به نام انکه جان را فکرت اموخت
دوباره خزون اومد نم نم بارون میزنه تو صورتم ------- بوی خاک و نم کوچه میگ هنوز دیوونتمممممممممممم
درود بر تمامی دوستان و رفقای گلم در اولین قسمت ازفصل زرد ترین پادشاه >>>پاییز
ممنون از پیگیریاتون اما واقعا نوشتن و جمع اوری مطلب درخور نگاههای پاک و معصوم شما گلهای تو خونه و محصلای نمونه کاری بس مرد افکنه ک اگر یاری فرناز نبود این ره ب سرمنزل نمیرسید
امیدوارم چون قبل دست بی غرض و حمایت وارانتون پشتمون باشه و با نظرات و انتقاداتتون در بهتر شدن مطالب کمکمون کنین
و اما کنداکتور این برنامه :
بخش آغازین :سینما در گذر زمان |
آشنایی با تاریخچه صنعت سینما |
بخش دوم : الفبای سینما |
دکوپاژ و میزانسن (قسمت اول ) |
بخش سوم : معرفی فیلم |
10 فیلم ک نظر مخاطب رو ب سینما عوض میکنه |
بخش پایانی : دیالوگ تایم |
دیالوگ های ماندگار |
با ما همراه شوید
-----------------------------------------------------------------------
سینما در گذر زمان :
سینمای صامت اسکاندیناوی و آغاز سینمای ناطق
|
یکی از نکاتی که عموم سینماگران جوان و اشخاص علاقهمند به هنر از آن غافل میشوند آشنایی با تاریخچه مدیوم مورد علاقهشان است. آفتی که در هنرمندان تازهکار بسیار شایع است و میتواند سبب بروز مشکلات بزرگتری در آینده شود. چگونه یک فیلمساز جوان میتواند بدون دیدن هیچکاک، تعلیق را درک کرده و از آن در فیلم خود استفاده کند؟ چگونه یک سینماگر تازهکار بدون دیدن مورنائو و شوستروم میتواند فرم بفهمد و در نتیجه اثری بسازد که فرم داشته باشد؟ از سویی دیگر تفکری خطرناک از سوی بسیاری از هنرمندان -خصوصا دوستان آلترناتیو و آوانگارد- در حال تزریق به جامعه جوان هنر ایران و مسموم کردن آن است، مبنی بر اینکه چه کسی گفته ما نیاز به خواندن تئوری و دانستن تاریخ سینما داریم؟ قوانین را به دور بریزید و الله بختکی فیلم بسازید. نتیجه این تفکر هم میشود خروار خروار فیلم تجربی که با کج و راست کردن بی دلیل دوربین و ادا درآوردن با آن به دنبال پوشاندن ضعف خود در فهم و درک اصول اولیه سینما و تاریخ این مدیوم عظیم هستند و فیلمسازانی که هنوز دوربین ساده و مستحکم جان فورد را درک نکرده، میخواهند با تکان دادن بیخود دوربین روی دست صحنه دلهرهآور خلق کنند. در سری مقالات تاریخ سینما سعی من بر این خواهد بود که نگاهی کلی و نسبتا مختصر به تاریخچه عظیم سینما داشته باشم تا خوانندگان و علاقهمندانی که زمان یا حوصله خواندن کتاب های قطور تاریخی مانند تاریخ سینمای دیوید بوردول و یا تاریخ سینمای کوک را ندارند با خواندن این مقالات آشنایی نسبی با تاریخ سینما پیدا کنند. امید است که شما خوانندگان عزیز با نظرات خود مرا هر چه بیشتر در نگارش این مقالات یاری فرمایید.
تصویری به قدمت تمام تاریخ!
در قسمت پیشین سری مقالات سینما در گذر زمان به بحث در مورد دو مکتب آوانگاردِ سورئالیسم و دادائیسم پرداختیم و خصوصا در بحث سورئالیسم، بر روی کارنامه کاری لوئیس بونوئل، به عنوان مهمترین فیلمساز این مکتب، متمرکز شدیم. در این قسمت از مقاله به دو مبحث جدا از هم می پردازیم. در بخش اول به سینمای صامت منطقه اسکاندیناوی و فیلمسازان مهم آن پرداخته و سپس ورود صدا به سینما و ناطق شدن آن را بررسی خواهیم کرد. در دوران سینمای صامت سینمای منطقه اسکاندیناوی و خصوصا سوئد و دانمارک جزو سینما های مهم به حساب می آمدند و همواره فیلم های بزرگ و ارزشمندی در این کشورها ساخته می شد. کارل تئودور درایر، سینماگر بزرگ دانمارکی که به “زاهد اسکاندیناوی” شهرت دارد، بزرگترین فیلمساز بین المللی واپسین دوره سینمای صامت بود. درایر را فیلمسازی مذهبی می دانند که همواره مذهب و دین بخش مهمی از آثار سینمایی او را تشکیل می دهد. او کارگردان بسیار کم کاری بود و در طول عمر هنری خود تنها ۱۴ فیلم بلند ساخت، اما هر کدام از آن ها تاثیر زیادی بر فیلمسازان نسل بعدی گذاشتند. رییس جهمور (۱۹۱۹) نخستین فیلم درایر در مقام کارگردان بود که از عناصر سنتی اسکاندیناویایی مانند دکور های عریان و نورپردازی دراماتیک استفاده می کرد. اثر بعدی او، برگ هایی از دفتر شیطان (۱۹۲۰)، فیلم بزرگتری بود. فیلم مثل تعصب گریفیث چهار اپیزود داشت که در زمان های مختلفی مثل فلسطین زمان عیسی مسیح، اسپانیای قرون وسطی، انقلاب فرانسه و جنگ روسیه و فنلاند سال ۱۹۱۸ می گذشتند. داستان های فیلم درباره مسائلی مثل ایمان و رنج بودند و به موازات هم پیش می رفتند. پس از آن درایر مدتی به ساخت آثاری کمدی مثل بیوه کشیش (۱۹۲۰) و ارباب خانه (۱۹۲۵) که کمدی ای مجلسی بود مشغول شد. سپس مهمترین فیلم کارنامه هنری اش، مصائب ژان دارک (۱۹۲۸) را جلوی دوربین برد. این فیلم که رنه فالکونتی نقش ژان دارک را بازی می کند تبدیل به یکی از مهمترین و بحث برانگیزترین آثار سینمای صامت شد. درایر روایت محاکمه و اعدام ژان دارک را با تمهیدات خاص خودش مثل کلوزآپ های افراطی به تصویر کشید و تا جایی پیش رفت که به فیلم لقب “فیلم کلوزآپ” را دادند. او برای بازیگرانش از گریم استفاده نکرد و همین مسئله به علاوه نماهای درشت فیلم باعث می شود توجه بیننده به ریزترین حرکات چهره نیز جلب شود. اقتباسهای زیادی از سوی فیلمسازانی بزرگی در طول تاریخ در مورد ژان دارک شده است. از ژرژ مه لیس و ویکتور فلمینگ گرفته تا روبر برسون، روبرتو روسلینی و لوک بسون همه و همه فیلمی در رابطه با ژان دارک ساخته اند. اما مسئله ای که ژان دارکِ درایر را از تمام ژان دارک های دیگر متمایز و مهمتر می کند، نوع پرداخت خاص و به شدت تکنیکی درایر به روایت محاکمه است. او برای طراحی صحنه فیلم از هرمان وارم (طراح صحنه فیلم اکسپرسیونیستی مطب دکتر کالیگاری) استفاده کرد و در نتیجه دکورهای فیلم و میزانسن، ته مایه های مشخص اکسپرسیونیستی داشتند. ژان کوکتو درباره اهمیت مصائب ژان دارک چنین اظهار نظر کرده است :
رزمناو پوتمکین با تقلید از سینمای مستند ما را گیج کرد، اما مصائب ژان دارک همچون سندی تاریخی از دورانی است که سینما وجود نداشت.
