سلام دوستان این آخرین قسمت غول های فوتبال هست. بازیکنان بررسی شده، فرانتس بکن باوئر، کیریستیانو رونالدو، لو یاشین،جاچینتو فاکتی و فرانکو بارزی هستند
1) فرانتس بکن باوئر
فرانتس بکن باوئر با کمر سيخ ، موهای فر و لب های غنچه ، پای ثابت فوتبال از دهه ی ۱۹۶۰ است و با اعتماد به نفس کاملی که به نظر خیلی ها جذاب می رسد، پله های ترقی را از بازیکنی تا مربیگری و مدیریت ، یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتهاست. قیصر از خرابه های طبقه ی کارگری مونیخ پس از جنگ برخاست . پدرش کارمند اداری پست بود و وقتی برای فوتبال نداشت،برای همین علاقه ی پسرش به کاپیتان تیم ملی فريتس والتر ، را مسخره می کرد و همیشه می گفت بعد از پایان دوران فوتبال ، والتر بی پول و بدبخت خواهد شد اما فرانتس جوان توجهی به این حرف ها نداشت و به تماشای بازی های تیم اس . سی . مونيخ ۱۹۰۶ می رفت ، وقتی فرانتس باخبر شد که این باشگاه بودجه ی کافی برای ادامه ی کار تیم جوانانش ندارد ، با دوستانش هم قسم شد تا به مونیخ ۱۸۶۰ بروند اما در جریان رقابت های زیر چهارده ساله ها در سال ۱۹۵۹ ، یکی از بازیکنان مونیخ ۱۸۶۰ به صورت فرانتس سیلی زد و او تصمیم گرفت که برای تلافی ، به بایرن ملحق شود . فرانتس تا ۱۹۷۷ که بایرن را به مقصد نیویورک کاسموس ترک کرد ، موفق شد در این باشگاه چهار بار قهرمانی بوندس لیگا و سه بار متوالی جام باشگاه های اروپا را به دست بیاورد . در واقع آن سیلی نوجوانانه ، مسیر تاریخ را عوض کرد . هیچ کس نمی داند اگر بکن باوئر استعداد خاص خود را به مونیخ ۱۸۶۰ می برد ، چه اتفاقی می افتاد . با این حال دیدن صورت او با گونه ای سرخ از ضربه ی سیلی ، حتما دیدنی بود . با این که بعدها بکن باوئر را یک شخصیت رسمی و اتوکشیده می دانستند اما در جوانی اهل سرکشی و بی پروایی بود . سال ۱۹۶۳ ، هجده ساله بود که مشخص شد نامزدش از او باردار است ولی فرانتس قصد ازدواج با او را ندارد ، به همین دلیل او را از تیم جوانان آلمان غربی محروم کردند . سرمربی تیم ، دیتمار کرامر ، مجبور به دخالت و پادرمیانی شد به این شرط در تیم پذیرفتند که در سفرهای خارجی ، با خود کرامر هم اتاق شود . احتمالا این کار می توانست جلوی جیم زدن ها و خرابکاری های بعدی فرانتس جوان را بگیرد اما در اصل تنبیهی برای کرامر هم بود ؛ چون باید اتاق تنگ هتل را با فرانتس بکن باوئر تازه بالغ و سرکش شریک میشد . فرانتس اولین بازی رسمی و بین المللی خود را سپتامبر ۱۹۶۵ انجام داد و در جام جهانی سال بعد هم یکی از بهترین بازیکنان آلمان غربی از آب درآمد ؛ او در طول این رقابت ها چهار گل به ثمر رساند و خیلی خوب توانست در بازی فینال که عاقبت در آن شکست خوردند ، بابی چارلتون را سایه به سابه دنبال کند . چهار سال بعد آلمان غربی دوباره تا نزدیکی بدست آوردن جام جهانی پیش رفت و در یک نیمه نهایی کاملا کلاسیک ، ۳۔۴ از ایتالیا شکست خورد ، در نیمه ی دوم وقت اضافه بکن باوئر که از ناحیه ی شانه آسیب دیده بود با دست آویزان از گردن بازی می کرد . آلمان غربی تمام تعويضهایش را انجام داده بود و فرانتس چاره ای جز ادامه ی بازی نداشت ، در نهایت آلمانی ها خیلی آزرده خاطر بودند و احساس می کردند فریبا دغل بازی ایتالیایی ها را خورده اند ؛ نوعی از دغل بازی که تیم های بکن باوئر هیچوقت حاضر به انجام آن نشدند.
