مطلب ارسالی کاربران
خود شناسی_بخش سوم
سلام..
من سعید هستم و با اجازتون بخش سوم موضوع خودشناسی(البته از دیدگاه و عقاید و تجربیات خودم)رو شروع میکنم.
در بخش های قبلی لپ مطلب این بود که چند نفر از ما یا چه تعداد از مردم حتی دنیا این سوال رو از خودشون پرسیدن و البته از اون تعداد چند نفر به جواب صحیح و یا قابل قبول رسیدن که"چرا ما باید به خودمون بگیم انسان؟!!"
راستش بعد از پایان دو بخش،شخصا خیلی دوست داشتم که بدونم اونهایی که حتی یک نگاه گذرا به این مطالب انداختن،چند نفرشون این سوال رو از خودشون پرسیدن...!
بهرحال در بخش دوم به دو فاکتور و یا بهتره که بگیم به دو ابزار اولیه ی رسیدیم که حتی بعد از گذشت میلیون ها سال از پیدایش موجود دوپا(انسان)،هنوز هم بصورت دست نخورده و آکبند و به همون شکل در اختیار ما هستند ولی خب متاسفانه اکثر ماها خیال میکنیم که داریم ازشون استفاده میکنیم ولی با کمی دقت بیشتر و عمیق تر میبینیم که خیلی هم ازشون استفاده نمیکنیم و یا بهتره که بگم "درست استفاده نمیکنیم"و اون هم "نگاه کردن و یاد گرفتنه".
من در بخش قبلی احتیاج موجود دوپا رو به پوشاک و تهیه ی اون رو مثال زدم.اما لباس و امثال اون نیازهای خارجی یا ظاهری و یا بیرونیه اونه...(واقعا نمیدونستم که چه اسمی روشون بزارم...ببخشین😊).مثل خانه و غذا و غیره و غیره.اما موضوع اصلی مطالب من دقیقا نیازهای درونی و باطنیه.مثل کنترل خشم،صداقت،مهربونی،گذشت،ایثار،دستگیری و غیره و غیره که همه ی اینها مرام و معرفت انسانی(البته نه به معنای لوتی گری و داش مشتی بودن که خب اونها هم دنیایی برای خودشون دارن بلکه به معنای واقعی کلمه) را تشکیل میده.
برمیگردیم به "درست نگاه کردن و یاد گرفتن".اصل و پایه ی مکتب و دنیای خود شناسی همین دو مورد میباشد.(البته از نظر بنده ی حقیر)
حالا میخوام شما رو به یک سفر ببرم.اشتباه نکنین...سفر راست راستکی که نه...کو پولش؟!...سفر در زمان هم نه...اتفاقا سفرش مربوط به همین زمانه...اما میخوام ازتون خواش کنم که کمی از قدرت تخیلتون استفاده کنین و با من از شهر و حتی روستا هم فاصله بگیریم و بریم به جایی که فقط و فقط دست طبیعت تو کاره...اول بریم به یه جای بیابانی...تصور کنین که وسط یه بیابان بی آب و علف هستیم...بیابانی که در نگاه ما زمینی خشک و ترک خورده داره،با بوته های خشکی که بصورت پراکنده دیده میشن و یه آفتاب تیز و داغ..این در نگاه اوله...دقیقتر نگاه کنین..دقیقتر...چی میبینین؟!...آفرین به اونایی که درست حدس زدن...گویا یه سری جانور هم تو بیابونه ما زندگی میکنن...پس اولین چیزی که یاد میگیریم اینه که تو همین شرایط به ظاهر سخت برای ما موجوداتی هم هستند که زنده ان و زندگی میکنن...یعنی باید امنیت خودشونو تامین کنن،خوونه یا لوونه یا آشیونه داشته باشن،غذا تهیه کنن و حتی تولید مثل کنن و بچه هاشونو بزرگ کنن...میبینین دوستان؟!...با کمی "نگاه درست" میتونیم از همین عقرب و مار و رتیل و غیره، همین یه دونه ویژگیه سازگاری و انعطاف در برابر خشکیه زندگی رو یاد گرفت...
تورو به هرکی که قبول دارین قبل از اینکه پیش خودتون بگین این دیگه چه مثالیه؟...اینم شد آب و نون؟...اینو که خودم میدونستم،بیایم و با هم کاری کنیم و اون این که فعلا همین یه مورد رو آویزه ی گوشمون کنیم..هدف و مقصود من اینه که هیچ وقت این مثال رو یادمون نره...زندگی در بیابون یه ویژگیه خیلی مهم و اساسی میخواد..
"تصمیمات درست در شرایط سخت"