شما به عنوان یک مخاطب فوتبالی بارها در رسانه ها و در مجامع مختلف درباره عملکرد مربیان اظهاراتی را شنیده اید. مثلا فلان شخص مربی خوبی است نتایجش خوب بوده، فلانی بهترین است قهرمان اروپا شده، او مربی بدی است اگر من هم بودم با آن تیم جام می آوردم. اما آیا تا به حال دقت کرده اید که معیار قضاوت یک مربی چیست؟ چه عواملی تعین کننده قوی یا ضعیف بودن مربی هستند؟ یک مربی خوب چه ویژگی هایی دارد؟ در این مطلب قصد داریم که معیارهای قضاوت یک سرمربی موفق را ذکر کنیم.
1.بضاعت در نتیجه گیری
بضاعت در نتیجه گیری به زبان ساده یعنی نسبت داشته ها به نتایج. در فوتبال داشته ها همان بازیکن ها هستند. شما برای قضاوت یک مربی می توانید بازیکنانی که با او کار کردند را ارزیابی کنید. آیا بازیکنان آن تیم با اندیشه های مربی همسو هستند آیا مربی به خوبی توانسته که از آن داشته های خود حداکثر بهره ببرد. آیا سیستم و شیوه بازی او متناسب با بازیکنان تیمش است. مورد بعدی هدف تیم است. آن تیم با چه هدفی پای به رقابت ها می گذارد؟ در یک لیگ، اهداف تمامی تیم ها یکسان نیست! به عنوان مثال در لیگ برتر انگلستان تیم هایی مانند منچستر یونایتد و منچستر سیتی و لیورپول به دنبال قهرمانی هستند (و همه می دانیم که فقط یک تیم قهرمان می شود) تیم هایی مانند لستر سیتی به دنبال کسب سهمیه لیگ قهرمانان اروپا هستند و تیم هایی مانند نوریچ سیتی برای بقا در لیگ می جنگند. حال ما باید بررسی کنیم که داشته های یک مربی با کدام یک از اهداف تناسب دارد. آیا بازیکنان مربی آنقدر کیفیت دارند که بتوان سهمیه لیگ قهرمانان اروپا را با آنها گرفت یا کیفیتشان صرفا در سطح بقا در لیگ است؟ با مثال توضیح خواهیم داد شما باید تناسب اهداف تیم در یک فصل را با داشته های یک مربی و نتایجش در طول همان فصل مقایسه کنید اگر مربی با وجود اینکه بازیکنان خوبی دارد که با آنها می توان قهرمان لیگ شد اما به این عنوان دست پیدا نکرد می توان برچسب ضعیف بودن به او زد. اما اگر یک مربی با وجود داشتن بازیکنان ضعیف تر و تیمی که برای بقا در لیگ بسته شده موفق به کسب سهمیه لیگ قهرمانان فصل بعد شد شما می توانید عملکرد اورا عالی ارزیابی کنید. و اگر هم با آن تیم نتیجه ای متناسب با داشته ها و اهداف تیم کسب کرد عملکردش خوب است.
2. نقل و انتقالات و هزینه ها
نقل و انتقالات یکی دیگر از معیار های قضاوت مربی است. البته باید دید که آیا خریدهای تیم با نظر مستقیم سرمربی انجام می شود یا صرفا به واسطه دلال ها و یا صرفا بر اساس اسم و اشتباه مدیران (مانند خریدهای چند وقت اخیر بارسلونا). باید دید که خریدهای یک سرمربی خریدهای موفقی برای باشگاه هستند یا خیر. آیا سرمربی می تواند از خریدها و بازیکنان جدید حداکثر بهره را ببرد؟ و همچنین خرید های سرمربی می توانند باعث پیشرفت تیم و ارتقای سطح کیفی تیم شوند؟ مثلا تیمی قبلا هدفش بقا در لیگ بود به واسطه این خرید ها می تواند قهرمان لیگ شود. برخی معیارهای موفق بودن یک خرید 1.کیفیت فنی 2. تناسب داشتن با سبک بازی تیم 3.ارتقای سطح فنی تیم. است.
