لئو مسی، فقط دو کلمه، فقط یک نام، اما وقتی آن را میشنوید، بسیار قدرتمند و بسیار بامعناست. و به نوعی، در سر خود، آن را با رنگ خاصی میبینید. آن را به رنگ زرد مایل به طلایی، با قرمز و آبی در اطراف آن مشاهده میکنید. با نام او به یک مکان خاص، یک شهر خاص، یک استادیوم خاص فکر میکنید، به یک باشگاه، تنها یک باشگاه و تنها یک باشگاه فکر میکنید. به بارسلونا. در بیشتر کارهایی که در زندگی انجام داده، پیراهن بارسلونا را پوشیده. به سقف آسمان رم رسید، به نویر نشان داد رئیس چه کسیست، مادرید را به زانو در آورد و اسپانیا را فتح کرد. هر رکوردی در اسپانیا متعلق به لئو مسی، بازیکن بارسلوناست.
او فقط اسپانیا را فتح نکرد، او جهان را فتح کرد؛ و با پیراهن بارسا این کار را انجام داد. بارسا و مسی، لحظات و خاطرات، دلشکستهگیها و سرخوشیهای زیادی را به اشتراک گذاشتند، باهم کاتالونیا را با طلا و جهان را با شادی تزئین کردند. مسی بارسلونا بود و بارسلونا مسی بود. بود، هست و برای همیشه خواهد بود. مسی نماینده بارسلونا در بهترین حالت است، بارسلونا که با بازیکنان مانند خانواده رفتار میکرد، بارسلونا که یک خانه بود، بارسلونا که فراتر از یک باشگاه بود. شعاری که دیگر بین ما نیست. شعاری که وقتی لاپورتا بردهگی پرز را به داشتن بزرگترین بازیکن تاریخ ترجیه داد، درهم شکست.
هر قطرهی اشک لئو، تکهای از قلبهایمان را ذوب میکرد و حالا شبهای غمانگیز و ویرانگر فرا رسیده. مصرف او در پیراهن بارسا برای یک بار در هفته، روزهای رخوتآلود را وادار به عقبنشینی میکرد و شبهای شراب تماشای قدمبرداشتناش در زمین با دو رنگ آبیاناری، هنوز هم به بامدادهای خمار میارزند. بله ما به عنوان هواداران بارسلونا درحال خُرد شدن هستیم.
دلشکستهایم و درحال حاضر شرایط سختی را پشت سر میگذاریم، اما همیشه وقتی مشکلات زیادی را تجربه میکنیم چه کسی همیشه آنجاست؟ لئو مسی! بله، لئو مسی هنوز آنجا خواهد بود. قدیس را با پیراهن بارسلونا نمیبینیم و بدون شک صدمهای به خود او هم وارد میشود، اما او هنوز آنجا خواهد بود، او برای راحتتر شدن کار آنجا خواهد بود. ما همچنان موفقیتهای لئو را جشن میگیریم و در شکستهای نادر او مرثیه سر خواهیم داد. او هنوز اینجا خواهد بود و ما هنوز شاهد دیدنش خواهیم بود. تکرار نشدنیست، چیزی که تنها یکبار در زندگی رخ میدهد، بنابراین اجازه ندهید رنگ پیراهن او یا لوگوی روی قلبتان، شما را از لذت بردن از آنچه هنوز لئو برای ارائه دارد، باز دارد.
در تاریخ هنر فرانسه آمده بود که روزی اوژنیو دلاکروا شنیده بود ویولینیست و آهنگساز اسطورهای ایتالیا، نیکولو پاگانینی، در ۹ مارس ۱۸۳۱ در اپرای پاریس اجرا خواهد داشت. او کمی بعد، پرترهی کوچکِ تمام قدی از این نابغهی هنری کشید. تواریخ آن روزگار، تصریح دارند که ظاهر پاگانینی غریب مینمود در اجرا اما سِحر میکرد و حضورش جذبه میافکند.
گفتهاند وقت نوازندهگی پای راستش جلوتر ضربانِ زمان را نگه میداشت و در همان حال البسهاش دور هیکلِ پوست و استخوانیاش بالبال میزد. پرترهی دلاکروا از پاگانینی، تنها چهرهی مشهوری که خارج از حلقهی دوستان نزدیکش کشیده، ویولینیست را در وسط کنسرت نشان میدهد و با انرژی و نبوغی به اندازهی موضوعش اجرا شده است. در این پرتره پاگانینی به سانِ لیونل مسی هنگام زدن ضربات آزاد، نگاهی خیره با چشمانی کوچکشده به صحنه دارد.
آنگونه که بداههنوازیِ پاگانینی، دلاکروا را مجذوب کرده بود، معادل کامل نقاشانهی سبک لئو و عصارهی مفهومِ نبوغ رمانتیک در فوتبال است. لئو، تک ستارهی آسمان فوتبال عصر حاضر که میداند چگونه سازش را به کمال بنوازد، چون هیچکس نمیتواند مثل او فوتبال را عرفانی کند. علیرغم تمام کاستیها در آن پرتره، هنرمند توانسته بود هم نبوغ و هم تنهایی پاگانینی را برساند. اگر امروز بود، بیشک میتوانست نبوغ و البته تنهایی لئوی ما را آنچنان قلم بزند که تا قرنها بتوان فریاد جدایی او را از طریق رنگها شنید.
پیرو متن: هنوز نمیخواهم باور کنم او پیراهنی جز پیراهن بارسا بر تن میکند؛ لئو شماره ۳۰ را در پاریس میپوشد، ۳۰ برای او پر از معناست؛ شماره ۱۰ بارسا و سه فرزندش (۳×۱۰)، یا اولین شماره پیراهنش در بارسلونا؛ او میخواهد هالهای از خاطرات عشق همیشگی خود را در تیم فعلیاش نگاه دارد؛ خداوندگار فوتبال هرگز دست از بارسلونا نکشیده و نمیکشد. حالا شک ندارم هر گل او در پیراهن پاریس، برای فرانسویها، زیباتر از هر اثر در موزه لووغ و رمانتیکتر از هر نقاشی اوژنیو دلاکروا خواهد بود. حالا دیگر نیازی نیست هر سال به فرانسه برود تا توپ طلای فرانس فوتبال بگیرد...
من این کلمات را نه به عنوان خداحافظی، بلکه به عنوان یادآوری اینکه همه ما چقدر مفتخر از دیدنِ او هستیم و در این سالها بودهایم، مینویسم و حسرت خواهیم خورد برای تمام صدمثانیههایی که چشم از لئو در پیراهن بارسا برداشتهایم. مسی تمام فصول، هر هفته، در ذهن و قلب من بود و این فصل نیز تفاوتی نخواهد داشت. من هرگز دوری او از خانه را ابدی نمیدانم. یقین دارم او روزی پس از فتح فرانسه به خانه برمیگردد؛ و در حال حاضر از تو برای همهچیز ممنونم لئو، پادشاه ابدی نوکمپ...