حمید علیدوستی پس از ضبط برنامه تیم منتخب و برترین های قرن ورزش ایران، در برنامه خاطره بازی هم مقابل دوربین طرفداری قرار گرفت. به حمید علیدوستی تصاویری از دوران حضورش در دارایی، هما، کشاورز، سایپا، تهران الف و ب و همینطور فوتبال باشگاهی آلمان و تیم های ملی ایران را نشان دادیم، همچنین یک پیراهن خاطره انگیز تیم ملی ایران. پیشکسوت خوش اخلاق و خوش صحبت فوتبال ایران، از تمام این تصاویر خاطراتی گفت. خاطراتی تلخ و شیرین، از قهرمانی ها و گل زدن به پرسپولیس و استقلال تا آغاز جنگ ایران و عراق همزمان با حضور تیم ملی در جام ملت های آسیای کویت، از بازی در آلمان تا کسب سهمیه جام جهانی با تیم ملی که در ادامه ایران در جام جهانی حضور پیدا نکرد.
این خاطرات تلخ و شیرین، تصاویری از بازیکنانی که برخی شان به رحمت خدا رفته اند، برخی مدت ها است یکدیگر را ندیده اند و برخی هنوز رفیق اند و رفت و آمد دارند، خاطرات از تورنومنت ها، تیم ها و شهر ها و کشورهای مختلف با حمید علیدوستی، رنگ و بویی دیگر به این برنامه خاطره بازی داد.
توصیه می کنیم حتما این برنامه را تماشا کنید:
سلامی دوباره خدمت مخاطبین رسانه طرفداری. در حاشیه ضبط برنامه تیم منتخب قرن با برنامه خاطره بازی در خدمت آقای حمید علیدوستی هستیم. در اینجا چند عکس داریم که ایشان ندیده اند و می خواهیم آن ها را با یکدیگر ببینیم.
آقای علیدوستی اگر سلامی دارید بفرمایید.
من هم خدمت شما و بینندگان سلام عرض می کنم. منتظر هستم ببینم چه سورپرایزی دارید.
عکس اول، عکس تیم دارایی است. در مورد پرویز قلیچ خانی در تیم منتخب قرن صحبت کردید که الهام بخش شما بوده است. این عکس از آن زمان است.
بله خیلی درخشان و خاطره انگیز و اینکه آقای قلیچ خانی باید می ایستاد و من می نشستم. من قبلا هم گفته ام با قلیچ خانی همسایه دیوار به دیوار بودیم. جا دارد از همین جا خدمت آقای جلال طالبی سلام عرض کنم. او مربی تاثیرگذاری در زندگی من بود زیرا یک جوان بی تجربه را گذاشت کنار بزرگانی مانند قلیچ خانی و ... بازی کند. جا دارد به ایشان هم سلام عرض کنم.
ممنون می شوم اگر عکس را نیز امضا کنید. این را هم اضافه کنم این عکس مال 45 سال پیش است که شما با گل پرویز قلیچ خانی با نتیجه 1-0 پرسپولیس را شکست دادید.
یک عکس دیگر از دارایی هم داریم. زنده یاد حمید مشتری هم در این عکس است.
چه باید بگویم. آقای مسلم خانی هم در این عکس مرحوم شدند. یادم نیست این کدام بازی است ولی همین که شما عکس را نگاه می کنید و یکی دوتا از بچه هایی که با آن ها بازی می کردید نیستند، یک مقدار تلخ است ولی بالاخره آن روز هم تلاش کردیم تا بازی کنیم. یادم نیست کدام بازی بود.
ممنون می شوم این عکس را نیز امضا کنید. عکس سوم به هما می رسیم که با پیراهنش به پرسپولیس و استقلال گل زدید.
با دارایی هم گل زده بودم (باخنده). این عکس مربوط با هماست ولی یادم نیست کدام بازی است. فقط چمن ورزشگاه شیرودی را ببینید چه چمنی است. کاملا زرد است. این تیم هما است که سال 60 هم فکر کنم قهرمان شد. در این عکس آقای رادبای است که ایشان هم فوت شده اند.