پس از تجربه موفق مصائب ژان دارک، درایر به سراغ ساخت اولین اثر ناطق خود با حال و هوای سینمای وحشت رفت. حاصل کار، خون آشام (۱۹۳۲) بود که به قدری با فیلم های زمان خود متفاوت بود که با نوعی بدفهمی مواجه شد. در خون آشام بر عکس آثار وحشت دیگر هالیوودی در آن روزها دوربین همیشه با پن و ترکینگ پیاپی خود، از نمایش مستقیم حادثه به ما پرهیز می کند و بیننده همواره تصور می کند حادثه ای بیرون قاب در جریان است. درایر پس از آن چند فیلم دیگر ساخت. روز خشم (۱۹۴۳) فیلم ابهامآمیز و شاهکاری بود که جایگاه درایر را بیش از پیش تثبیت کرد. سپس او اردت یا کلام (۱۹۵۵) را ساخت که سکانس پایانی اش – سکانس رستاخیز – از جمله مهمترین پایان بندی های تاریخ سینماست. واپسین فیلم درایر، گرترود (۱۹۶۴) نام داشت که به خاطر برداشت های بلند و بدون کاتش معروف شد. درایر با وجود تعداد کم آثارش، به دلیل سبک خاص و نگرش خاص به مذهب و مهمتر از همه کیفیت بالای آثارش به یکی از موفق ترین فیلمسازان تاریخ دانمارک و البته جهان تبدیل شد. فریتز لانگ، فیلمساز بزرگ آلمانی، یک بار درباره او این طور اظهار نظر کرده بود: “او دایناسور سینماست!”
کارل تئودور درایر، دایناسور سینما!
اما منطقه اسکاندیناوی فقط از درایر بهره نمی برد. سال ها پیش از آن که سینمای سوئد با اینگمار برگمان مطرح شود، ویکتور شوستروم مرد اول سینمای صامت در این کشور بود. آثار شوستروم همچنان پس از گذشت نزدیک به یک قرن از ساخت بعضی از آن ها با بیننده کار می کنند و هنوز بسیار تازه به نظر می رسند. گرد و غبار کهنگی و گذر زمان بر هیچ یک از آثار او ننشسته و هنوز بهترین نمونه برای درک فرم هستند. شوستروم علاقه بسیاری به فرهنگ کشورش داشت و همین سبب شد تا سینماگری طبیعت گرا باشد و در بسیاری از آثارش از مسائل فولکلوریک کشورش استفاده کند. یکی از نخستین شاهکارهای شوستروم اینگبورگ هولم (۱۹۱۳) نام دارد که با وجود زمان کوتاه (نزدیک به ۷۰ دقیقه) از ریتمی آرام برخوردار است. شوستروم سپس ترجه ویگن (۱۹۱۶) را ساخت که اوج استادی او در گرفتن نماهای زیبا از چشم اندازهای طبیعی مانند دریاست. این چشم اندازهای طبیعی در یاغی و زنش (۱۹۱۷) نیز تاثیر مهمی داشتند. صحنه پایانی فیلم که زن و مرد در آغوش هم در کوهستان میان برف و بوران جان می دهند جزو تاثیرگذار ترین سکانس های پایانی تاریخ است. لویی دلوک به شدت فیلم را ستود. پیش از رفتن به هالیوود شوستروم ارابه ران مرگ را نیز ساخت که به فیلمی موفق تبدیل شد. در این فیلم او در بسیاری از صحنه ها از نورپردازی مضاعف استفاده کرد که بر تاثیرگذاری آن افزوده بود. چند سال بعد شوستروم به هالیوود رفت و زیر نام سی استروم به ساخت فیلم مشغول شد. مهمترین فیلم آمریکایی او که از قضا آخرینش هم بود باد (۱۹۲۸) نام داشت. باد در کنار طلوع (مورنائو) دو شاهکار مطلق سینمای صامت هستند. شوستروم این فیلم را با بازی لیلیان گیش و لارس هانسن، ستاره های بیشتر آثار آن زمانش ساخت و نتیجه فیلمی بود که از هر نظر از زمان خود جلوتر بود. پدیده باد در فیلم تبدیل به یک عنصر اساسی شد یعنی پدیده ای که دروغ ها را کنار می زند و حقیقت ها را نمایان می کند. باد یکی از فرم گرفته ترین آثار کارنامه هنری شوستروم است. شوستروم بعدها پیش از مرگش در فیلم معروف توت فرنگی های وحشی اثر اینگمار برگمان در نقش اصلی به ایفای نقش پرداخت و کارنامه هنری خود را هر چه بیشتر سنگین کرد. موریس استیلر نیز فیلمساز هموطن و هم دوره شوستروم بود که اقتباسهای زیادی از آثار رمان نویس سوئدی، سلما لاگرلیوف کرد. یکی از مهمترین این اقتباسها گنج های سر آرنه (۱۹۱۹) بود. آثار استیلر معمولا درون خود طنز خاصی دارند. مشهور ترین اثر استیلر اروتیکون (۱۹۲۰) نام دارد که بر ارنست لوبیچ تاثیر زیادی گذاشت و آن را نخستین کمدی جنسی پیچیده می دانند. اروتیکون از دوربین پیچیده و متحرک، مونتاژ ایجازی و انعکاس چندباره یک واقعه بهره می برد.
