى » : مرحوم دکتر احمد حامى نویسنده کتاب هاى متعدد تاریخى در کتاب خود به نام مهر مى نویسد نه پیروزى اعراب و نه شکست ایرانیان بود بله پیروزى مردم ستم کشیده و رنج دیده و انتقام جوى ایران و ایمان مسلمانان بود. سربازان ایرانى جنگ نکردند زیرا چیزى نداشتند که براى نگه دارى از دست بدهند آن ها خواستشان این بود که شکست بخورند تا
«. جامعه طبقاتى ساسانیان برافتد و رنجشان به پایان برسد حامى براى سخنان خود دلایلى منطقى نیز مى آورد: یکى از آن که باقى مانده پیروان مانى و مزدك به عربستان رفته و مسلمان شدند و
همان ها بیش ترین اثر را بر آشفتگى فکرى سربازان و مردم ایران و شوراندن آن ها علیه جامعه طبقاتى داشتند هیچ امر سبب شد تا شورش هاى متعدد داخلى قواى نظامى ایران را ضعیف کند و حتا سربازان، فرماندهان خود را بکشند.حامى به درستى ذکر مى کند که سپاهیان عرب براى فتح شهرهاى بزرگ ایران کافى نبوده اند چرا که درتواریخ شمار آن ها همواره 20 یا 30 هزار نفر بوده حال آن که ایران در قرن هفتم میلادى حداقل از 100 شهر آباد برخوردار بوده بنابراین متصور است که شهرها به دست خود مردم سقوط مى کرده و سپس چپاول مى شده است.
استاد حامى در کتاب خود تضادهاى بسیار جدى را از بین تاریخ متداول نوشته شده توسط اعراب را بیرون کشیده و کلا آن ها را رد کرده است. از جمله آن که درباره ى جنگ قادسیه معتقد است، صحراى قادسیه در جنوب نجف اصلا جاى نبرد 150 هزار سرباز را نداشته و یا دژهاى قدیمى با گنجایش بسیار کم بوده و هرگز نمى توانسته شاهد مبارزه ده هزار سرباز باشد.در نهاوند جا براى جنگیدن چند هزار نفر نیز نیست چه برسد به مبارزه 180 هزار سرباز درباره نبرد نهاوند نیز اطلاعات بسیار خوبى به ما مى دهد. وى مى گوید دره نهاوند از جنوب شرقى به شمال باخترى کشیده شده و رودى که در آن روان است به گاماسب می ریزد و کوه هاى سر به فلک کشیده نهاوند را چون دژى در میان خود گرفته اند
به گفته ى حامى، اعراب هرگز در جنگ هاى کوهستانى موفق نبوده اند و پاپیش نمى گذاشتند بنابراین دراین نبرد نیز قاعدتا یا نبرد در این ابعاد نبوده و یا آن که برترى عددى اعراب بسیار قابل توجه بوده است شوند نه آن که 150 هزار نفر در شهرى حصارى و 30 هزار عرب که به نبرد در بیابان و زمین صاف عادت کرده اند آن ها را تعاقب کنند.
البته در مجموع تفاوتى در اصل ماجرا نیست. حکومتى در ابعاد حکومت ساسانى ظرف ربع قرن به کلى از هم پاشید و مجموعه تضادهاى درونى آن در کنار پیشروى اعراب مسلمان بزرگ ترین واقعه تاریخى قرن هفتم میلادى را رقم زد.
منابع : کتاب صد جنگ بزرگ تاریخ اثر رضا غفوری.شاهنشاهی ساسانیان اثر آرتور کریستین سن