مورد دیگر در بحث نقل و انتقالات تناسب نقل و انتقالات با نتایج است. یعنی اینکه هر مربی به هر میزان که هزینه کرد باید به همان میزان نتایجش موفق باشند در غیر این صورت ضعیف عمل کرده. با ذکر یک مثال احتمالا بهتر متوجه خواهید شد :
پپ گواردیولا در تیم منچستر سیتی با صرف هزینه های هنگفت موفق شده که 3 بار قهرمان لیگ برتر فوتبال انگلیس شود و یکبار تا فینال لیگ قهرمانان اروپا پیش برود در ظاهر، نتیجه عالی است اما اوضاع هنگامی پیچیده می شود که بدانید روبرتو مانچینی و مانوئل پلگرینی با صرف هزینه های به مراتب کمتر موفق شدند که قهرمان لیگ برتر انگلیس شوند و پلگرینی حتی تا نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا نیز پیش رفت. اگر بخواهیم عملکرد گواردیولا را با دو مربی دیگر بر اساس معیار نقل و انتقالات و هزینه ها مقایسه کنیم می بینیم که گواردیولا عملکردی مشابه با مانچینی و پلگرینی داشته نه بهتر از آنها!
3.ثبات
تفاوت مربیان بزرگ و مربیان کوچک در این ویژگی خلاصه می شود. ثبات یعنی اینکه مربی بتواند توانایی های خودش را در بلند مدت حفظ کند. که البته با توجه به تحولات روز افزون فوتبال این کار بسیار دشوار است. مربی باید همواره تفکراتش را بروز نگه دارد تا ثبات خودش را حفظ کند. مهم ترین نشانه با ثبات بودن مربی تداوم نتیجه گیری های او در مقاطع دیگر و در لیگ های دیگر است. معمولا ثبات یک مربی با نتیجه گرفتن او در لیگ و رقابت های فرسایشی ارزیابی می شود. و این مورد مهم ترین دلیلی است که برخی از فرگوسن به عنوان بهترین مربی تاریخ یاد می کنند. او با 13 قهرمانی لیگ برتر انگلیس رکورددار است. یا برخی مربیان دیگر مانند آنچلوتی در لیگ های ایتالیا، انگلیس، فرانسه، آلمان قهرمان می شوند. یک نکته ای که باید به آن دقت کرد این است که مربیانی مانند آنچلوتی و کاپلو که در لیگ های مختلف قهرمان می شوند ثبات بیش تری نسبت به سایر مربیان دارند زیرا سطح تاکتیکی، سبک بازی، قدرت تیم ها و..... در تمامی کشورها یکسان نیستند. در ایتالیا تیم ها دفاعی بازی می کنند و در اسپانیا تهاجمی، در انگلیس بازی ها خشن و درگیرانه است و در هلند بازی ها نرم و با ظرافت. مربیانی که بتوانند در لیگ های مختلف نتایج خوبی کسب کنند بدانید که دانش تاکتیکی و ثبات بالایی دارند.
4. استعدادیابی و جوانگرایی
البته یک نکته لازم است که ذکر شود این فاکتور بستگی به رویکرد مدیران نیز دارد. الزاما لازم نیست تمام مربیان این مقوله را دارا باشند. گاهی مربیان را می توان با استعداد هایی که به فوتبال معرفی می کنند شناخت. برخی از مربیان با تیم ها مستقیما موفق نمی شوند یا دستکم موفقیتشان کمتر از مربیان دیگر است اما به دلیل تغییر نسل و استعداد یابی که انجام می دهند زمینه ساز موفقیت های بعدی می شوند. به عنوان مثال فرانک رایکارد در تیم بارسلونا مثلث مسی و ژاوی و اینیستا را برای نخستین بار وارد تیم اصلی بارسلونا کرد. بله او خودش به صورت مستقیم جام های کم (ولی با ارزشی) برای بارسلونا آورد و از نظر تعداد جام در سطح گواردیولا و انریکه نبود اما به واسطه تغییر نسلی که در بارسلونا ایجاد کرد موفق شد به صورت غیر مستقیم 30 جام برای بارسلونا به ارمغان بیاورد. و این همان دلیلی است که تمامی کارشناسان کارنامه فرانک رایکارد در بارسلونا را موفق می دانند. و اکثر هواداران بارسلونا(من جمله خودم) معتقدند بارسلونا بخش اعظم موفقیت های امروزی اش را اول مدیون کرویف و سپس مدیون رایکارد است.