این عکس هم مربوط به دوران لژیونر شدن شماست. جالب است به خاطر لژیونر شدن از تیم ملی خط خوردید؟
نه. یک تاریخ هایی به من می خورد که نمی شد. یک چرخ دنده هایی به من می خورد که قالب هایش درون یکدیگر قرار نمی گرفتند. یکی هم طرح 27 ساله ها بود که لژیونرها اگر بازی کنند، 6 ماه محروم هستند و همه این تاریخ ها به من خورد. این بازی ای بود که فکر می کنم کمتر کسی از فوتبال من در آنجا عکس داشته باشد.
فضای فوتبال آلمان با ایران فرق داشت؟
بله معلوم است. الان رویکردی که یک بازیکن در خارج دارد، مدیر برنامه ها هستند و بازی هایشان رصد شده و شرایط و فضای مجازی همه چیز را عوض کرده است. آن موقع کسی مرا نمی شناخت و نمی دانستند چند بازی ملی دارم. خیلی اتفاقی سر تمرین رفتم. در واقع با هما آقای گل شده بودم و به همین خاطر به من بلیت دادند تا با خانواده به آنجا بروم. بهمن فروتن، مربی من هم آنجا بود. سپس یک داور که می گفتند مال بوندسلیگا است، به او گفت یک تیمی آنجاست که فوروارد می خواهد. یعنی کاملا تصادفی و اتفاق بود. اصلا از پرویز دهداری اجازه گرفته بودم در این تعطیلات حضور پیدا کنم. خیلی اتفاقی به تست رفتم و کفش و پیراهن هم از بقیه گرفتم. در یک بازی هم سه گل زدم. سپس پس از یک ساعت گفتند تو را می خواهیم و خلاصه به آنجا رفتم. فوتبال واقعا غیرقابل پیش بینی است. یعنی از اردوی تیم ملی به یکباره دیدم باید جلوی اشتوتگارت بازی کنم.
ممنون می شوم این عکس را نیز امضا کنید. صحبت از محرومیت از تیم ملی شد. شایعه ای بود که شما به خاطر گیتار زدن از تیم ملی کنار گذاشته شدید.
نه اصلا این طور نبود. همان شایعه است که می گویید.
عکس بعدی از دوران کشاورز است. هم تیم عجیب و هم جالب بود.
بله این عکس پس از آلمان است. پیشنهاد دادند و رفتم. یک مقدار بازیکنان را دعوت کرده بودند. در این عکس سیروس قایقران، نادر محمدخانی، جواد زرینچه، شاهرودی و ... خیلی بازیکنان دیگر نیز بودند که انتخاب شده بودند و می خواستند همه ستاره ها را کنار هم جمع کنند. این تیم ها چون رویکرد پایه ای را ندارند، نمی توانند در دراز مدت موفق باشند. فوتبال چیزی است که باید ریشه بدواند. به همین خاطر با وجود همه ستاره ها، به آن صورت که مد نظر مسئولان تیم بود نتیجه نگرفتند و الان هم که اصلا نیستند.
این عکس ها را می بینیم، گوشه تا گوشه ورزشگاه تماشاگر نشسته است.
بله همین طور است. اصلا جالب است یکی از عکس های مرا در آلمان دیده بودند، فکر می کنم بازی با لهستان بود. نمی دانم مال چه زمانی بود فقط من داشتم پا به توپ می رفتم. اولین چیزی که در آلمان به من گفتند همین صحبت بود. من پا به توپ بودم ولی زاویه عکس نشان می داد دو طبقه استادیوم پر از تماشاگر بود. گفتند اینجا کجاست؟ گفتم 100 هزار تماشاگر می آیند نه فقط ملی بلکه باشگاهی. اصلا مانده بودند و خیلی تعجب کردند. من فکر می کردم به حرکت پا به توپ من تعجب کرده بودند. آنجا حتی در یک برنامه تلویزیونی، یادم است پس از بازی با کلن بود که دو گل زدم. یورگن گده هم دفاع آن تیم بود. در تلویزیون RTL رفتم که همین صحبت شد. آنجا گفتم که ما 100 هزار تماشاچی در هر بازی داریم. واقعا همینطور بود. نه فقط استقلال و پرسپولیس. مثلا هما و بانک ملی می خواستند در شیرودی بازی کنند، حداقل 10-20 هزار تماشاچی داشتیم. فوتبال یک شور و هیجانی داشت. خیلی غم انگیز است که اکنون به خاطر کرونا چنین چیزی را نمی بینیم.