ویکتور شوستروم
در اواخر دهه ۲۰ آثار سینمایی به اوج شکوه خود رسیده بودند. سینمای صامت در شکوهمندترین وضعیت خود بود و اکثر نظریهپردازان متفق القول بودند که هنر سینما به درجه ای رسیده که بتوان از آن به عنوان یکی از ناب ترین اشکال هنری دفاع کرد. فیلمهای شاهکار این دوران از فرمی بسیار غنی بهره مند بودند و عناصر سینمایی در بالاترین حد هماهنگی خود در یک فیلم صامت ظاهر می شدند. یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین اتفاقات تاریخ سینما ورود صدا به این صنعت بود. علاوه بر این، ورود صدا به سینما را می توان یکی از چالش برانگیزترین اتفاقات تاریخ سینما نیز قلمداد کرد. طرفداران مکتب مونتاژ شوروی یعنی آیزنشتین، پودوفکین و الکساندروف که از مخالفین اصلی ورود صدا به سینما به حساب می آمدند، مقاله مشترکی نوشتند و در آن تاکید کردند که صدا باعث نابودی مونتاژ خواهد شد. رنه کلر و ژرمن دولاک نیز معتقد بودند سینما هنری صامت است و به هر قیمتی باید تصویری باقی بماند. البته رنه کلر و روس ها صدای ناهمزمان را جایز می شمردند. برای مثال نظریه پردازان مکتب مونتاژ صدای همزمان را ناتورالیستی می دانستند اما از مونتاژ صدا به شکل کنترپوان که مفهوم خاصی را در تقابل با تصویر به ذهن متبادر کند، حمایت می کردند. از سوی دیگر برخی امپرسیونیست ها خصوصا ابل گانس و ژان اپستاین با ورود صدا به سینما موافق بودند. اپستاین در همین دوره اینطور می نویسد: “فتوژنی صدا می توانست به طور بالقوه مکمل فتوژنی تصویر باشد.” نخستین فیلم سخنگو در اکتبر سال ۱۹۲۷ در برادوی به نمایش در آمد. این فیلم که خواننده جاز نام داشت از محصولات کمپانی برادران وارنر بود و آلن کراسلند آن را کارگردانی کرده بود. خواننده جاز اثری تمام ناطق نبود و به اصطلاح آن را فیلمی نیمه سخنگو می دانند. در واقع نخستین فیلم کاملا ناطق در تاریخ سینما چراغهای نیویورک (۱۹۲۸) نام دارد. این اثر که یکی از نخستین فیلم های گنگستری نیز هست، از کارگردانی برایان فوی بهره می برد. در اوایل دوران ناطق شدن سینما، ترس مخالفان سینما به حقیقت پیوست. بدین صورت که درصد بالایی از نخستین آثار ناطق فیلم های بدی بودند که فقط بر اساس ذوق زدگی نسبت به تکنولوژی جدید الورود صدا تهیه می شدند و از دیگر عناصر سینمایی غافل بودند. این دسته از فیلم ها به شدت دیالوگ محور بودند و دچار فقر میزانسن شدید می شدند. البته در این میان آثار مهمی نیز ساخته شد. هاله لویا (۱۹۲۹) اثر کینگ ویدور تجربه ای درخشان از فن صدا بود. در این فیلم از صدای همزمان استفاده شد و به شکلی هنری آن را با تصاویر فیلم مچ کردند. روبن مامولیان نیز در بحث صدای فیلم دست به تجربیات درخشانی زد. برای مثال در فیلم هلهله (۱۹۲۹) از دو میکروفون استفاده کرد یا در فیلم خیابان های شهر (۱۹۳۱) برای نخستین بار از صدای “بازگشت به گذشته” بهره برد. فناوری صدا آرام آرام به سینمای دیگر کشورها نیز رسید. بدین ترتیب فیلمهای “زن من و زن همسایه من” نخستین فیلم سخن گوی ژاپن، “سرزمین بدون زن” نخستین فیلم سخن گوی آلمان و “سه نقاب” نخستین فیلم سخن گوی فرانسه بودند.
نمایی از فیلم خواننده جاز، نخستین فیلم سخن گوی تاریخ!
نوشتار فوق مختصری بود نخست بر سینمای صامت اسکاندیناوی و سپس در مورد ناطق شدن سینما و ورود صدا به آن. امیدوارم از خواندن این قسمت از سری مقالات سینما در گذر زمان لذت برده باشید.
.................................................................................................
بخش دوم
الفبای سینما : دکوپاژ و میزانسن دو ابزار قدرتمند در دست کارگردان (قسمت اول) |
در این قسمت قصد دارم در حد توان و کوتاه در مورد دکوپاژ براتون بنویسم ک احتمالا ب گوشتون خورده و اگر عمری باش در قسمت بعدی در مورد میزانسن هم مینویسم :
دکوپاژ از وظایف مهم کارگردان است که شامل محل قرارگیری دوربین، نورپردازی صحنه، اندازه فریمها، زاویه دوربین، نوع حرکت دوربین و ... میشود.
