طرفداری- بازیکنان جوان در لیگ، نمیدانند چگونه آرام باشند. من میدانم چون یکی از آنها بودم که سرشان داغ بود و هیچ ایدهای نیز نداشتند. آرامتر عمل کن؟ چنین چیزی را نمیشنیدم. مثل این که با سرعت 35 مایل بر ساعت در حال رانندگی هستید و وقتی پلیس را میبینید، سرعت را تا 30 مایل بر ساعت کم کنید. چنین چیزی رخ نمیدهد. آرام بودن مخالف رویکردم به بسکتبال بود. چنین نقطهای را نمیدیدم.
وقتی وارد بسکتبال NBA شدم، میدانستم که دو نقطه قوت دارم. میتوانستم دیگر بازیکنان را در منقطه پست آپ پیدا کنم و سریع بودم. چرا باید یکی از نقاط قوت خود را کم میکردم؟ هنگامی که کالج را ترک کردم، رقابت در لیگی بزرگتر و سریعتر من را مضطرب میکرد. در دالاس موریکس، دو سال اولم در لیگ، فکر میکردم برای نجات یافتن باید به سرعتم اتکا کنم. حالا که به گذشته نگاه میکنم، تنها از یک نقطه قوت استفاده میکردم. سریعترین آنها.
در جایگاه یک بازیکن جوان، فکر میکنید توانایی این را دارید که همه را از پیش رو بردارید. سه نفر روبهروی من قرار گرفتهاند؟ میتوانم همهشان را از شکست دهم. فکر میکردم بهتر از همه میدانم. توپ را میگرفتم، تا آنجایی که میشد به پیش میرفتم و از دستش میدادم. فست بریک پشت فست بریک. حتی بازیکنان تیم خودی هم شکست میدادم. هم تیمیهایم همواره پشت سر من بودند و تلاش میکردند تا توپ را در اختیار بگیرند. میگفتند:" نمیتوانیم همراه تو بدویم". همیشه در رقابت برای دویدن، در یک مرحله دیگر بودم.
زمانهای زیادی بود که میتوانستم تیم را روی دوش خود به جلو ببرم. اما پوینت گاردی نبودم که شوت آخر تیم را بزند و سعی میکردم توپ را به سمت عقب بازگردانم تا در گردش باشد. در بعضی مواقع نیز مجبور میشدم تا شوتِ سخت بزنم. گاهی هم روی من خطا یا شوت فوقالعادهای نصیبم میشد. با این حال شوتهای بسیاری بدی نیز وجود داشت. وقتی یک بازیکن سال اولی هستید، فهمیدن" این شوت بدی بود" دشوار است.
بیش از دو سال برایم طول کشید تا دریابم این بهترین راه برای حملهای سریع به سمت سبد حریف نیست. حول و حوش زمانی که به فینیکس سانز پیوستم، چیزها تغییر کرد. جملهای در بسکتبال هست که میگوید:"بگذار بازیات پرورش پیدا کند". نزدیک به 2 سال و نیم طول کشید تا شروع به فهمیدن این جمله کنم. ناگهان خطوط پاسهایم از ناکجاآباد پیدا شد. حالا دایره انتخابهایم، شکل وسیعتری به خود گرفته بود. زمین بزرگتر شده و بازی، شکل آرامتری به خود گرفته بود و قطعا بسیاری از شوتها که مجبور به زدنشان میشدم را متوقف کردم.
برای باز بازی کردن در بسکتبال NBA، یک ریتم وجود دارد. ترانههای مشخصی در این باره نوشته شده و بازیکنان خوب، با این ترانهها حرکت میکنند. باید از فاصله خود با دیگران آگاهی داشته باشید. این شاید مهمترین چیز است. به کهنهکارهای سن آنتونیو اسپرز و این که چقدر در فضاها و فاصلهها خوب هستند، نگاه کنید. هیچ وقت به یکدیگر نچسبیدهاند و هیچ گاه نیز از هم فاصله چندانی ندارند. به گردش توپشان دقت کنید. این که چگونه به عنوان یک تیم واحد حرکت میکنند و هیچگاه در بازی پرخاشگری از خود بروز نمیدهند.
زمانبندی و فضاسازی چیزی نیست که با زور وارد بازی خود کنید. باید بگذارید تا پرورش یابد. تیمهای خوب، با سرعتشان شما را شکست میدهند. تیمهای عالی با فضاسازی و زمانبندی شما را ناکام میگذارند. حالا به عنوان یک مربی، این را همیشه میبینم. آرام بودن به معنای بیخیالی نیست. به معنای عجله نکردن است. بازیکن 19 یا 20 ساله تمایل به عجله کردن دارد. بعضی بازیکنان سال اولی فکر میکنند باید خیلی سریع باشند چون این لیگ بسکتبال NBA است؛ اما بیشتر آنها سریع بازی میکنند چون درباره کل بازی سردرگم هستند. اگر سریعترین بازیکن زمین باشید، اما اگر مقابل یک بازیکن با زمانبندی درست قرار بگیرید، همیشه نفر دوم را انتخاب میکنم.
وقتی بزرگتر شدم و سرعتم در بازی کمتر شد، آرام بودن حتی بیشتر از قبل به من کمک کرد. بازیکنان جوان نمیتوانستند من را شکست دهند چون پیشبینی حرکاتی که داشتند، آسان بود. دیوانهوار میدویدند و تمام انرژیشان را خرج میکردند و من دقیقا میدانستم در زیر سبد کجا خواهند بود. حالا منظورم این نیست که هر از چندگاهی حرکت اسلم دانک را به نمایش نگذارید. اگر پوینت گارد هستید، بعضی اوقات باید اسلم دانک هم اجرا کنید. بگذارید با شما صادق باشم:
میدانم حرفهایم در حال حاضر معنی خاصی نمیدهد؛ اما سعی کنید یک درجه آرامتر باشید. به زودی با خود خواهید گفت:" چه عجیب. بازی بسیار آسانتر شده است." شاید یک روزی، چند سالی پس از حالا، همان جایی باشید که من هستم. در جایگاه سرمربی به بازیکنان جوان همین مواردی را میگویید که من به شما گفتم.