یکی در یوگسلاوی متولد شد و دیگری در آلمان اما خونی دورتموندی در رگ هایشان جریان داشت. نون تا آخرین ثانیه با عشق و تعصب برای دورتموند بازی می کرد. فریاد می زد، خطا می کرد و عرق می ریخت. فقط برای اینکه هواداری اشک نریزد. برایش مهم نبود بازیکن رو به رویش چه کسی باشد. مدافعی که با عشق بازی می کرد. یک هدف داشت: اجازه ندهد که بازیکنی از او رد شود. توپ از او رد می شد اما بازیکن مقابلش هرگز. متس خانه جدیدش را یافته بود. او از بایرن خارج شده بود تا در دورتموند دلبری کند. با اینکه دل ما را در لحظه ای که نباید شکست اما تا ابد مدیون او خواهیم بود. در این مطلب میخواهیم نگاه دقیق تری به دوران طلایی سوبوتیچ و هوملس در دورتموند بیندازیم. یعنی بین سالهای 2008 تا 2013. پنج سال بیمه کردن دفاع دورتموند برای جاودانه شدن در وست فالن. وست فالنی های واقعی بارها دیوار زرد را به جنون رساندند. بارها دل دورتموندی ها را فتح کردند و تا ابد در خاطرات ما پرواز خواهند کرد.
سال 2008/2009؛ مهم ترین ابزار انقلاب یورگن کلوپ در دورتموند
یورگن درست بعد از آنکه کنفرانس خبری اش را در دورتموند به اتمام رساند، با دو نفر تماس گرفت: نفر اول نون سوبوتیچ 19 ساله و نفر دوم متس هوملس 19 ساله. چه کسی فکرش را می کرد یورگن کلوپ با دو مدافع 19 ساله خط دفاعی آشفته دورتموند را سامان دهد؟ چه کسی فکرش را می کرد از یورگن کوهلر آهنین و ماتیاس سامر آتشین به دو نوجوان 19 ساله برسیم؟ در مورد آنها زود قضاوت شد. اما خیلی زودتر از چیزی که فکرش را بکنید دل دیوار زرد را ربودند. هر بازی فریاد های کر کننده وایدنفلر به آنها اجازه اشتباه را نمی داد و این دو نوجوان تشنه پیشرفت هر بازی بهتر از قبل می شدند. نون روی سر متس داد می زد. متس به او تذکر می داد. آری، این دو نوجوان برای سالها دل ما را بردند. شاید بعد از کوهلر و سامر بهترین زوج خط دفاعی تاریخ دورتموند باشند. آنها کارشان را به درستی انجام می دادند. بی نقص و دقیق. می دانستند چگونه همانند یک دورتموندی بازی کنند.
یورگن کلوپ دیوانه بود. کدام سرمربی در اولین فصلش که سرنوشت ساز ترین فصل سرمربیگری خود در یک تیم است به دو مدافع 19 ساله میدان میدهد؟ 5 بازی؟ 10 بازی؟ 15 بازی؟ تعویضی؟ او 33 بازی سوبوتیچ را در بوندسلیگا بازی داد. متس هوملس به دلیل مصدومیت فقط 14 بازی انجام داد اما همین 14 بازی کافی بود تا دورتموند قرارداد قرضی او را دائمی کند. او چندین بار در پست هافبک دفاعی به میدان رفت اما بیشترین درخشش او در پست دفاع میانی بود.
نون در 4 بازی اولش در بوندسلیگا 3 گل به ثمر رساند و بهترین گلزن دورتموند در آن مقطع بود. او کارش را در خط دفاعی به خوبی انجام نمی داد اما نون سرمربی دیوانه و هوادارانی دیوانه تر داشت که عاشق دیوانه ها بودند! پس کسی حق انتقاد از آنها را ندارد!
دورتموند آن فصل را در رتبه 6 ام به پایان رساند که نتیجه قابل قبولی برای یورگن تازه وارد بود.
2009/2010؛ یک فصل بعد از دیوانگی
نون میخواست بازی کند. او به دفتر کلوپ رفت و گفت باید تمام وقت بازی کند. آن دو دیوانه حرف یکدیگر را به خوبی می فهمیدند. متس هرگز به اندازه نون رابطه خوبی با کلوپ نداشت. آنها صرفا یک استاد و شاگرد بودند ولی رابطه نون و کلوپ مانند رابطه یک پدر و پسر بود. از آن پدر و پسر هایی که هنگام شوخی به سمت یکدیگر لیوان پرتاب می کنند. دیوانه بودند و همه عاشق ارتباط این دو نفر شده بودند.