- دکوپاژ، تقطیع یا برش فنی، یکی از وظایف بسیار مهم کارگردان است و شامل تصمیمگیری در مورد محل استقرار دوربین در صحنه، نوع نورپردازی، اندازهی تصویر، زاویهی دوربین، نوع حرکت دوربین، تعداد تصاویری که برای نمایش یک موقعیت لازم است، نوع اتصال نماها به یکدیگر، هر صدایی که قرار است در صحنه شنیده شود (هر صدایی غیر از دیالوگها) و باقی جزئیاتی است که به فرایند تصویریشدن فیلمنامه (سناریو) مربوط میشود.
این وظایف که شاید نیمی از وظایف کارگردان میباشد، باید پیش از فیلمبرداری انجام شود و نتیجه آن در فیلمنامه دکوپاژ شده مشخص باشد. کارگردانها ممکن است هنگامی که به مرحله فیلمبرداری میرسند برخی از جزئیاتی را که قبلا تعیین کرده بودند با توجه به شرایط تغییر دهند، ولی معمولا بر اساس فیلمنامه دکوپاژ شدهای که خود تهیه کردهاند پیش میروند. برخی کارگردانها نیز به دکوپاژ کردن فیلمنامه پیش از فیلمبرداری اعتقاد ندارند و معتقدند در هنگام فیلمبرداری است که کارگردان میفهمد فیلمنامهای که در دست دارد باید چگونه ساخته شود. البته معمولا روش اول، هم مرسومتر است و هم کارامدتر.
اهمیت دکوپاژ در تولید فیلم
نحوه دکوپاژ، ضربآهنگ فیلم و حال و هوای آن را به تماشاگر منتقل میکند. برای مثال هر چه تقطیع بیشتر باشد، طول نماها کوتاهتر باشد و از زوایای بیشتری فیلمبرداری صورت گیرد، ضربآهنگ فیلم نیز تندتر خواهد بود و این روش معمولا در فیلمهای پر زد و خورد، ترسناک و جنگی روش مناسبی برای القای حس ترس و هیجان به تماشاگر است و یا در فیلمهایی که کارگردان میخواهد تماشاگر هر چه بیشتر با شخصیت اصلی همراه شود و با چشم او به ماجرا نگاه کند، معمولا از برداشتهای بلند و از حرکت دوربینهای طولانی و حتی برای بیشتر کردن این حس از نمای نقطه نظر (POV) استفاده میکند.
نوع دکوپاژ فیلم به نوعی، نشاندهنده سلیقه بصری و سبک تصویری کارگردان است. برخی کارگردانها هستند که به برداشتهای بلند اعتقاد دارند، به این معنی که معتقدند فیلم باید تا حد ممکن به تجربه بصری بیننده در عالم واقع نزدیک باشد، به همین خاطر این کارگردانها تا حد ممکن از تقطیع نماها خودداری میکنند، طرفدار نماهای بلند و حرکت دوربینهای طولانیاند. در عین حال برخی از کارگردانها نیز طرفدار نماهای کوتاه و قطعهای سریع هستند و معتقدند که باید تجربه بصری جدیدی را به تماشاگر ارائه داد .
یک نکته بسیار مهم و وظیفه بسیار خطیر کارگردانان، تقطیع نماها و نوع اتصال آنها به یکدیگر و زاویهبندی دوربین است، به گونهای که تماشاگر حس پرش و بریدگی نداشته باشد و یا به عبارتی احساس کند که فیلم تداوم دارد. علاوه بر این، کارگردان باید به گونهای عمل کند که چشم و ذهن تماشاگر را خسته نکند. به طور خلاصه نماها باید به گونهای باشند که نه آنقدر کشدار و بیتحرک باشند که خستهکننده به نظر برسند و نه آنقدر کوتاه و سریع که تماشاگر نه تنها اطلاعاتی به دست نیاورد بلکه دچار سرگیجه هم شود. افراط و تفریط به فیلم صدمات بسیاری وارد می کند.
فیلمنامه دکوپاژ شده
ابتدا کارگردان هر سکانس فیلمنامه را به نماهای مختلف (اصطلاحا پلان) تقسیم میکند (منظور هر برداشت دوربین است یعنی فاصله بین خاموش و روشن کردن دوربین). بعد از آنکه همه فیلمنامه به این صورت تقسیمبندی شد. پلانها به ترتیب پشت سر هم قرار میگیرند.حال باید فیلمنامه دکوپاژ شده را روی کاغذ نوشت. برای هر پلان صفحه شامل پنج بخش است:
شماره سکانس و شماره پلان: باید شماره سکانس و شماره پلان را در جایی بالای هر صفحهی هر نما نوشت.
نوع پلان: داخلی یا خارجی و محل فیلمبرداری (به همان صورت که در فیلم نامه اصلی است)، همچنین روز فیلمبرداری با توجه به برنامهای که برای فیلمبرداری تهیه شده، زیرا در این برنامه پلانها به ترتیب فیلمبرداری نمیشوند، بلکه برای صرفهجویی در وقت و هزینهها، پلانهایی که در یک مکان و در یک موضع رخ میدهند را با هم میگیرند.
وضعیت صحنه: آنچه را که در هر پلان رخ خواهد داد را مینویسند و در همان قسمت، نوع نما (کلوزاپ، لانگ شات و ... ) و نوع حرکت دوربین را با علامتهای اختصاری مشخص میکنند. به این ترتیب که یک خط کسری میکشند و در صورت نوع نما، و در مخرج حرکت دوربین را با علائم اختصاری مینویسند.
دیالوگ: دیالوگهایی را که در این نما بین شخصیتها رد و بدل خواهد شد را در یک ستون مینویسند.
صداها و نوفهها: همه صداهایی که در سر این صحنه شنیده خواهد شد، مثلا صدای ماشین یا چکیدن قطرات آب یا رادیو و... را تعیین می کنند. همچنین میتوان در این بخش موسیقی را نیز مشخص کرد که آیا در این پلان موسیقی متن باشد یا نه، ولی معمولا این کار را نمیکنند و بعد از آن که فیلمبرداری تمام شد درباره بخشهایی که باید موسیقی متن داشته باشند تصمیم گرفته میشود.
به این ترتیب یک فیلمنامه دکوپاژ شده خواهیم داشت.