عکس بعدی مربوط به سایپاست که با این تیم هم درخشیدید.
بله در آستانه 40 سالگی بودم. آقای دادرس با من قرارداد بستند. شاید خیلی ها هم سوال پرسیدند که چرا باید یک بازیکن 38-39 ساله انتخاب شود. من دو سال آنجا کاپیتان تیم بودم. آقای ذوالفقارنسب مربی تیم بود. در دو سال هم جام قهرمانی هم جام حذفی را گرفت. رویکرد من به ورزش مدال و جام نیست. اصلا در خانه من مدال و ورزش نمی بینید ولی من به عنوان کاپیتان تیم سایپا هیچ جامی نگرفتم. این هم مثل همان طرح 27 ساله ها بود. آن زمان اینطور نبود مثلا به آقای گل ها جام بدهند یا مراسم بگذارند برای تیمی که قهرمان می شود. این تیم که قهرمان شد، بدون هیچ بازیکن ملی پوش قهرمان شد.
چرا جام به شما ندادند؟
یک چیزهایی که بعدا فوتبال حرفه ای آمد، شکل و شمایل پیدا نمی کرد. ما به دوره های بدی برخوردیم. همیشه می گفتم راجع به مستطیل سبز صحبت نکنید چرا که مستطیل سبزی هم برایمان وجود نداشت. در شیرودی یا آزادی، مثلا آزادی این قدر پستی و بلند داشت که نمی شد پا به توپ شد. اصلا فوتبال آن سبزی را نداشت. الان دیگر مراسم و جام است، آقای گلی و بهترین بازیکن جام دارد و ... می گویند فلان بازیکن 8 پاس گل داده، زمان ما نمی دانستند اصلا چقدر گل زده چه برسد به پاس گل.
در عکس هم مشخص است زمین خیلی وضعیت بدی داشت. مخصوصا اگر بخواهید دریبل بزنید سخت بوده.
بله سخت بود ولی همه چیز فوتبال شیرین است. توپ، دو تیم، دو دروازه و تماشاچی ها. بسیار زیبا بود.
بازی انتخابی جام جهانی ایران-کویت.
بله این همان مقدماتی جام جهانی است که ایران به جام جهانی صعود کرد. همان چیزی که گفتم، حشمت مهاجرانی چند بازیکن جوانان را وارد اردو کرد. در عکس هم هستند. سپس در خاک کویت رفتند و آخرین بازی شان را نیز بردند. این واقعا خاطره انگیز بود که تیم دوم یا حتی سوم کویت را در خاک خودش شکست داد. خیلی غم انگیز است برای من که جام ملت های بعدی به کویت رفتیم و آن جا سپس برای چیزهایی که به خاطر جنگ رخ داد، آن بازی را باختیم.
می خواستم بپرسم اینجا صعود کرده بودید؟
بله قطعی شده بود.
کویتی ها بنری زده بودند که صعود ایران را تبریک گفته بودند. خاطرتان است؟
نه خاطرم نیست ولی بچه ها چنین چیزی را گفتند.
بعد یادتان است در آن زمان جایگاه تماشاگران خانم و آقا جدا بود؟
واقعا یادم نمی آید. پس از مدتی درون زمین بودن، صدای تماشاچی ها عادی می شود. من اگر می خواستم به این چیزها دقت کنم که در بازی هایم مقابل استقلال و پرسپولیس باید 24 ساعته به صداها گوش می دادم. البته آن ها هم آخرش به من احترام می گذاشتند. فقط یادم است کشورهای عربی 90 دقیقه طبل می زدند.
یک عکس دیگر هم داریم. تیمی که مجوز صعود به المپیک را گرفت ولی به المپیک نرفت.
بله این هم تیم مقدماتی المپیک مسکو در سنگاپور است. ما همه تیم ها را با اقتدار بردیم ولی آن موقع زمانی بود که تحریم شدیم و گفتند نباید المپیک شرکت کنید. دو ویترین است که هر فوتبالیست دوست دارد در آن شرکت کند. یک جام جهانی و دو المپیک. خیلی از بازیکنان بزرگ را نگاه کنید، در رزومه شان می بینید که در المپیک شرکت کرده اند. شاید اگر این اتفاق می افتاد، فوتبال ایران مسیر دیگری را پیش می گرفت یا ستاره ها راه متفاوتی پیش می گرفتند. به هر حال یک فقدان است که فقط می شود راجع به آن صحبت کرد.