نون 34 بازی برای دورتموند در آن فصل انجام داد. متس نیز در 30 بازی زوج نون بود. باورتان می شود؟ دو مدافع 20 ساله؟ همه در اوایل فصل گفتند این احمقانه است اما کلوپ ادامه داد و این جواب داد و کار کرد و همه خوشحال بودند. دو فصل اولی که کلوپ به دورتموند آمد، جنون آمیز ترین مقطع تاریخ دورتموند بود. جامی گرفته نشد. رتبه خوبی نیز نداشتیم. کسی به رتبه فکر نمی کرد. همه مشغول دیدن بازی دورتموند بودند. می خواستند ببینند یورگن تازه وارد چگونه کار خواهد کرد. بعد از 2004 تیم روز خوشی نداشت. مردم به وست فالن نمی آمدند تا پیروزی ببینند می آمدند تا بازی جنون آمیز دورتموند را ببینند. می آمدند تا فریاد های وایدنفلر را ببینند. می آمدند تا ببینند چگونه اشملتزر تازه وارد دده افسانه ای را میخ بر نیمکت کرد. آری، مردم می آمدند تا یک بازی وست فالنی ببینند. متس و نون بهترین بازی شان را به نمایش می گذاشتند. امیدوار شدیم؛ امیدوار به آینده ای که دست جوانان دورتموندی است. همیشه به جوانان اعتماد کنید. آنها دورتموند را خلق کردند. جوانانی عاشق. شانه به شانه عشقشان جنگیدند و در مقابل جامعه ای که هیچ علاقه ای به علایق آنها نداشت ایستادند. در نهایت پیروز شدند. اسم دورتموند متولد شد: بروسیا دورتموند، جوهره عشق. و اکنون آن 80 هزار نفری که به وست فالن می آیند می خواهند دورتموند را ببینند. تیمی که برای ما فراتر از یک باشگاه است. ما فقط عاشق دورتموند نیستیم. ما با این تیم ازدواج کرده ایم!
2010/2011؛
"سوبوتیچ نشان داد که در جشن گرفتن بهتر از بازی کردن است"
یورگن کلوپ
اگر جنون را با صدا یکی بدانیم، جنونی که در سال 2009 و 2010 فوران کرد مثل یک ترقه است. فقط ترقه بازی بود. اما جنون 2011 صدایی کر کننده تر از یک بمب اتمی داشت. کسی انتظارش را نداشت دورتموند قهرمان بوندسلیگا شود. به قول واتسکه ما آماده قهرمانی نبودیم. خیلی زود بود!
از هر نظر جنون آمیز بود. از کار گذاشتن سه بمب در محوطه وست فالن تا قهرمانی غیر منتظره و در نهایت جشن گرفتن نون سوبوتیچ روی ماشین شهروندی که احتمالا بغل دست واتسکه نشسته بود!
برابری در وست فالن موج می زند.
دورتموند در لیگ اروپا سوم شد و نتوانست به چیزی که می خواهد برسد ولی عملکرد نون سوبوتیچ و متس هوملس عالی تر از چیزی بود که انتظارش را داشتیم. نون 31 بازی بوندسلیگایی به ثبت رساند که 1 گل زد. خوشحالی آن یک گلش بیشتر از شادی 31 بازی بود که انجام داده بود. متس 32 بازی به میدان رفت و توانست 5 گل به ثمر برساند تا فصل را بهتر از نون به پایان برساند. تیم یورگن به بهترین نحو کارش را انجام می داد. گوتزه جوان دلبری می کرد. لوای درخت هر روز بیشتر رشد می کرد. کاگاوا کل آسیا را مجذوب خودش کرده بود. دورتموند بعد از سالها توانست بایرن را در آلیانز آرنا شکست دهد. در وست فالن نیز به زانو در آمدند اما لذت بردن آنها در آلیانز خیلی بیشتر بود. هواداران فریاد می زدند "بهشت آلیانز" و بایرنی ها را عذاب می دادند و قرار نبود به این زودی ها عذاب داده شوند.
دورتموند نسبت به لورکوزن 7 امتیاز فاصله داشت اما همه می گفتند این تیم هنوز کار دارد. سوبوتیچ تک گل خود را مقابل مونشن گلادباخ به ثمر رساند. هوملس نیز توانست 2 گل مقابل نورنبرگ، 1 گل مقابل بایرن مونیخ، 1 گل مقابل ولفسبورگ و 1 گل نیز مقابل ماینتس به ثمر رساند.
من نمی توانم فقط در مورد سوبوتیچ و هوملس بحث کنم. وقتی به دوران کلوپ می روید باید از همه بگویید. چون هر بازیکن آن ترکیب، بازی اش با در نظر گرفتن ارتباطش با بقیه بازیکنان معنی پیدا می کند.
در نهایت دورتموند بر بام بوندسلیگا ایستادند. البته سوبوتیچ بر روی سقف یک ماشین ایستاد و ویدیوی او در کل جهان معروف شد.
به جنون سلام کنید. اکنون به آن خیره شده اید.