کلمه فرانسوی دکوپاژ به مفهوم روند تصویری کردن و عینی کردن فیلمنامه، یکی از وظایف مهم کارگردانهاست که طی آن مواردی چون محل استقرار دوربین در هر صحنه و زاویه آن، اندازه تصویر، نوع حرکت دوربین و نوع نورپردازی را مشخص میکند. دکوپاژ همچنین شامل همه صداهایی میشود که قرار است در صحنه بشنویم.
دکوپاژ که آن را تقطیع و برش فنی تصویر هم مینامند، نماهای مختلف یک فیلم را به هم متصل میکند و ترتیب آنها در نهایت موجب ریتم و ضرباهنگ اثر میشود. فیلمها بسته به ژانر و سلیقه و دیدگاه فیلمسازان دارای نماهای کوتاه یا بلندی هستند که در مرحله دکوپاژ درباره آنها تصمیمگیری میشود. به عنوان مثال در دکوپاژ یک فیلم اکشن، نیاز به تغییر مداوم زاویه دوربین و نماهای بسیار سریع و کوتاه است و در دکوپاژ فیلمی که مبتنی بر تامل و اندیشه است و بنمایههای فلسفی دارد، فیلمساز ترجیح میدهد نماهایی بلندتر داشته باشد و جای دوربین را کمتر عوض کند. دکوپاژ اگرچه جزو لاینفک کار فیلمسازی است، اما نوع برخورد کارگردانها با آن یکسان نیست. مثلا فرانچسکو رزی، فیلمساز فقید ایتالیایی و سازنده فیلمهایی چون «سالواتوره جولیانو» و «ماجرای ماتئی» اعتقاد چندانی به دکوپاژ نداشت و معتقد بود اگر قرار باشد همه چیز در فیلمنامه، دکوپاژ و روی کاغذ شکل بگیرد، پس وظیفه منِ فیلمساز در صحنه فیلمبرداری چیست؟ برعکس، آلفرد هیچکاک دقیقا در فیلمسازی به جزئیاتی وفادار بود که پیشتر در فیلمنامه و دکوپاژ به آن فکر کرده و آن را روی کاغذ ثبت کرده بود.
همانطور که جلوه عملی دکوپاژ در صحنه فیلمبرداری خودش را نشان میدهد، برای آموزش آن هم نیاز به تمرین و کارآزمایی در عمل است؛ با این حال یادگیری ابتدایی آن باید از طریق کتابهای مرتبط با این مقوله باشد. کتاب دوجلدی «دکوپاژهای مرجع» تالیف کریستوفر کنوُرتی و ترجمه محمد ارژنگ که از سوی کتاب نشر نیکا روانه بازار شده، از معدود کتابهای تخصصی و کاربردی درباره دکوپاژ است. این مجموعه مفید به علاقهمندان فیلمسازی کمک میکند بدانند برای فیلمبرداری مثلا یک صحنه تعقیب و گریز و یک صحنه درگیری چگونه عمل کنند یا برای گرفتن یک سکانس گفتوگو و دیالوگ دار چهکاری انجام دهند؟ کنورتی، نویسنده این کتاب با ذکر مثالهایی مصور و اشاره به ویژگیهای هر کدام، توانسته روشهای خلاقانه و دقیقی را برای کارگردانان و دوستداران فیلمسازی و هنر سینما عرضه کند و با پرهیز از پرداختن به مباحث تئوری تلاش کرده کتابی کاربردی بنویسد.
جلد اول این کتاب درباره روشهایی برای ایجاد جلوههایی گرانبها در فیلمهای ارزان است و جلد دوم هم به دکوپاژ صحنههای گفتوگو میپردازد. باشگاه مشتزنی، گزارش اقلیت، پشت خطوط دشمن، ببر خیزان اژدهای پنهان، سرگذشت شگفتانگیز آملی پولن، تلالو، هوش مصنوعی، تماس، بازی، مخمل آبی، ارباب حلقهها و ترمیناتور، برخی فیلمهای مشهوری است که نویسنده با ذکر مثالی کاربردی از آنها نسبت به آموزش مقوله پراهمیت دکوپاژ اقدام کرده است.
++++
خود اموز دوپاژ
اگه بخوایم خیلی ساده در مورد دکوپاژ در سینما صحبت کنیم می گیم یه کارگردان وقتی یه فیلمنامه رو انتخاب می کنه، میاد و اون فیلمنامه رو برای فیلمبرداری آماده می کنه. در واقع اون کارگردان اون فیلمنامه رو دکوپاژ می کنه.
حالا توی ۳ قدم بهتون می گیم آموزش دکوپاژ فیلم یعنی چه!؟
دکوپاژ فیلم یعنی چه یعنی تیکه تیکه کردن فیلمنامه برای فیلمبرداری
۱- دکوپاژ فیلم یعنی چه!؟ یعنی قیچی رو برداریم!
حتما می دونین که فیلمهای سینمایی حداقل ۷۵ دقیقه هستن. این ۷۵ دقیقه یه استاندارد جهانیه که فیلمهای سینمایی نمی تونن کمتر از اون باشن. این به دلیل محدودیتهای سانسهای نمایش سینماها هستش و موارد فنی دیگه که به درد ما نمی خوره!
خُب اگه کارگردان بخواد اون ۷۵ دقیقه رو پشت سر هم فیلمبرداری کنه اصلا امکان پذیر نیست. (استثناها رو ول کنین!) چرا نمی تونه!؟
فرض کنین توی فیلمی که صحنه اولش توی خونه فیلمبرداری می شه و صحنه بعد از اون توی ۶ خیابون بالاتر فیلمبرداری می شه. خود حمل و نقل عوامل به مکان دوم یه روز کار می بره! فیلمها عوامل و ابزار مختلفی برای فیلمبرداری دارن که باید همگی حضور داشته باشن که فیلمبرداری انجام بشه.
پس کارگردان میاد و اون فیلمنامه رو تیکه تیکه می کنه و هر تیکه رو توی یه روز فیلمبرداری می کنه. پس اولین جواب به این که دکوپاژ فیلم یعنی چه اینه که کارگردان برای اینکه فیلمش رو بسازه باید اون رو توی قسمتهای مختلف فیلمبرداری کنه. چون همه فیلم رو نمی شه با هم فیلمبرداری کرد.