5. میراث
میراث یعنی آنچه که مربیان از خود به جای می گذارند. برای آنکه ارزش این مربیان را بهتر بفهمید بهتر است تاریخ باشگاه قبل و بعد از آن مربی را مطالعه کنید. این دسته از مربیان مربیان ساختار ساز یا مربیان متحول کننده نام دارند. بدین صورت که پس از وارد شدن به باشگاه تحولات گسترده ای در آن تیم به وجود می آورند و به عبارت ساده تر تاریخ آن تیم را به قبل و بعد از خود تقسیم می کنند. برخی با افتخارات بسیار زیادی که با یک تیم به دست می آورند آن تیم را از یک تیم معمولی به یک تیم بزرگ و برند جهانی تبدیل می کنند و برخی نیز با تعریف فلسفه و سبک بازی مشخص در آن باشگاه و موارد دیگر آن تیم را به موفقیت می رسانند. ساده ترین مثال ها برای این موارد سرالکس فرگوسن در منچستر یونایتد و یوهان کرویف در بارسلونا هستند.
فرگوسن
فرگوسن در سال 1986 میلادی به باشگاه منچستر یونایتد پیوست. تا قبل از فرگوسن منچستر یونایتد نه یک تیم ضعیف بلکه پس از دوران سر مت بازبی به یک تیم متوسط به بالا تبدیل شده بود (منچستر زمان سر مت بازبی قهرمان اروپا شده بود) فرگوسن ابتدا خوب شروع نکرد اما با گذشت زمان و حمایت مدیران باشگاه و البته تغییراتی که انجام داد موفق شد که قهرمانی های خودش را شروع کند او در سال 1999 در ورزشگاه نیو کمپ موفق شد با تیمی که اکثریت آن از آکادمی باشگاه منچستر بودند قهرمان لیگ برتر فوتبال انگلیس، جام حذفی و لیگ قهرمانان اروپا شود تیمی که از آن به عنوان تیم کلاس 92 یاد می کنند. به قول فرگوسن : آن تیم چکیده تمام تیم های من بود. فرگوسن موفق شد منچستر یونایتد را به 13 عنوان قهرمانی لیگ و 2 قهرمانی اروپا، 5 قهرمانی جام حذفی، 4 جام اتحادیه و 10 قهرمانی سوپرجام، قهرمانی جام در جام و جام باشگاه های جهان و..... برساند. هم اکنون منچستر یونایتد به واسطه همین افتخارات جزو پرطرفدارترین و قدرتمندترین تیم های جهان است. در حقیقت او پدر معنوی منچستر یونایتد است.
یوهان کرویف
او در سال 1988 به بندر بارسلون آمد تا هدایت تیمی که در گذشته برای آن بازی می کرد را بر عهده بگیرد. او با قهرمانی در جام در جام اروپا در مقابل سمپدوریا کار خود را آغاز کرد. مهم ترین تحولی که کرویف در بارسلونا ایجاد کرد ورود فلسفه توتال فوتبال به باشگاه بارسلونا بود. بنیان گذار این فلسفه رینوس میشل استاد خود کرویف بود که او نیز سابقه هدايت بارسلونا و قهرمانی در لالیگا را دارد اما این یوهان کرویف بود که به طور رسمی فلسفه فوتبال هلند را به باشگاه بارسلونا تزریق کرد و به او یک هویت تازه بخشید. میراث او در بارسلونا فقط توتال فوتبال نبود او به آکادمی بارسلونا اهمیت می داد و بازیکنانی را از آن آکادمی به تیم اصلی وارد کرد. در حقیقت شاکله اصلی تیم موسوم به پسران کرویف که در سال 1992 قهرمان اروپا شد بازیکنان آکادمی بارسلونا بودند. بارسلونا قبل از کرویف مانند منچستر یونایتد قبل از فرگوسن یک تیم متوسط رو به بالا بود اما به واسطه تحولاتی که کرویف در سبک بازی و سیستم استعدادیابی و فرهنگ باشگاه به وجود آورد بارسلونا را به یکی از قدرت های جهان تبدیل کرد بارسلونا هم اکنون به واسطه توتال فوتبال به افتخارات زیادی رسیده و اکنون یک برند بین المللی است. از این رو از کرویف به عنوان السالوادور یاد می کنند. السالوادور در لغت به معنای منجی است.