حدود دو ساعت هواداران دورتموند روی ماشین ها با نون جشن گرفتند و حتی یک نفر هم درخواست عکس نکرد. گویی در کنار برادرشان ایستاده اند. برادری که با آنها برابر است. همه دورتموندی. همه دیوانه، همه عاشق. کسی نسبت به دیگری برتری نداشت...
2011/2012؛ اقتدار وست فالنی
فصل فصل کری خوانی بود. دورتموندی ها کری میخواندند، دورتموندی ها می بردند. سوبوتیچ روبن را می زد، سوبوتیچ به روبن می خندید. هوملس با ریبری درگیر می شد، هوملس برنده نبرد می شد. این وسط فقط کلوپ خودش را کنترل کرد تا به هاینکس نخندد. فصل بسیار دلچسبی بود؛ خیلی خیلی دلچسب. همه جنون را تجربه کرده بودند و اکنون تشنه موفقیت بودند. بالاخره تماشاگران به وست فالن می آمدند تا جام ببینند و دیدند.
دورتموند در رقابت های اروپایی افتضاح عمل کرد چون بعد از سال ها با چمپیونز لیگ رو به رو شده بود و روش سرشاخ شدن با آن را بلد نبود.
نون در آن فصل با توجه به مصدومیت های حال به هم زن، 25 بازی برای دورتموند انجام داد و یک گل نیز به ثمر رساند.
متس 33 بازی در بوندسلیگا انجام داد و مرد اول خط دفاعی دورتموند در 2012 بود. او بیشتر به بازی کردن اهمیت می داد تا بردن دل هواداران؛ برعکس سوبوتیچ.
اما دورتموند دو بازی سرنوشت ساز را در آن فصل با پیروزی پشت سر گذاشت که دو جام را برایش آورد.
بازی اول بازی برگشت دورتموند و بایرن در بوندسلیگا بود که با برتری یک بر صفر دورتموند به پایان رسید. دورتموند 3 امتیاز با بایرن فاصله داشت و بایرنی ها می توانستند همه چیز را برابر کنند. وایدنفلر و سوبوتیچ یک تنه دورتموند را پیروز بازی کردند ولی همه چیز به اسم لواندوفسکی تمام شد!
در آن بازی بعد از آنکه دورتموند با گل لوا جلو افتاد، یک پنالتی به بایرن هدیه داده شد. سوبوتیچ خیلی اعتراض کرد. روبن به او گفت ساکت باشد و او ساکت شد. روبن پشت توپ ایستاد. ضربه را زد و وایدنفلر آن را مهار کرد و در نهایت فریاد هایی که گوش روبن را کر کرد! سوبوتیچ به سمت روبن رفت و تحقیر آمیز ترین رفتار ها را نشان داد. کسی نمی توانست چیزی بگوید. او برنده شده بود!
بازی سوم دورتموند و بایرن در فینال جام حذفی بود. دورتموند 4 بازی پیاپی بایرن را شکست داده بود. دو سال بود که بایرن حتی یک تساوی نیز در مقابل دورتموند نداشت. فینال سرنوشت سازی بود. بایرن بوندسلیگا را از دست داده بود. آنها شانس سه گانه داشتند اما دو تا را دورتموند از آنها به تلخ ترین روش ممکن گرفت و دیگری را چلسی به روشی تلخ تر! گرچه آنها فصل بعد را سه گانه گرفتند اما زمین زدن بایرن در 2012 خیلی دلچسب بود. دورتموند با درخشش لوا توانست 5 گل به بایرن بزند تا بایرن تحقیر آمیز ترین شکستش در یک فینال را متحمل شود.
در آنجا نیز متس و نون تا جایی که می توانستند به تمسخر بایرنی ها پرداختند!
2012/2013
"ما در حال مجازات شدن هستیم زیرا به بدترین روش بایرن را تحقیر کردیم"
"یواخیم واتسکه"
فصلی جادویی با پایانی وحشتناک
بوندسلیگا تعریفی نداشت. خیلی خوب عمل نکردیم و بایرن هاینکس نیز از فرصت به بهترین روش استفاده کرد.
ولی لیگ قهرمانان اروپا جادویی ترین مقطع دورتموند بود.
نون در 11 بازی از 12 بازی چمپیونز لیگ دورتموند حاضر بود. او فقط بازی برگشت مقابل منچستر سیتی را به دلیل مصدومیت از دست داد.
متس نیز 11 بازی حضور داشت. اما او برخلاف نون بازی مهمی را از دست داد: بازی برگشت با مالاگا!
دورتموند به عنوان صدر نشین از گروهش صعود کرد.
به یک شانزدهم رسید و از روی شاختار رد شد.
به مالاگا رسید. در اسپانیا تیم ناامید کننده بود و بازی با نتیجه 0_0 به پایان رسید.