صرفه جویی در پول و زمان با دکوپاژ فیلم
۲- دکوپاژ فیلم یعنی چه!؟ یعنی پول و زمان رو دور نریزیم!
خُب مگه نگفتیم که نمی شه یه فیلم رو پشت سر هم فیلمبرداری کرد!؟ این یه دلیل دیگه هم داره. کارگردان داره یه کار هنری انجام می ده، پس باید برای قسمتهای فیلمش برنامه ریزی کنه و روی برنامه ش تمرکز کنه که بتونه به درستی اون کار رو انجام بده.
3 مرحله اصلی فیلمسازی رو می شناسین!؟
فرض کنین می خواین یه فیلم بسازین، چه کوتاه و چه بلند! حالا برای فیلمبرداری اون فیلم باید برای قسمتهای مختلف فیلمتون برنامه هایی داشته باشین که بتونین بیننده رو جذب کنین. بیننده ها پای هر فیلمی نمی شینن.
پس کارگردان با دکوپاژ فیلم یه کار مهم انجام می ده! کارگردان تصمیم می گیره که برای قسمتهای مختلف چیکار کنه که بتونه بیننده رو جذب کنه!
مثلا کارگردان با دکوپاژ فیلم به عوامل می گه امروز توی این صحنه دوربین کجاست و کدوم قسمت از فیلم رو فیلمبرداری می کنیم.
پس جواب بعدی به سوال دکوپاژ فیلم یعنی چه اینه که دکوپاژ برای کارگردان برنامه ریزی می کنه و می گه چه روزی چه قسمتی باید ضبط بشه و اون قسمت نیاز به چه چیزهایی داره! با این کار هم زمان تولید و فیلمبرداری کمتر می شه و هم هزینه های فیلمبرداری پایین میاد.
فرض کنین که یه بازیگر گرون رو بخواین برای فیلمتون انتخاب کنین. اون بازیگر برای لحظه به لحظه حضورش توی فیلم شما پول می خواد. یعنی اگه شما ۱۰ روز با اون کار داشته باشین هزینه ش خیلی پایین تر از زمانی هستش که باهاش ۳۰ روز کار داشته باشین.
پس دکوپاژ در سینما می گه که چند روز با اون بازیگر کار داریم و چند روز لوکیشن مورد نظر رو می خوایم و هزینه ها به همین سادگی برآورد می شه و پایین میاد.
۳- دکوپاژ فیلم یعنی چه!؟ یعنی اشتباهات کارگردان رو از بین ببریم!
فکر کردین که سوال دکوپاژ فیلم یعنی چه چرا اینقدر پرسیده می شه!؟ چون کارگردانها می دونن که با دکوپاژ فیلم می تونن اشتباهات فنیشون رو به صفر برسونن. (البته اگه دکوپاژ رو بلد باشن!)
فرض کنین یه کارگردان دکوپاژ بلد نیست و به صورت کاملا حسی می ره سر صحنه! مثل این می مونه که پیانیست نواختن پیانو بلد نباشه و بره توی یه ارکستر بزرگ و بخواد اونجا کار کنه! مگه امکان داره!؟ پس کارگردان بدون دکوپاژ اصلا کارگردان نیست! مهمترین و پولسازترین کار کارگردان دکوپاژه! فکر کردین کارگردانها بابت چه چیزی پول می گیرن!؟ شاید بگین به خاطر هنرشون و اینکه می تونن فیلمی بسازن که همه جذب اون بشن، شما دقیقا دارین به دکوپاژ در سینما اشاره می کنین!
پس جواب بعدی که می شه به این سوال داد که دکوپاژ یعنی چه اینه که دکوپاژ یه کاریه که باعث می شه کارگردان قبل از فیلمبرداری اشتباه کنه، چون سرصحنه فیلمبرداری جای اشتباه کردن نیست! حتما یادتون هست که فیلمبرداری کلی هزینه و عوامل داره، پس نمی شه اشتباه کرد. چون هم عوامل خسته می شن و اعتبارتون از دست می ره و هم پولتون به باد می ره!
حالا احتمالا شما کارگردان فیلم کوتاه هستین و یا می خواین آموزش مقدماتی کارگردانی ببینین. دکوپاژ توی فیلم کوتاه یه تفاوتهای کوچیکی داره. مهمترین تفاوتی که دکوپاژ فیلم کوتاه با دکوپاژ فیلم بلند داره اینه که توی فیلم کوتاه شما به هر حال امکان اشتباه بیشتری دارین! امکان تجربه کردن دارین، پس می تونین توی مرحله دکوپاژ آموزش هم ببینین! یعنی از کاری که می کنین درس بگیرین و برای فیلمهای بعدی تون از درسهایی که می گیرین استفاده کنین.
.....................................................................................................
بخش سوم
معرفی فیلم : ده فیلم برگ ریزون ب مناسبت فرارسیدن برگ ریزان خزان |
سه بخش اغاز، میانه و پایان. شات، ریورس شات. ایا تمام داستان سینما به همینها ختم میشود؟ سینما یکی از پیچیدهترین فرمهای هنر است. تعداد عناصر مورد استفاده این هنر برای به تکامل رساندن یک اثر حقیقتاً وسیع و احنمالات بیکران هستند.
گاهی، به تماشای فیلمی مینشینیم که نگرش ما را از آنچه به عنوان هنر هفتم میشناسیم عوض میکند. از تصاویر، صداها و مونتاژها و باقی عناصری که میشناسیم استفاده میکند تا به ما مسیری را نشان بدهد که پیش از این نمیتوانستیم تصورش کنیم. چنین فیلمهایی مورد بحث این مقاله است.
انتخابهای این لیست اغلب بر حسب سلیقهٔ شخصی نویسنده سایت منبع بودهاند اما موضوع مشترک بین همه آنها تغییر بینش نویسنده نسبت به سینما بوده است.