عکس بعدی هم جام ملت های تلخی است که راجع به آن صحبت کردید.
بله کویت را قبلا با تیم دوم برده بودیم ولی آنجا با تیم اصلی شکست خوردیم. نه خواب داشتیم نه هیچی. نه انگیزه نه چیز دیگری. پاهایمان سست بود. همین که درون زمین رفتیم خیلی بود. بازیکنان یک افسردگی عمیق گرفته بودند. از فوتبالیست هم شادابی و طراوت گرفته شود، دیگر نمی تواند حرکت کند. حتی با هم حرف نمی زدیم و فقط به یکدیگر نگاه می کردیم. این بازی را باختیم ولی همان دوره تا 4 تیم رفتیم. اگر اتفاقات نمی افتادند، همین نسل قهرمان می شد. اصلا شک نکنید. در این تیم کاپیتان تیم حجازی بود. نصرالله عبداللهی در جام جهانی بود و اینجا حضور داشت. عبدالله برزگری هم حضور دارد. عجب بازیکنی. اگر الان بود باید در رئال مادرید و بارسلونا بازی می کرد. یک چیزهای عجیب و غریبی از او دیده ام.
بهتاش فریبا هم گفت خبر جنگ را که دادند، با بازیکنان خوابمان نمی برد و با حمید علیدوستی لب دریا رفتیم.
بله اتفاق بدی بود. سپس برادر آقای حسن روشن را به ما خبر دادند. فکر کنید چه شد. اصلا به تنها چیزی که فکر نمی کردیم، فوتبال بود. هیچ وسیله ارتباطی نبود و بی خبری کامل داشتیم. تلویزیون شان هم چیزهای فجیعی نشان داد که همه در شوک روانی بودیم. بچه ها نمی توانستند حتی حرف بزنند.
در دنیا هم کمتر داشته ایم که یک تیم تورنمنتی برود و سپس بگویند در کشورتان جنگ شده.
بله دقیقا. آن هم در آن مرحله حساس که داریم به فینال می رویم.
برگشت به ایران چطور بود؟
برگشت هم که زمینی بود. 3-4 روز در راه و سفر بودیم تا رسیدیم. سپس در میدان آزادی پیاده شدیم که همه جا تاریک بود. بهتاش این ها را برای شما نگفته است؟
چرا، گفتن که پلیس ما را به خانه برد.
او را پلیس برده است. کنار میدان آزادی، آنجا ساک مان را گذاشتیم و همه چیز تاریک بود. ماشین ها هم چراغ شان را تاریک کرده بودند، استتار بود. یک ماشین وانت آنجا بود و یواش به او گفتیم آقا مرا به سید خندان ببر و هرچه بخواهی به تو می دهم. رفتم ساک را گذاشتم و وارد بار شدم. حالا دیدی که تیم نیمه نهایی می رود و برای آن جشن می گیرند. آن وقت من چطور به خانه رفتم؟ عقب وانت با چمدانم، همه خیابان ها تاریک و عجیب و غریب بود. زنگ خانه را زدم و گفتند تو اینجا چه کار می کنی؟ همین است دیگر آن هم دورانی بود.
آقای بهتاش فریبا اینطور تعریف کردند که یک ماشین پلیس آمد، گفت اینجا چه کار می کنید؟ گفتیم والله بازیکن تیم ملی هستیم. مامور پلیس گفت آقای فریبا شما هستید؟ بیایید شما را می رسانیم. حالا آن ها لاکچری رفتند خانه، با ماشین پلیس، شما با وانت رفتید.
آره دیگر، ماشین پلیس که همه را نمی توانست ببرد. حالا انقدر تاریک بودید اصلا همدیگر را نمی دیدیم که چطور هرکس به خانه رفت. همین که رسیدیم خانه، خدا را شکر کردیم.گفتم آنجا هیچکس با هیچکس حرف نمی زد، خیلی عجیب بود برای ما. خانه واقعا جای عزیزی بود. وارد خانه خودت می شوی، پدر و مادرت را می بینی، همه چیز فرق می کنید، خیلی واقعا تجربه عجیب و غریبی بود.
برای کمتر فوتبالیستی در دنیا چنین تجربه ای رخ می دهد.