اما بازی برگشت بود که دوباره جنون همیشگی را به وست فالن برگرداند. هوملس نبود. نون بود و سانتانای برزیلی. چه کسی فکرش را می کرد هواداران از نبود متس خوشحال باشند؟
خودتان می دانید چه اتفاقی افتاد: مالاگا تا دقیقه 91 دو گل جلو افتاد. مارکوی دوست داشتنی یکی از گل ها را جبران کرد و فقط چند دقیقه بعد فیلیپه سانتانا استادیوم را منفجر کرد. افسانه های وست فالنی می گویند اگر شب ها حدود ساعت 10 شب به وقت دورتموند به وست فالن بروید در حالی که خلوت خلوت باشد می توانید فریاد های فیلیپه سانتانا را بشنوید. می توانید رویس را ببینید که از شدت ترشح آدرنالین دارد بیهوش می شود. چشمانتان به ایلکای می خورد که دروازه بان حریف را در آغوش گرفته است و دارد خوشحالی می کند. و در نهایت رومن وایدنفلر که همانند یک گلادیاتور در زمین می چرخد.
بازی بعدی نون و متس پپه و راموس را شکست دادند. راموس در حضور نون جرأت داد زدن و خطا کردن را نداشت. نمی توانست بپرد! آن فصل کسی جرأت رد شدن در کنار آن دو نفر را نداشت. دورتموند بازی رفت را با نتیجه 4 بر 1 برد و در بازی برگشت فقط 2 گل خورد و به مرحله بعد رفت.
و اما فینال. بایرن در مقابل دورتموند؛ وقت انتقام بایرنی ها بود. دورتموند و بایرن تا دقیقه 90 پایاپای بازی کردند ولی دقیقه 90، آرین روبن انتقامش را از سوبوتیچ و هوملس گرفت. دورتموند جام را از دست داد. خیلی حیف شد که دورتموند جام نگرفت ولی اگر بایرن شکست می خورد بیشتر ناراحت کننده بود. نه برای ما، بلکه برای غیر دورتموندی ها. زیرا آنها فصل قبل را نیز به تلخ ترین روش از دست دادند. نون و متس یک دقیقه دست از عرق ریختن کشیدند و ثمره آن شد سالها اشک ریختن هواداران. گرچه در آخر بازی تشویق های دورتموندی ها حتی داور را نیز به گریه وادار کرد ولی اگر کمی بیشتر تلاش می کردند، فقط کمی بیشتر پایشان را دراز می کردند اکنون دورتموند بوندسلیگا های پیاپی خود را جشن می گرفت. ولی قسمت دورتموند است که بعد از هر خوشی تلخ ترین سر نوشت را داشته باشد. این پایان غم انگیز داستانی بود که شروعی رویایی داشت. از 2008 برای این فصل رویاپردازی می شد.
آخر بازی بایرنی ها انتقامشان را گرفتند. خیلی از آنها انتقاد شد. حتی تعدادی از اساطیر بایرن آنها را سرزنش کردند اما خب، نون تاوان تحقیراتش را پس داد.
نون با دورتموند زمین خورد و دیگر بر نخاست. راهش را ادامه داد اما راهی سرا شیبی. ولی او تا ابد در دل ما جای خواهد داشت. هوملس نیز ادامه داد، به درخشش. او ذهنی بلند پرواز داشت. سقوط کرد اما بال های تخیلاتش هنوز توانایی به پرواز در آمدن را داشتند. به خانه اش بازگشت. خانه ای که او را از آنجا بیرون کرده بودند ولی او در هر صورت به مونیخ برگشت. افتخارات بیشتری کسب کرد. پشیمان شد و در نهایت با جمله "2 بوندسلیگایی که در دورتموند بردم برایم لذت بخش تر از تمامی جام هایی بود که با بایرن کسب کردم" به دورتموند برگشت. خانه واقعی اش. خانه همان جایی است که در آن احساس راحتی کنید. بعضی ها قدر خانه شان را نمی دانند. بعضی ها به آن عشق می ورزند. بعضی ها هنوز خانه ای پیدا نکرده اند. تیم 2013 در بهترین خانه ممکن زندگی می کرد. رویس این را دانست. گوتسه آسایش بیشتری می خواست. آسایش را فدای آرامش کرد و در نهایت بزرگترین ضربه را خورد. لوا خانه بهتری یافت؛ نمی توان منکر آن شد. بایرن برای او خانه بهتری بود ولی در دورتموند می توانست عشق بیشتری ببیند. افراد زیادی در آن خانه ماندند. خیلی ها رفتند. بعضی ها برگشتند. بعضی ها نیز دست به هرکاری می زنند تا آن خانه را ویران کنند. ولی خانه ای که پایه هایش از عشق بنا شده است هرگز ویران نخواهد شد...