با این حال چیزی تا موفقیت نمانده بود ، بکن باوئر بالاخره توانست سرمربی تیم ملی ، هلموت شون ، را راضی کند تا به او اجازه ی بازی به عنوان مدافع جلوزن ( لیبرو ) را بدهد تا درست مثل جیاچینتو فاکتی در تیم اینتره بتواند از خط دفاع در حمله شرکت کند . در سال ۱۹۷۲ او کاپیتان تیم آلمان غربی شد و با پیروزی ۰-۳ مقابل شوروی ، قهرمانی اروپا را به دست آورد . اما بهترین عملکرد این تیم در یک چهارم نهایی و پیروزی ۱-۳ مقابل انگلستان در استادیوم ومبلی بود . اگر بکن باوئر روی کول تد هيث برهنه وگریان می پرید و دور زمین از او سواری میگرفت آن قدر باعث سردرگمی انگلیسی ها نمی شد که حملاتش از عمق زمین خودی این کار را با انگلیسی ها کرد . دو سال بعد ، آلمان غربی قهرمان جهان شد و توانست با نتیجه ی ۱-۲ ،هلند را در مونیخ شکست دهد . البته تیم پرابهت هلند دچار این سوءتفاهم شده بود که هر مسابقه ی فوتبال فقط بیست دقیقه طول می کشد و اگر دلقک بازی در بیاوری ، امتیاز بیشتری نصیبت می شود . اما شرایط در اردوی آلمان بسیار پرتنش بود و در نهایت پس از بی میلی هلموت شون به ادامه ی راه با یک مشت جوانک بیست و چند ساله که سر پول دعوا می کردند ، بکن باوئر مجبور شد جور او را بکشد . مهارت رهبری بکن باوئر باعث شد او گزینه ی درخشانی برای سرمربیگری تیم ملی در سال ۱۹۸۴ باشد گرچه به دلیل نداشتن مجوز مربیگری ، عنوان سرپرست تیم را به او دادند . سبک مربیگری بدوی و جسورانه ی بکن باوئر این بود که به بازیکنان خودش توهین کند ؛ اما این روش عجیب مؤثر بود و تیمی که کیفیت پایینی داشت، توانست خودش را تا فينال جام جهانی ۱۹۸۶ بالا بکشد و ۲-۳ از آرژانتین شکست بخورد . عملکرد آنها در ۱۹۹۰ بهتر بود و بعد از پیروزی ۰-۱ در فینال مقابل آرژانتین ، بکن باوئر ( بعد از ماریو زاگالو ) دومین نفری شد که هم به عنوان فوتبالیست و هم سرمربی ( همان سرپرست ) جم جهانی را بدست آورده است . این آخرین باری بود که بکن باوئر روی نیمکت سرمربیگری تیم ملی نشست و بعد از یک دورهی کوتاه کار با تیم مارسی ، دوباره به بایرن برگشت تا اول مربی و بعد رئیس باشگاه بشود و کمک کند تا بایرن کم کم تبدیل به هیولای امروزی شود .