نام ناصر محمدخانی را در تیم منتخب تان نوشتید. این هم عکس شما کنار او.
بله بازی دینامودرسدن است که 2-2 شدیم. فکر کنم یک گل هم زدم. اگر اشتباه نکنم دو گل آن طرف را هم ماتیاس سامر زد. در آن موقع کسی خیلی او را نمی شناخت ولی فکر کنم دو گل را او زد.
یک عکس دیگر داریم. بازی منتخب تهران و منتخب کرمانشاه. از این عکس ها از رونالدو و مسی می بینیم که بازیکنان پشت سرشان می افتند.
بله آقای انصاری فرد هم در عکس است. فقط زمین را ببینید. خیلی خاطره انگیز است. باز هم حضور تماشاگران را می بینید. برای من شیرودی یک جای عزیز و یک معبد و یک موزه است. بعضی وقت ها آنجا راه می روم و خاطرات زنده می شوند.
این عکس را دیده بودید؟
نه این را ندیده بودم. یادم است این بازی ها تهران الف و ب است. من بازی های رفت را بازی کردم و در برگشت نبودم. تیم خوبی هم داشتیم.
عکس پایانی، بازی با غنا و تیم پرستاره ای که می توانست به جام جهانی برود.
فقط کاش مخاطبان هم این عکس را ببینند. فقط زمین را ببینید. زمین خاک خالی بود. سه نفر خط حمله این تیم سرعت و تکنیک را داشتند. بعد شما نگاه کنید پشت سر این ها شاهرخ بیانی و حمید درخشان بودند. تازه شما در این عکس جعفر مختاری فر ذخیره بود که اینجا نیست. فرشاد پیوس همچنین بود. غلام فتح آبادی، رضا احدی و ... نیز ذخیره بودند. رویکرد این تیم 3-3-4 بود. کما اینکه دو دفاع کناری این تیم یعنی بیانی و حاجیلو هم کاملا در حمله شرکت می کردند. یعنی در کل یک تیم رو به جلو و سرعت بالا داشتیم. هر مربی ای می توانست آرزوی داشتن چنین تیمی را داشته باشد. تیم خوبی بود دلم برایشان تنگ شده. باز هم یک عکس گذاشتید جلویم که آقای قایقران در آن حضور دارد که از بین ما رفته. فوتبالیست واقعا ارزنده ای بود. آن بازی هم یادم است غنا تیم خشنی بود. ما با این سبک فوتبال آفریقایی بازی نکرده بودیم. آن بازی را هم بردیم. روی زمین زمین باید می دیدید عبدالعلی چنگیز چطور پشتش به دروازه بود و دو نفر را دریبل کرد و برای من سانتر کرد. خود ما تعجب کرده بودیم چه برسد به غنایی ها.
این کودک در عکس فرد خاصی است؟
نه نمی شناسم، یادمان نمی آید دیگر. ولی جالب است که الان این کودک کیست، نه؟
درسته، آخر ما یک تصویری از پاس داشتیم که محمدرضا گلزار کنار فیروز کریمی و حمید استیلی نشسته بود.
جدی می گویید؟
بله! گفتیم شاید این پسر بچه در تصویر هم داستانی داشته باشد
این عکس را کسی امضا نکرده، من اولین هستم؟
بله، خیلی ممنون. اگر پیراهن را هم امضا کنید ممنون می شوم. اگر خاطره ای هم هست بفرمایید.
همه اش خاطره است.
آقای حمید علیدوستی خیلی ممنون از فرصتی که در اختیارمان قرار دادید. دیگر سوال و عکسی نمانده، اگر صحبتی دارید در خدمتتان هستیم.
خیلی ممنون. همان صحبت قبلی را دارم. درست است خاطره بازی شد ولی عکس هایی دیدم که یکی دو نفرشان در جمع ما نیستند. برای بقیه هم دلم تنگ شده است. همین که اسمشان را بردم، برایم خیلی لذت بخش بود.
همچنین ببینید:
برترین های قرن با حمید علیدوستی: دایی فوتبال ایران را نورانی کرد
حمید علیدوستی در طرفداری: نمی دانید گل زدن به استقلال و پرسپولیس چه لذتی داشت!
حمید علیدوستی در طرفداری: به فرهاد مجیدی گفتم، قائدی بهترین بازیکنت است