تو دنیای آنالیز فوتبال، به اندازهای که تاکتیک های مختلف برای گلزنی هست، به همون اندازه راه برای گل نخوردن هم وجود داره که متاسفانه تو نگاه ما فوتبالیها، دفاع کردن زیر سایه گل زدن محو شده.
اما سیمئونه نشون داده که فوتبال پدیدهای فراتر از گل زدنه و تو فوتبال فقط هوش و نبوغه که نتیجه بازی رو تعیین میکنه؛
هوشی که میتونه گل بزنه و یا نبوغی که میتونه به درستی لایه های سرسختی رو در برابر حریف ایجاد کنه.
مگه فرقی هم میکنه؟
سیمئونه دفاعی، رفت و برگشت کلوپ تهاجمی رو شکست داد و تو جهنم آنفیلد، سه بار دروازه لیورپول رو باز کرد.
در تصویر بالا به موقعیت سائول نیگز، رنان لودی، تریپیر و آنخل کورئا، چهار عنصر حیاتی دفاع کردن تو سیستم ۲-۴-۴ سیمئونه، توجه کنید.
سائول نیگز با گرفتن وظایفی دفاعی،
بین لوئیز فلیپه و رنان لودی، نقش مدافع چپ کاذب اتلتیکو رو داشت؛
به نوعی که موقع حمله لیورپول به قلب دفاع میومد و در کنار لوئیز فلیپه و ساویچ قرار میگرفت تا رنان لودی آزادانهتر بتونه با آرنولد یارگیری کنه و درگیر بشه و همچنین ساویچ بتونه ارسال های بلند آرنولد رو به جای تریپیر کوتاه قامت دور کنه.
اما مشابه این موضوع در سمت راست دیده نشد چون سیمئونه با دادن وظایفی هجومی به تریپیر و کورئا، به رابرتسون اجازه نفوذ رو نداد تا حملات لیورپول دوطرفه نباشه و اتلتیکو زیر فشار سانتر های خطرناک رابرتسون و آرنولد، به صورت همزمان، قرار نگیره.
اینکه اکثر حملات لیورپول از سمت راست بود و اینکه رنان لودی هفت تا پاکسازی حمله، پنج تا تکل و هشت دوئل موفق داشت، این موضوع رو ثابت میکنه.
در طرف راست خط دفاع اتلتیکو اما، تریپیر به خاطر قدرت هجومی بیشترش نسبت به لودی، کمی بی پروا تر بازی میکرد تا هم ضد حملات اتلتیکو از سمت راست طراحی بشه و هم رابرتسون اجازه نفوذ پیدا نکنه.
کلوپ قصد داشت تا همون نقشهای که پارسال جلوی بارسا اجرا کرده بود رو مقابل اتلتیکو به کار بگیره.
سال گذشته کلوپ سمت چپ رو با حضور رابرتسون (سانتر و سرعت) ، میلنر (جنگندگی) ، مانه (شوت) و شکیری (تکنیک و سرعت) کانون حملات خودش قرار داده بود، اما امسال با حضور صلاح، آرنولد و چمبرلن، سمت راست مرکز حملات شده بود.
چمبرلن با اتکا به سرعت و قدرت بدنی بالا، معمولا سانتر های لب خطی رو که شرایطش توسط صلاح ایجاد میشد، ارسال میکرد و هدفش پشت شش قدم برای واینالدوم و فیرمینو بود.
آرنولد اما چند متر عقب تر بازی میکرد تا بتونه ارسال هاش رو به نقطه کور دفاع اتلتیکو و برای مانه و رابرتسون بفرسته.
اما عملکرد هوایی بینظیر دفاع اتلتی تو دفع این ارسال ها باعث شد تا تنها ۲ سانتر از ۶۸ ارسال لیورپول (۴۷ ارسال از سمت راست و ۲۱ ارسال از سمت چپ) به گل تبدیل بشه.
اما اتفاق فوقالعاده تر این بود که ۸۸٪ توپهای برگشتی حاصل از این دفع ها، نسیب کوکه، کورئا و پارتی میشد تا موج بعدی حملات لیورپول شکل نگیره.
لیورپول به دو گل از طریق ارسال در سمت راست رسید، ولی هیچکدوم از این دو ارسال توسط آرنولدی که بهترین پاسور تیمشه انجام نشد و در عین حال، هر دو ضربه سر منجر به گل، واینالدوم و فیرمینو، خارج از محوطه شش قدم زده شد.
سانتر های آرنولد تیز و به سمت دروازه بود؛
درست همون مدل سانتر هایی که مد نظر مدافعین اتلتیکو بود؛
ولی سانتر های واینالدوم و چمبرلن، کاتدار بود و به سمت بیرون محوطه شش قدم ارسال میشد و دو بار بازیکنهای باهوش لیورپول تونستن با جدا کردن خودشون از سائول و فلیپه و ساویچ، با ضربه سر زمینه گلزنی رو فراهم کنن.
خیلی عجیبه که هر دو گل لیورپول دقیقا از سمت نقطه قوت سیمئونه به ثمر رسید؛
یعنی سانتر چمبرلن و واینالدوم روی پاهای لودی و سائول!
منطقهای که سیمئونه براش کلی برنامه چیده بود.
رعایت تفکرات دفاعی، مثل قدم زدن روی یه بند نازکه؛
فرصت اشتباه کردن وجود نداره؛
کلوپ این رو به خوبی میدونست و اصرار به تکرار یه نقشه ثابت برای حمله از سمت راست و جایی که آرنولد و چمبرلن حضور داشتن، اونها رو به دو گل کاملا مشابه رسوند؛
فرض کنید ضربه سر اول فیرمینو به گل تبدیل میشد؛
اونوقت دیگه هر دو گل کاملا شبیه به هم بود.
سیمئونه برای تک تک لحظات بازی برنامه داشت؛
تعویض های فوقالعادهاش فراموشتون نشه؛
دقیقه ۵۵ دیگو کاستایی که هدف بازی دادن بهش، جنگ روانی و بالا بردن قدرت بدنی خط حمله و همچنین کمک کردن به کارهای دفاعی بود، از بازی بیرون رفت و یورنته به جاش به زمین اومد.
یورنته به خط هافبک رفت و کورئا شد زوج فلیکس در خط حمله؛
دو تا بازیکن سرعتی و ریزنقش که وظیفشون سرعت دادن به ضد حملات بود.
دقیقه ۹۴، لیورپول دو بر صفر جلو بود و تیم صعود کننده به مرحله بعد بود؛
اما دقیقه ۱۲۰، نتیجه بازی سه بر دو به سود اتلتیکو بود و اونها بودن که به دور بعد صعود میکردن.
همین کافیه تا به اقتدار دو تیم در سبکشون و همچنین یه بازی جذاب و فوقالعاده پی ببریم.
تقابلی با کلاس؛
دو تیم با فلسفهای متفاوت اما مشخص که ۱۲۰ دقیقه در زمین بینظیر و کم نقص بودن و در نهایت، این الچولو بود که کلوپو رو شکست داد.
سیمئونه به شکوه آنفیلد پایان داد؛
آنفیلدی که شکست خوردن رو فراموش کرده بود؛
حالا این سیمئونه است که باید از جو وحشتناک خودش توی آنفیلد بگه...