2)کریستیانو رونالدو

یکی از صحنه هایی که ادم را به وجد میاورد زمانی است که رونالدو پشت به دروازه در حال دویدن است آن هم در حالی که تور دروازه پشت سرش مبلرزد و خودش سینه را جلو داده ، رگ های گردنش زده و اسم خودش را فریاد می کشد ، وقتی به پرچم گوشه ی زمین می رسد ، در هوا چرخی می زند و با پاهای باز روی زمین فرود می آید در حالی که دست هایش را در دو طرف بدنش باز کرده و پشت به جمعیت خروشان ایستاده است. بعضی تماشاچیان دست هایشان را در هوا تکان می دهند ، بعضی ها سرشان را در دست گرفته اند و همگی در این فکرند که بعد از این همه مدت و این همه شادی بعد از گل ، چرا هیچ کس جلو نرفته تا با سوء استفاده از این فرصت ، یک اردنگی نثارش کند . باقی هم تیمی ها هم سر می رسندو فریاد می کشند ( هورا ! دوباره گل زدی ! » و خنده های مصنوعی شان را تحویل می دهند . رونالدو فریاد میکشد « سی . آر . سون ! » بعد از بازی او با شورت ورزشی میان هم تیمی هایش می ایستد تا عکس بگیرند . گرچه این اطرافیان زیردستش محسوب می شوند و به گرد پای او نمی رسند اما رونالدو نسبت به آنها بزرگواری و مهربانی نشان می دهد . آنها هم برایش هورا می کشند . اگر واقعا رونالدو را نمی شناسید ، باید بدانید او یکی از بهترین فوتبالیست های تاريخ است . هفته ای نیست که در آن یکی دیگر از رکوردهای گلزنی را نشکند . او هوشمندانه فوتبالش را در مراحل مختلف تغییر داده تا همیشه در اوج بماند و به لحاظ موفقیت و توانایی ، هیچ کس به پای این اسطوره ی جهان فوتبال نمی رسد . لابد فکر می کنید حالا رونالدو به قدری ثروتمند است که وقتی مقامات اسپانیایی به خودشان جرئت می دهند تا روی ثروت نجومی اش مالیات ببندند ، قهر کند و برود ؛ اما باید بدانید رونالدو همیشه این قدر ثروتمند نبوده . او در جزيره ی مادیرا متولد شد ، جایی که امروز تندیسش را به عنوان پرافتخارترین ساکن جزیره در تنها فرودگاه آن نصب کرده اند . بله ؛ این تندیس شبیه تکه شکلاتی است که نیم ساعتی زیر آفتاب مانده باشد اما کشیدن نقاشی و ساختن تندیسی که کاملا شبیه یک نفر باشد حتی از پنج بار بردن توپ طلاهم سخت تر است . رونالدو کارش را با تیم اسپورتینگ لیسبون شروع کرد و سال ۲۰۰۳ بعد از یک نمایش فوق العاده در بازی دوستانه بین اسپورتینگ و منچستر یونایتد ، توجه تیم مقابل را به خود جلب کرد . الکس فرگوسن مجبورشد برای خلاص شدن از اصرار بازیکنانش با رونالدو قرارداد ببندد ، احتمالا دریبل ها و حرکات دقیق این وینگر جوان و تازه کار، حسابی رویین را به خود جذب کرده بود ، خیلی زود طرفداران تیم و اسطوره های قدیمی آن ، شیفته ی عملکرد فوق العاده ی رونالدو در پیراه افسانه ای شماره ۷ شدند . بازی رونالدو تحت نظارت فرگوسن از نظم بیشتری برخوردار شد و در عین حال جذابیت و نوآوری خودش را هم حفظ کرد . رونالدو خیلی زود تبدیل به یکی از برجسته ترین و قدرتمندترین بازیکنان حاضر در میدان شد. بازیکنی که با سرعت فوق العاده ، ضربات سر قدرتمند و تکنیک خاص ضربه ی آزاد می توانست هر توپی را تبدیل به گل کند . رونالدو آن قدر با پاهای باز منتظر می ماند تا مطمئن شود دوربین های تلویزیونی روی صورتش زوم کرده اند ؛ چهره اش چنان مصمم و ثابت بوده که انگار به جای زدن توپ ،وسط هزار عقرب عصبانی ایستاده و می خواهد بمب خنثی کند . رونالدو گونه هایش را باد می کند ، نگاهی به نمایشگر می اندازد و بعد تق! توپ به سمت دروازه روانه شده و به احتمال زیاد وارد آن می شود . گاهی منتقدان به اعتماد به نفس زیادی رونالدو گیر میدهند ؛ یا اینکه چطور وقتی تصمیمی خلاف نظرش گرفته می شود ، پوزخند تمسخرآمیزی می زند ، یا اینکه چطور مثل بچه ای که خوراکی مدنظرش را نخریدهای ، داد و قال راه می اندازد . اما همین روحیه و خودپسندی بود که رونالدو را تبدیل به چنین ستاره ای کرد . درست است ؛ شاید رونالدو از همان بچه های خودخواهی باشد که در مسابقه ی فوتبال مدرسه به هیچ کس پاس نمی دهند اما اگر اسم شما را هم از روی رونالد ریگان انتخاب می کردند ، احتمالا شخصيت مزخرفی پیدا میکردید. 