هفتاد و چهار سال از روزی که چند جوان پر شر و شور و جویای نام هوای به راه انداختن یک تیم فوتبال به سرشان زد، گذشته و حالا تیم نوپای آن روزها تبدیل به پیر ِ این فوتبال شده است! شاید آن روزها کسی فکر نمی کرد تیمی که به دست جوان های آن دوره پایه گذاری می شود، امروز تبدیل شود به یکی از پرافتخارترین های قاره. شاید کسی تصور نمی کرد این همه ستاره بسازد و تحویل این فوتبال دهد! ستاره هایی که هر کدام به تنهایی برای بالا بردن یک تیم کافی بودند...
امثال ناصر خان ها، منصور خان ها، مظلومی ها، روشن ها، جباری ها و ده ها ستاره ی دیگر که اگر بخواهیم اسم ببریم، باید کل این مطلب به نوشتن نامشان بگذرد!
ستاره هایی که جز به فوتبال و افنخار آفرینی به هیچ چیز دیگری فکر نمی کردند! ستاره هایی که تعصب و غیرت در تک تک سلول هایشان جاری بود! ستاره هایی که فقط روی کاغذ و در اسم ستاره نبودند، خود ِ ستاره بودند! ستاره هایی که استقلال را هم ستاره کردند!
استقلال با امثال این بازیکنان استقلال شد... با بازیکنانی که معنی ِ عشق به پیراهن بودند!
این داستان ادامه داشت تا همین چند سال پیش...
داستان ِ ستاره سازی و افتخار آفرینی، داستان ِ رو کردن پدیده! اینکه استقلال آنقدر بازیکن ِ سرحال و آماده داشت که اگر اراده می کرد می توانست هم زمان دو تیم را به زمین بفرستد!
اما حالا...
نمی خواهم در این روز های سخت از تیم محبوبمان بد بنویسم، ولی حالا خبری از این سازندگی نیست! حالا هیچکس به این چیزها فکر نمی کند! هیچکس برایش مهم نیست کجاست؟! برایش مهم نیست پیراهن چه تیمی را به تن کرده! عشق و تعصب به تیم و هوادار را نمی داند!
عشق ِ همه شان در پول خلاصه می شود و پول!
تا دیروز اگر بازیکنی ناراحتی ِ یک هوادار را می دید تا چند روز خواب به چشمش نمی آمد، ولی حالا هوادار جلوی بازیکن زار می زند و بازیکن عین ِ خیالش هم نیست! نیشش تا بناگوش باز است و شب سرش را راحت تر از آن چیزی که فکر می کنیم زمین می گذارد!
تا دیروز حتی اگر بازی تیم مان مساوی می شد، هیچکس جرأت سر بلند کردن را نداشت، اما امروز در خانه ی خودی و برابر تیم های درجه چندم می بازیم و تا سوت پایان به صدا درمی آید، همه چیز از یاد می رود و تازه عوامل شاکی هم هستند که از ما حمایت نشد!
تا دیروز تیم برای شادی ِ هوادار جان می داد و امروز هوادار برای تیم جان می سپارد و یک ساعت بعد همه چیز از یاد می رود!
دیروز، بوی عشق می داد و امروز، بوی پول!
دیروز غیرت بود و تعصب و امروز، بی معرفتی و بی چشم و رویی!
دیروز، دیروز بود و امروز، امروز! واااااااای به حال فردا... !
فقط بحث بازیکن نیست! آن روزها اگر مدیر داشتیم، اگر مربی داشتیم، اگر کادر فنی بود، از ته ِ دل کار می کردند، با همه ی وجود، اما این روزها همه فقط برای نفر اول بودن روی نیمکت و آن صندلی ِ گردان ِ لعنتی زور می زنند! مهم نیست چه بلایی و سر تیم و از آن بدتر سر ِ هوادار می آید!
آن روزها همه برای یکی بودند و آن یکی هم استقلال بود، اما این روزها همه برای خودشان هستند و هیچکس برای استقلال نیست!
آهای استقلال!
شرمنده که اوضاعت اینقدر تلخ شد! ولی باور کن تقصیر ما نیست! مقصر آنهایی هستند که تو و ما شده ایم اسباب بازیشان و هر وقت حوصله شان سر می رود، لگدی به ما می زنند که خودمان هم نمی دانیم کجا پرتاب می شویم! فقط ما مانده ایم دلی شکسته که اگر عاشق نبود، با این همه بلاهایی که سرش می آورند، حتما تا حالا بارها جا زده بود!
باز هم مثل همیشه ما به جای آنهایی که باید، شرمنده ایم!
با همه ی اینها ما هنوز هم دلمان به همان افتخارات ِ گذشته خوش است! همان افتخاراتی که فراموش کرده اند باید تکرار شوند!
همان افتخاراتی که کسی پیدا نمی شود تکرارشان کند!
ما دلمان به تو خوش است و می دانیم تو هم جز ما هیچ دلسوزی نداری!
استقلال تیم پر از عشق ِ دیروز و تیم خالی از عشق ِ امروز!
"حدیث امیری"