با درود به دوستان گرامی . درود به روان پاک تمام بزرگان سرزمین ایران . بابک خرم دین سردار دلیر ایرانی که بعد از چند سال مقابل اعراب مسلمان و خلفای آنان ایستاد و نبرد کرد . بنا به منابعی او در طول 20 سال 80 هزار کشت . تو این پست میخوایم با هم ببینیم سردار دلیر ایرانی بابک در اخرین لحظات زندگی خود به معتصم خلیفه مسلمانان چه گفت ؟ .
معتصم: ای سگ، چرا در جهان فتنه انگیختی و چرا چندین هزار مسلما ن را کشتی؟
بابک:سکوت
معتصم:4 دست و پایش را ببرید
بابک: در هنگامی که دست اول بابک را میبریدند. بابک صورتش را با دست دیگرش به خون آلوده میکرد.
معتصم:چرا چنین میکنی؟
بابک:ه چون خونریزی باعث رنگ پریدگی صورت میشود من صورتم را خونین میکنم که کسی گمان نکند که بابک ترسی به دل راه داده است
و اما سخنان اصلی بابک به معتصم :
تو این معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد . نه ! این حماقت است اگر فکر کنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای میتوانی ایرانیان را اسیر کنی .
من مبارزه ای را آغاز کرده ام که ادامه خواهد داشت.من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود . تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت !
این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد.من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد . من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند.مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند .
اما تو ای افشین . . . در انتظار روزی باش که همین معتصمی را که امروز مانند سگانی در برابرش زانو میزنی و وطن ات را برای او فروختی در همین تالار و روی همین سفره سرت را از بدن جدا کند .مردی که به مادر خود ( میهن ) خیانت کند در نزد دیگران قربی نخواهد داشت و هیچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد .
و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود:
” پاینده ایران “
نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلی همدانی
متن موسیقی زیبا و حماسی ایران ایران از مازیار
اگر ایران بجز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم
اگر آب و هوایش نیست دلکش
من این آب و هوا را دوست دارم
تمام عالم از آن شما باد
من این یک تکه جا را دوست دارم
من این یک تکه جا را دوست دارم
خدا دوست دارم
دوست دارم
دیگه ندارم طاقت موندن
من این شهر رو رها میکنم از درد شبونه
دل موطن من مرده ز بیداد زمونه
های های های های
های های های های
سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هموطن من
های های های های
های های های های
سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هموطن من
اگه خاک من از دست بره جایی ندارم
دلم میمیره از غصه دیگه نایی ندارم
بجزء نام تو ای مام وطن ای موطن من
دگر بر روی لبهای خود آوایی ندارم
ایران ایران ایران ایران
سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هموطن من
ایران ایران ایران ایران