در میان فریاد های بلندی که هفت ستون آسمان را به لرزه انداخته بود قدم می زد. اشک هایش بر گونه های خشک و خشنش فرود می آمدند. شکوه و افتخار از آن صورت تراش خورده اش، انگیزه ای برای بلند تر فریاد زدن بود. نه فقط من نه فقط تو ما همه در آن شب اسمش را فریاد زدیم...
چند سالی است که از شب خداحافظی تو می گذرد. آخرین اشک های تو را تا قرن ها نمی توان از یاد برد. با صدایی لرزان اما پر شکوه آخرین حرف های خود را به تمام فوتبال می گفتی و همه برای بار اخر غرق در دنیای تو شده بودند. آخرین لحظات آن شب فریاد فرانچسکو فرانچسکو بود...
اسطوره ابدی شهر ابدی امروز برای بار چهل و پنجم شمع های تولد خود را خاموش کرد. نزدیک به 5 سال است که دیگر آقای خاص ایتالیا با گل های خاص تر از خودش ما را به وجد نیاورده است. آری او حتی نبودش هم خاص است.
او با وجودش فوتبال بازی می کرد، چیزی که اغلب بازیکنان امروزی آشنایی خاصی با آن ندارند. او بازیکن رم نبود. عاشق رم نبود. او خود رم بود. نماد اصالت، جنگجویی، فداکاری و عشق. او تجلی بخش احساسات و اصالت رم بود. او آخرین سنگر غرور مردم پایتخت بود.
او در روز های تلخ و تاریک رم به مانند هم سنگرانش پا پس نکشید و خود را فدای رم کرد. چگونه می توانست در لحظات حساس و سخت رم، او را تنها بگذارد؟
او از سال های درخشانش گذشت تا بتواند به توله گرگ را در بالین خود پرورش دهد تا در آینده برای مردم میلان و تورین دندان بکشد. نماد وفاداری و افتخار. نماد پادشاهی...
اما چه؟ چه دست آوردی برای آیندگان به جا گذاشت؟ او با وفاداری خود چه چیز توانست به نسل بعدی بازیکنان بیاموزد؟ واقعیت تلخ است، هیچ چیز!
امروزه که ستاره های فوتبال بازیچه دست ایجنت ها شده اند. از این تیمی به تیمی دیگر کوچ می کنند و در بدو ورود می گویند در کودکی هوادار همین تیم بوده اند. واقعیت این است که توتی ها، مالدینی ها، دلپیرو ها و بوفون ها دیگر وجود ندارند. شاید اخرین سنگر عشق و تعصب، سندرو تونالی جوان میلان باشد که برای ماندن در میلان حاضر به کم کردن دستمزد خود شد. یا بارلایی که تا الان دست رد به پیشنهاد های دیگر تیم ها می زند. دوناروما ها و نیمار ها دنیا را تصاحب کرده اند...
البته در میان این پول پرستان نام فردی به چشم می خورد که تا الان تن به خواسته های سرمایه دار های فوتبال نداده است. تن به خواسته های مدیر برنامه های خود نداده است. او پول را نمیخواهد عشقش را می خواهد. کیلیان امباپه!
او تا به حال تن به خواسته های مدیر قطری و حریص تیمش نداده است. می خواهد به تیم رویاهای خود یعنی رئال مادرید برود و با درخشش خود تاریخی جدید در این تیم بنویسد. شاید یکی از آخرین فوتبالیست های واقعی فوتبال که برای عشق خود بازی می کند همین امباپه باشد. البته که کسب درآمد از راه فوتبال ایرادی ندارد و به نحوی درست هم است اما فوتبال بازی کردن برای پول، شاید کمی بد باشد. بازیکنان زیادی در فوتبال وجود داشته اند که درکنار مارکو پولو بودن با عشق فوتبال بازی می کردند. بازیکنان امروزی هم این عشق علاقه را دارند اما الویت اولشان پول شده است.
شاید بعد از دوگانه مسی رونالدو و کنار گذاشته شدن تخت پادشاهی آن دو فرصت برای جوانان با استعداد زیادی باز شده است که به بالاترین سطوح فوتبال برسند. جوانان زیادی که فوتبال دوستان را برای به وجود آمدن دهه اول هزاره جدید دیگر را امیدوار کرده است. اما اگر جوانان بازیچه ایجنت های خود شوند و برای پول مارکو پولو شوند. دوره افت دیگری در فوتبال به وجود می آید. دوره افتی که حسرتی همیشگی برای تمام فوتبال دوستان به یادگار خواهد گذاشت
توتی شدن نه نیاز به استعداد خدا دادی دارد نه نیاز به صورتی زیبا. نه نیاز به اسمی شکوهمند نه نیاز به خون پادشاهی. وفاداری تنها شرط آن است. افراد بسیاری با استعداد تر از توتی، زیبا تر توتی، حتی برای یک روز نتوانستند ورزشگاهی بیابند که یک صدا نامشان را فریاد بزنند. چون آن ها توتی نبودند...