در کل همه این اظهارات را بیان کردیم و دو مثال را هم به آن اضافه کردیم تا به این نکته برسیم که یکی از معیار هایی که می توان مربیان را با آن قضاوت کرد تاثیری است که بر باشگاه و میراثی است که از خود به جای می گذارند. آن تیم قبل از آن مربی چه بود و پس از آن مربی چه شد؟!
نکته : البته فقط تاثیرگذاری در یک باشگاه ملاک نیست گاهی مربیان در یک باشگاه و با یک سبک بازی در یک تیم موفق می شوند و به الگویی برای مربیان و تیم های دیگر تبدیل می شوند.
6.مدیریت بازیکنان
بارها در فوتبال شاهد بوده اید که برخی مربیان در تیم های سطح پایین تر فوتبال موفق می شوند اما هنگامی که به تیم های بزرگ وارد می شوند دچار ضعف می شوند و با ستارگان به مشکل می خورند. علت این مسئله می تواند 2 عامل باشد 1. عدم توانایی برقراری ارتباط با بازیکنان 2.نا توانی در مدیریت و کنترل آن بازیکنان. مربی باید به اصول روانشناسی و علم روابط انسانی مسلط باشد و بتواند با هر بازیکن مطابق شخصیت خودش برخورد کند. او باید بداند هر بازیکنی ویژگی های شخصی منحصر به فردی دارد و این ویژگی ها الزاما در نزد همه مشترک نیست. برای کنترل بازیکنان مربی به یک فاکتوری نیاز دارد که از آن به عنوان جذبه یا کاریزما یاد می شود. کاریزما در زبان ساده به معنای این است که مربی به واسطه کارنامه و اعتبارش مورد احترام بازیکنان تیم قرار بگیرد و بر رختکن تسلط کافی داشته باشد. اگر کاریزمای یک مربی از بازیکن و یا کل تیم کمتر باشد کنترل رختکن و بازیکنان بسیار دشوار می شود. اکثر بازیکنان بزرگ از مربی ای که افتخاراتش کمتر از خود آنها باشد تبعیت نمی کنند اگر یک مربی بتواند رختکن را در کنترل خود داشته باشد و به اصطلاح عامیانه حرف، حرف او باشد می تواند موفق شود اما اگر خلاف این موضوع باشد او قطعا شکست خواهد خورد.
به این مثال توجه کنید :
کیکه ستین سرمربی سابق بارسلونا در تیم های لوگو و لاسپالماس و رئال بتیس نتایج نسبتا خوبی را کسب کرد او بازیکنان با استعدادی را به سطح اول فوتبال اسپانیا معرفی کرد سبک بازی او نیز مبتنی بر بازی مالکانه و تکنیک فردی بود. او با این رزومه در اواسط فصل به تیم بارسلونا آمد تا جایگزین ارنستو والورده شود. شروع او خوب بود اما در ادامه مشکلات او با لیونل مسی و لوییز سوارز در نهایت منجر به بروز تنش در رختکن و از دست رفتن صدر جدول لالیگا و در انتهای فصل باخت تحقیرآمیز 8_2 به بایرن مونیخ شد.
حال ممکن است سوال بپرسید چرا کیکه ستین نتوانست در بارسلونا موفق شود جوابش در دو عامل بالا است.
1.او جذبه لازم برای هدايت و کنترل رختکن بارسا را نداشت.
2.توانایی برقراری ارتباط با بازیکنان و ستارگان را نداشت.