😂به دست آوردن سه عنوان قهرمانی لیگ برتر ، یک قهرمانی جام باشگاههای اروپا و مطرح شدن به عنوان یکی از برجسته ترین و پول سازترین فوتبالیست های جهان ، کافی بود تا رئال مادرید دست به کار شود و در نهایت رونالدو را با قیمت هشتاد میلیون پوند بخرد ؛ مبلغی که برای سال ۲۰۰۹ واقعا زیاد بود . گل های رونالدو همچنان ادامه دارند و در نتیجه رئال توانسته در پنج سال ، چهار بار قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شود . وقتی رونالدو از مرز سی سالگی رد شد ، عبورهای انفجاری و ناگهانی اش از بین خط دفاعی حریف هم کمتر شد ؛ در عوض حالا از حرکات حساب شده تری استفاده میکند که عمدتا شامل دویدن های زمان بندی شده بین خط محوطه جریمه و محوطه ی شش قدم می شود . سیکس پک او هم نشان می دهد که سال های سال توان ادامه ی فوتبال را دارد ؛ ظاهر رونالدو از آن آدمهایی نیست که یک بسته شکلات مگنوم را یکجا می بلعند . با این حال همزمان با نزدیک شدن سال های پایانی فوتبال حرفهای او ، هنوز یک موفقیت باقی مانده بود که دست رونالدو به آن نرسیده بود ؛ قهرمانی جام جهانی با تیم ملی کشورش(زهی خیال باطل😉)
3)لو یاشین
لویاشین در آغاز زندگی با سختی های فراوانی روبه رو بود . وقتی فقط 6 سال داشت ، مادرش بر اثر سل از دنیا رفت و وقتی به 11 سالگی رسید . کنار پدرش در کارخانه ی ساخت قطعات هواپیما کار کند . رژیم غذایی وحشتناک دوران جنگ باعث شد یاشین زخم معده بگیرد و در تمام عمرش با معده درد دست به گریبان شد. او همیشه یک شیشه بی کربنات همراه داشت تا درد معده اش را آرام کند . با وجود این ، یاشین به مصرف الکل هم اعتقاد فراوان داشت و با پک های عمیق به سیگار ، سعی می کرد عضلاتش را باز کند و قبل از مسابقات آرامشش را به دست بیاورد . خوشبختانه او در دهه ی شصت میلادی زندگی می کرد و آن موقع این کارها هیچ عیبی نداشتند . کسانی که اولین بازی های او را در دینامو مسکو دیده بودند ، حتی خوابش را هم نمی دیدند که لو ياشين تبدیل به بزرگترین دروازه بان قرن بیستم شود . یاشین مدتی از فوتبال فاصله گرفت و با بازی برای تیم هاکی روی یخ دينامو ، سعی کرد مهارت های خود را بهبود ببخشد . واکنش هایش سریع تر شد ، اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرد و این بار مردانه به فوتبال برگشت ؛ به این ترتیب ، یک اسطوره متولد شد . در سال ۱۹۵۴ ، پاشين به تیم ملی شوروی دعوت شد و سال ۱۹۵۶ ، توانست در المپیک ملبورن مدال طلا را به گردن بیاویزد . وقتی شوروی اولین قهرمانی اروپا را در سال ۱۹۶۰ به دست آورد ،پاشين درون دروازه ایستاده بود و در سال ۱۹۶۳ ، او اولین و تنها دروازه بانی شد که توپ طلا را از آن خود کرد . حتی بابت دستاوردهایش ، یک یخچال هم به او جایزه دادند. یاشین در طول دوران فعالیت حرفه ای خود توانست ۲۰۹ کلین شیت ثبت و ۱۵۰ پنالتی را مهار کند . گاهی به او « عنکبوت سیاه » می گفتند اما احتمالا لقب دیگرش ،(( پلنگ سیاه)) بیشتر برازنده اش بود ؛ یاشین موجودی تیره و همیشگی بود که داخل محوطه ی جریمه میپلکید ؛ در حالی که دروازه بان های آن زمان ترجیح می دادند مثل خرچنگ ، به پهلو روی خط دروازه این طرف و آن طرف بروند . در آن روزگار جدا از فضانوردان روس ، یاشین چهره ی نوآوری و پیشرفت شوروی محسوب می شد ؛ در واقع ، او یوری گاگارین دروازه بانی بود!