۱۰- Irma Vep «ایرما وپ» ساخته ی اولیویر آسایاس (Olivier Assayas)
ایرما وپ با بازی مگی چونگ (Maggie Cheung) و ژان پیر لئود (Jean Pierre Leaud)، یکی از بهترین فیلمهای کارنامه این کارگردان فرانسوی است. فیلم در رابطه با دو شخصیتی است که حین پروژهٔ تولید فیلم The Vampires با یکدیگر آشنا میشوند و دارای فیلمنامهای قوی است و بازی چشمگیر چونگ که قطعاً جزو بهترینها در کارنامهٔ بازیگری او به شمار میرود در آن نمایان است.
فیلم ماجرای بازیگری چینی است که به فرانسه سفر میکند تا با کارگردانی که زمانی شناخته شده بود اما اکنون درگیر مسائل و مشکلات شخصی است، فیلمی بسازد. فیلم به خوبی آنچه در پشت پردهٔ فیلمسازی رخ میدهد را به نمایش میگذارد و سوالهای عمیقتری را درباره این صنعت میپرسد. ایرما وپ گرچه دارای مشکلاتی در ریتم پیش برندهٔ داستان است، اما حقیقتاً جزء بهترین فیلمهای کارگردانی شده توسط اسایاس است و هر سینمادوستی نباید فرصت تماشای آن را از دست بدهد.
۹- Day For Night «روز به جای شب » ساخته ی فرانسوا تروفو (François Truffaut)
روز به جای شب فیلم برندهٔ اسکار ساختهی تروفو است که دربارهٔ فیلمسازی است که برای ساختن فیلمش با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند. در سال ۱۹۷۳ روز بجای شب مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و سال بعد اسکار بهترین فیلم خارجی را از آن خود کرد. علاوه بر ان والنتینا کورتسه (Valentina Cortese) نامزد بهترین بازیگر زن و تروفو نامزد بهترین کارگردان در سال ۱۹۷۴ شده بودند.
فیلم حول تمام افراد درگیر ساخت و تولید فیلمی با نام «Je Vous Presente Pamela» میچرخد و موضوع اصلی آن بررسی زندگی شخصی تمام بازیگران و دیگر دستاندرکاران این فیلم است. روز به جای شب قطعا یکی از بهترین فیلمهای ساختهٔ تروفو است.
این فیلم ترکیب مناسب و جذابی از درام و رومانس و کمدی است و ما را به تماشای سفری در روند فیلمسازی و مشکلات فراوان آن دعوت میکند. نگرش خلاقانه و طنزگونه تروفو به این پیشه، فیلم را به یکی از بهترینهای تروفو تبدیل کرده که باید در فهرستتان قرار بگیرد.
۸- Breathless «از نفس افتاده» ساخته ی ژان لوک گدار (Jean Luc Godard)
سینما را شاید بتوان به دو بخش تقسیم کرد: دوران قبل از نفس افتاده و دوران بعد از آن. شناسهٔ مهم موج نو فرانسه و یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای تاریخ، این شاهکار ساختهٔ گدار است. فیلم برای همیشه آنچه از سینما میشناختیم را عوض کرد.
کاتهای سریع و متداوم همراه با بازی قوی جین سیبرگ و ژان پل بلمندو و فیلمنامهٔ فوقالعادهٔ تروفو، عناصری هستند که باعث میشوند این فیلم نه تنها یکی از مهمترینهای تاریخ سینما، بلکه یکی از غنیترینهای تاریخ باشد. از نفس افتاده فیلمی است که دیدتان را به سینما عوض خواهد کرد، چرا که قادر به تغییر مفهوم سینما است.
۷- Koyaanisqatsi «کویانیسکاتسی : زندگی بدون توازن» ساخته ی گادفری رجیو (Godfrey Reggio)
یکی از بهترینهای دهه ۸۰ (و بدون شک یکی از بهترینهای تاریخ)، سه گانهٔ کاتسی و بهترین این سهگانه اولین فیلم آن است. این اثر یکی از فیلمهاییست که نباید از دست داد. اولین کارگردانی حیرت انگیز رجیو، فیلمبرداری بی نظیر ران فریک و موسیقی هیپنوتیزم کنندهٔ فیلیپ گلس، ترکیبی جادویی را ایجاد میکنند که باعث میشوند این فیلم، فیلمی تکرار نشدنی در سراسر تاریخ باشد.
کالکشنی از جلوههای بصری خیره کننده، از رقص ابرها گرفته تا کارخانههای متروکه و دکههای ویدیو گیم، کویانیسکاتسی با استفاده از این مجموعهٔ عجیب از تصاویر، روایتی حساس و بینقص را به معرض نمایش میگذارد.
این شاهکار ساختهٔ رجیو به هر مخاطب دوست دار سینما توصیه میشود چراکه فیلمی است که قطعاً خواهد توانست فرای انتظارات شما از سینما ظاهر شود.
۶- Satantango «تانگوی شیطان» ساخته ی بلا تار (Bela Tarr)
فیلمساز مجارستانی، بلا تار، اغلب به سبب برداشتهای طولانی و تم فلسفی فیلمهایش در بین سینمادوستان شناخته میشود. با وجود فیلمهای قوی همچون Almanic Of Fall «سالنمای خزان» , Damnation «لعنت شده»، Werckmeister Harmonies «هارمونیهای ورکمایستر» و The Turin Horse «اسب تورین»، تانگوی شیطان را همچنان برترین و کاملترین فیلم او میشمارند.
در تمام ۷ ساعت و ۱۲ دقیقهٔ فیلم ردپای بی همتای بلا تار دیده میشود و آن را به یکی از بهترینهای تاریخ سینما تبدیل میکند. ریتم کند فیلم و برداشتهای فوق طولانی فیلم نیز به بار درونگرایانهٔ فیلم میافزایند و ترکیبی بیمثال را بر روی پردهٔ سینما ایجاد میکنند.
تانگوی شیطان شاهکاری از بلا تار، و ۳۵ امین فیلم برتر تاریخ به انتخاب مجلهٔ Sight and Sound نمونهای خالص از سینمای تأثیرگذار و تعیینکننده است که قطعاً بر روی تماشاگر واقعی نیز تأثیر خود را خواهد گذاشت.