7.مدیریت باشگاه
برای قهرمانی و موفق شدن یک تیم لازم است تمام عوامل باشگاه با یکدیگر متحد و همدل باشند. در این بین نقش مدیر بیش تر از همه است. مثال مدیریت باشگاه مانند قطعه های دومینو است اگر یک قطعه دومینو بیفتد سایر قطعات را نیز خواهد انداخت. برخی از مدیران از مربیان استفاده ابزاری می کنند. در هنگام موفقیت خود را مرد اول تیم معرفی می کنند اما در هنگام شکست مربی را در برابر رسانه ها و طرفداران تنها می گذارند. مدیران باید از مربیان خود حمایت کنند و شرایط را برای موفقیت او فراهم کنند. چرا که موفقیت یک مربی به معنای موفقیت یک تیم نیز هست. مدیر باید حداکثر امکاناتی که برای موفقیت تیم لازم است تهیه کند مانند زمین تمرین مناسب، امکانات بدنسازی کافی، ماساژور ها و.... زمانی که مدیر این امکانات را برای مربی تهیه کرد آنموقع باید توقع موفقیت از مربی داشته باشد در غیر این صورت توقع موفقیت داشتن از مربی توقع بیجایی است.
8.نتایج در لیگ
لیگ مظهر ثبات در فوتبال است. یکی دیگر از معیار های موفق بودن یک مربی نتایج و عناوینی است که در لیگ به دست می آورد. و تورنومنت های حذفی مانند لیگ قهرمانان معیار مناسبی نیست حال ممکن است بپرسید چرا لیگ؟ و چرا لیگ قهرمانان معیار مناسبی نیست؟ دلیلش این است که قهرمان لیگ در 38 بازی مشخص می شود اما لیگ قهرمانان در 13 بازی! یک تیم برای موفقیت در 38 بازی باید ثبات و آمادگی بسیار بالایی داشته باشد. اما در لیگ قهرمانان اوضاع کمی متفاوت است چرا که در این 13 بازی هر اتفاقی ممکن است رخ دهد. اشتباهات داوری، اشتباهات فردی در بازی های مهم، بدشانسی و هرآنچه که فکر کنید. بله درست می گویید این اشتباهات در لیگ نیز وجود دارند اما تفاوتش این است که لیگ تورنومنت حذفی نیست بلکه رقابت امتیازی است. ممکن است بازیکن شما در یک جدال حساس در لیگ قهرمانان اشتباه کند و تیم شما با وجود شایستگی حذف شود اما اگر این اتفاق در لیگ رخ دهد شما نه تنها حذف نمی شوید بلکه می توانید در بازی بعد آن را جبران کنید. برای قضاوت درباره نتایج یک مربی در لیگ باید به صورت تخصصی عمل کرد که به دلیل محدودیت های زمانی از ذکر آن معذوریم.
9.جام
جام یکی از معیارهای قضاوت مربی است اما معیار مطمئنی برای سنجش برخی مربیان نیست! بسیاری از افرادی که فوتبال را به صورت عام و غیر تخصصی دنبال می کنند جام را معیار ارزش مربی می دانند اما واقعیت چیز دیگری است. دنیای فوتبال بسیار وسیع است و قرار نیست که تمام مربیان در آن موفق به کسب جام شوند. همانطور که در یک مدرسه قرار نیست همه شاگرد اول شوند! برای به دست آوردن جام در فوتبال شما به خیلی از چیزها نیاز دارید. اگر شخصی بگوید که عیار یک مربی فقط به جام است مانند این است که بگوید عیار یک انسان فقط به دارایی و ثروتش است! آیا غیر از این است؟ بازهم تاکید می کنم جام هم یکی از معیار ها است اما همه چیز نیست.
10.تقابل با تیم های هم سطح
شما نباید سرمربی ای که هدایت تیم نوریچ سیتی را بر عهده دارد با سرمربی ای که هدایت بایرن مونیخ را بر عهده دارد قیاس کنید. به قول معروف کبوتر با کبوتر، باز با باز. اگر سرمربی یک تیم متوسط اسپانیایی به تیم بارسلونا یا رئال مادرید ببازد شما نباید بر اساس این نتیجه آن سرمربی را قضاوت کنید چرا که باختن به بارسلونا و رئال مادرید چندان چیز شگفت آوري نیست. شما باید تیم ها و مربیان را با تیم ها و مربیان هم سطح خودشان قیاس کنید. مثلا عیار سرمربی برایتون باید بر اساس نتایجش در برابر تیم های هم سطح خودش یعنی مثلا نیوکسل یا نوریچ سیتی سنجیده شود نه در برابر تیم هایی مانند منچستر یونایتد یا لیورپول!
امیدوارم از مطلب رضایت کافی داشته باشید