وقتی ایرج میرزا و مولانا با کمک هم شعرو نوشتن:
این بار بشنو از کون چون حکایت میکند
از ندادن ها شکایت میکند
نیم متر آلت به من بخشیده اند
زیر کیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم نرم و خوشگل داغ داغ
تا بمالم صبح و شب با اشتیاق
هر کُصی کو دور ماند از کیر خویش
جای آن در خود کند کفگیر خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
آبم آمد کیر آویزان شدم
هر کص تنگی که میشد یار من
بعد کردن تازه میشد غار من
ناله ی ارضای من از دور نیست
کیر من نی میشود شیپور نیست
هرچه گشتم لای پایش نیست چاک
این که من کردم که دختر نیست...فاک
شهوت کون است کاندر گی فتاد
جوشش کون است کاندر می فتاد
گی رفیق هر که از کص ها برید
چاک کون را دید و چاک کص ندید
همچو گی مشتی و پا کاری که دید
همچو گی مشتاق کونخواری که دید
گی حدیث راه پر کون میکند
شرح حال کیر مجنون میکند
گی رفیق هرکه از لاپا برید
کون نرمش ناز کیر ما خرید
کیر من اندازه ی خرگوش نیست
تا تهش کردم نگفتی توش نیست
هر که جز کونی ز آبم سیر شد
آبم آمد کیر بُرنا پیر شد