4)جاچینتو فاکتی
فاکتی یک عکس فوق العاده از دوران جوانی و اوج خود در اینتر دارد . شانه ها عقب داده ، سربالا ، فک به هم فشرده ، موی طلایی تر و تمیز و شانه خورده . او در سمت راست تصویر قرار دارد و در پس زمینه جایی دیده می شود که به نظر یک زمین حلق عمومی است . نوارهای کلفت آبی و سیاه پیراهن معروف او باعث می شود نگاه آدم به سمت صورتش کشیده شود ؛ صورتی که نگاهش مشابه پدرزنی است که از آخرین شیرین کاری شما ناامید و سرخورده شده. آن طور که از این تصویر بر می آید ، فاکتی یک مدافع فوق العاده بود ؛ او یکی از نخستین مدافعین آخری بود که از خط میانی زمین هم جلوتر رفت ، می توانست از هر دو با استفاده کند و به کمک پاهای کشیده ی خود ، در زمین جلو برود تا پاس بدهد یا توپ را مال خود کند . فاکتی در ترویلیو در نزدیکی برگاموبه دنیا آمد و نزدیک بود با آتالانتا قرارداد ببندد که توجهش به اینتر ثروتمند جلب شد . او که پشتوانه اش توصیه نامه ی مربی تیم جوانان اینتر ، جوزپه مئاتزا بود ، اولین بازی رسمی اش را در هجده سالگی برای اینتر انجام داد . او در ۴۷۶ بازی اینتر در سری آ شرکت کرد و تعجبی ندارد که در زمان مرگش در سال ۲۰۰۶ ، پیراهن معروف شماره ی ۳ او را هم بازنشسته کردند . فاکتی در تمامی رده ها برای اینتر بازی کرد و بعد از این که از بازی کناره گرفت ، یکی از افراد کادر فنی اینتر شد و حتی مدتی هم رئیس باشگاه هم شد.
5)فرانکو بارزی
برادر بارزي ، جوزپه ، به نظر بازیکن بهتری بود . اینتر هم به جای فرانکوی چهارده ساله با جوزپه قرارداد بست ، چون به نظر می رسید فرانکو آمادگی تحمل فشارهای فیزیکی و روانی سری آ را ندارد . در حقیقت ، برای آ.ث. میلان هم سه بار آزمون و خطا لازم بود تا بالاخره بفهمد بارزی کوچکتر ، با وجود ریز و بی سرو صدا بودن ، به اندازه ی یک تکه پنیر پارمسان کهنه ، سفت و سخت است. فرانکو مجبور بود سفت و سخت باشد . در هفده سالگی پدرش را در یک سانحه ی رانندگی از دست داد ، آن هم در حالی که فقط چهار سال از مرگ مادرش می گذشت و به این ترتیب به همراه دو برادر و دو خواهر دیگرش يتيم شد . در همین زمان بود که به طور رسمی برای میلان به زمین رفت ؛ او فعالیت حرفه ای بیست ساله ی خود را در همین باشگاه کرد که تصادف پرافتخارترین دوران میلان هم بود . یادتان نرود که فرانکو در ایتالیا زندگی می کرد ، جایی که مسیر موفقیت پر فراز و نشیب است او به دلیل یک بیماری خونی چهار ماه از فصل ۸۲-۱۹۸۱ را از دست داد و میلان به سری ب سقوط کرد اما با وجود داشتن پیشنهاد از باشگاه های دیگر ، فرانکو تصمیم گرفت بماند و در سن ۲۲ سالگی کاپیتان میلان شد ، از راه رسیدن سیلویو برلوسکونی و انتخاب آریگو ساکی به عنوان مربی ، نقطه ی عطفی برای میلان شد . بارزی در کنار پائولو مالدینی ، بیلی کوستاکورتا ، مائورو تاسوتی و کریستین پانوچی یکی از درخشان ترین خطوط دفاعی سراسر جهان را به وجود آوردند و میان موفق شد دو قهرمانی اروپا را پشت سر هم به دست بیاورد . در جریان قهرمانی اسکودتو فصل ۸-۱۹۸۷ ، میلان با این خط دفاعی فقط چهارده گل خورده بارزی نه تنها یک مدافع قدر بود ، بلکه به روند گلزنی هم کمک می کرد و خیلی خوب پنالتی می زد : البته به جز همان یک باری که ترجیح می دهیم خیلی حرفش را نزنیم . در نهایت ، تصویر او با موهای به هم ریخته ، در حالی که مهاجمین سخت ترین لیگ دنیا را عصبانی کرده ، همیشه در ذهن ما باقی خواهد ماند .
دوستان امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️❤️❤️
https://www.tarafdari.com/node/1970379 بخش یک غول های فوتبال
https://www.tarafdari.com/node/1971114 بخش دو غول های فوتبال