۵- News From Home «خبرهایی از خانه» ساخته ی شانتال اکرمن (Chantal Akerman)
شانتال اکرمن فیلمساز آوانگارد بلژیکی یکی از بهترین فیلمهایش را در سال ۱۹۷۷ ساخت. فیلم ترکیبی است از شاتهای طولانی بسیار از نیویورک و خوانش همزمان اکرمن از روی نامههایی که از سوی مادرش به اکرمن بین سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۳ فرستاده شد.
در تک تک کلمات و جملههای نوشته شده خطاب به اکرمن، لحن مداخلهگرانه مادرش حس میشود و همراهی تصاویری از محیط ساکن نیویورک با این کلمات و صداها حقیقتاً این فیلم را به تجربهای بکر تبدیل کرده است. خبرهایی از خانه یکی از بهترین فیلمها در کارنامهٔ سینمایی اکرمن است و بدون شک مانند باقی فیلمهایش میتواند دید شما را بهکلی تغییر دهد.
۴- Dog Star Man « مرد شباهنگ » ساختهی استن برکج (Stan Brakhage)
استن برکج را به طور حتم می توان یکی از مهمترین تجربیسازان تاریخ نامید. مرد شباهنگ، مجموعهی پنج فیلم کوتاه تجربی متشکل از یک سرآغاز و چهار بخش، بین سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴ منتشر شد و در مجموعا ۷۸ دقیقه زمان فیلم، برکج شگفتآورترین فیلم کارنامهاش با فیلمبرداری بهغایت بیهمتا را ارائه می دهد.
اتمسفر عجیب فیلم همیشه امری غیرقابل توصیف بوده است. تصاویری گیجکننده از یک مرد و سگش در بالای کوهی، فیلم زیباشناختی رادیکالی پیچیدهای را داراست که سبب تاثیرگذاری قوی بر روی بینندگانش به همراهی تصاویر اثرگذار و تکان دهنده می شود.
مرد شباهنگ فیلم سختی است اما برای هر سینما دوستی اثری واجب شمرده میشود و هر بینندهای بعد از تماشایش میتواند آنچه از سینما در نظر داشته را دوباره ارزیابی کند.
۳- The Blood Of A Poet «خون یک شاعر» ساخته ی ژان کوکتو (Jean Cocteau)
ژان کوکتو یکی از مهمترین فیلمسازان فرانسوی تاریخ است. با فیلمهای شاهکاری نظیر The Beauty And The Beast «زشت و زیبا» و Orpheus «ارفئوس»، کوکتو به راستی یکی از افسانههای جاویدان تاریخ سینماست. یکی از بهترینها در کارنامهاش، خون یک شاعر است که آن را در سال ۱۹۳۲ ساخت. آوانگارد ۵۵ دقیقهای مملو از نمادها و تصاویر غنی همراه با بازی هنرمندانهٔ انریکه ریوروس (Enrique Riveros) خون شاعر را به یکی از ارزشمندترین هنرمندیهای آوانگارد تاریخ تبدیل میکند.
فیلم داستان نقاشی را دنبال میکند که طرح صورتی را روی بوم پیاده میکند و سپس به تماشای جانبخشی دهان این پرتره مینشیند. از همان لحظه مخاطب تجربهای حیرتانگیز همراه با نمادها و شاتهای خیرهکننده را تجربه میکند که پیش از آن در سینما بیسابقه بوده و پس از ساخت فیلم نیز تأثیرگذاری آن بر روی بینندگان و فیلمسازان غیرقابلچشمپوشی بوده است.
۲- Man With A Movie Camera «مردی با یک دوربین» ساخته دزیگا ورتوف (Dziga Vertov)
معدود فیلمهایی در تاریخ قادر به نشان دادن عصاره و جادوی حقیقی سینما آنگونه که مردی با یک دوربین موفق به انجام آن شد، هستند. مستندی تجربی به کارگردانی ورتوف از ریتمی بینظیر به لطف تدوین الیزاوتا اسویولا برخوردار است که به شیوهای خلاقانه شهر را همچون یک سمفونی به تصویر میکشد.
با استفاده از محدوده وسیعی از تکنیکهایی همچون اسلو موشن، منجمد کردن فریم، دونوره شدن و بسیاری دیگر، این مستند خود را به عنوان یکی از نوآورترینهای تاریخ بدل میسازد. مردی با یک دوربین یکی از شاهکارهای تکرار نشدنی تاریخ است که قدرت جابجا کردن مرزها در خلق تصاویر متحرک به شیوهای بدیل را به نمایش میگذارد.
۱- Blue «آبی» ساخته ی درک جارمن (Derek Jarman)
آیا سینما را میشود مطلقاً در تصاویر تعریف کرد؟ آبی آخرین فیلم کارنامهٔ فیلمساز شناختهشده درک جارمن است و از لحاظ بصری تنها از یک شات از صفحهای ابی رنگ در تمام ۷۹ دقیقهاش تشکیل شده است.
اگر اتمسفر قوی ارائه شده توسط رنگ آبی در میان نبود شاید حتی برخی در دادن نام فیلم به آبی شک میکردند و به آن نام دیگری مانند موسیقی اصوات میدادند. در طول فیلم صدای خود جارمن شنیده میشود که دربارهٔ تجربیاتش، ایدز و حال و هوای رنگ آبی تأمل و بحث میکند.
این اثر توسط جارمن نوشته شده است. آبی یکی از بهترینهای دهه ۹۰ و شاید یکی از بحث برانگیزترینهای سینمای معاصر باشد؛ یک شات مطلقاً آبی و روایتی قدرتمند. آبی بدون شک شاهکاری است که قادر به جابجا کردن مرزها در ذهن تک تک بینندگاناش است.
.........................................................................................
بخش پایانی
دیالوگ های ماندگار : مدیونین اگه فکرکنین من مغرضانه این دیالوگ ها رو انتخاب میکنم |
----------------------------------------------------------------------------------------------
===============================================
منابع
منابع : تاریخ سینمای بوردول
تاریخ سینمای دیوید کوک
تئوری های اساسی فیلم دادلی اندرو
مقدمه ای بر نظریه فیلم رابرت استم
بررسی و نقد آثار سینمایی تالیف دکتر امیررضا نوری پرتو
گیمفا
Taste of Cinema
++++++++++++++++++++++
ب کوشش
رضا و فرناز