رنسانس چیست؟ بازگشت به گذشته درخشان. در عصر رنسانس همه روشنفکران و اندیشمندان در تلاش بودند که همچون یونانی های باستان بیاندیشند. آنهایی که زندگی را بر مدار اندیشه قرار داده بودند. در جستجوی گذشته باشکوه خویش. رنسانس شخصیت های بزرگی دارد؛ مارتین لوتر، نیکولو ماکیاولی، لئوناردو داوینچی، میکل آنژ، داناتلو و... که کم و بیش همه آنها از تفکر رومی و یونان باستان تاثیر پذیرفته اند اما همانطور که گوته می گوید، رافائل نیازی نداشت همچون یونانی ها بیاندیشد و احساس کند؛ چرا که او خود یک یونانی بود.
رافائل سانتیسو در 6 آوریل 1483 در اوربینو ایتالیا به دنیا آمد. احتمالا هنر را از پدر نقاشش آموخته است. او در کودکی به شاگردی پروجینو در آمد و در آنجا نقاشی را به صورت حرفه ای فرا گرفت و چندین تابلو رسم کرد. رافائل زندگی خانه به دوشی داشت و در مناطق مختلف شمال ایتالیا ساکن بود اما مدت زمان زیادی را در فلورانس گذراند. احتمال می رود که او در سالهای 1504 تا 1508 در فلورانس اقامت داشته است. او در فلورانس که مرکز هنر رنسانس به شمار می رود با حفظ سبک خود از میکل آنژ و مخصوصا لئوناردو داوینچی که در آن برهه پیکار هنری جذابی داشتند، تاثیر پذیرفت. با اینکه او زیر نظر پروجینو نقاشی های متعددی کشید ولی در فلورانس متوجه شد که سبک پروجینو قدیمی شده است. در سال 1508، پاپ جولیوس دوم به سفارش دوناتو برامانته، به رم دعوت شد. رافائل مامور شد دیوار اتاقی را نقاشی کند که قرار بود به کتابخانه خصوصی پاپ در واتیکان تبدیل شود. این برای رافائل 25 ساله ماموریتی بزرگی بود. به هرحال او در واتیکان اتاق هایی را تزئین کرد که به آن ها اتاق های رافائل می گویند. اولین اتاقی که او تزئین کرد اِستانزه دِلا سیگناچورا نام داشت که شامل فرسکو (یا دیوارنگاره) های پارناسوس، دیسپوتا، کاردینال و فضایل الهیاتی، و مدرسه آتن می شود که بزرگترین و بهترین آثار رافائل را تشکیل می دهند.
کل اتاق استانزه دلا سیگناچورا چهار شاخه از دانش را به تصویر می کشد. دیسپوتا نمادی از الهیات، پارناسوس ادبیات، قانون کاردینال و فضائل الهیاتی، و در نهایت مدرسه آتن نمایانگر فلسفه می باشد. در میان این دیورانگاره ها، نقاشی مدرسه آتن از مقام و منزلت والاتری برخوردار است. رافائل در این نقاشی از فلاسفه و اندیشمندانی استفاده کرده است که در ادامه آنها را بررسی می کنیم.
نکته : پیشنهاد می کنم که همراه با خواندن مطلب، نقاشی را هم واکاوی کنید. برای دیدن عکس با کیفیت بهتر کلیک کنید
احتمالا متوجه دو نفری که گویا در مرکز این نقاشی قرار دارند شده اید. این دو نفر افلاطون و ارسطو، فیلسوفان باستانی یونان هستند. رافائل که خود گرایشاتی افلاطونی دارد، او را به شکل لئوناردو داوینچی، که از لحاظ هنری بیشترین تاثیر را بر خودش گذاشته است، رسم کرده است. افلاطون به بالا اشاره می کند. این اشاره نمادی است از عالم مُثُل و عقاید متافیزیکی و آسمانی افلاطون. او کتاب تیمائوس را در دست دارد. در کنار او ارسطو دستش نه به روی زمین و نه به روی اسمان است که نشانگر عقاید واقع گرایانه اوست. ارسطو کتاب اخلاق نیکوماخوس را در دست دارد.
به جز این دو فیلسوف نظرات در مورد باقی افراد حاضر در این دیوارنگاره متفاوت است. البته بر اساس حدسیات و تحقیقات، محققان به یک تفسیر کلی رسیده اند که آنها را بررسی می کنیم. پایین تر از ارسطو و روی پله ها فرد بیخیالی را مشاهده می کنید که نیمه عریان است و کاغذی در دست دارد. او دیوژن کلبی است که از پایه گذاران فلسفه کلبی می باشد. کلب در عربی به معنی سگ است. به این علت به او "کلبی" گفته می شود چرا که بسیار ساده زیست بود. او و هم مسلک هایش به جامعه بی توجه بودند. کمی جلو تر از دیوژن، هراکلیتوس، فیلسوف اضداد ها، نشسته است. غم خاصی در چهره او دیده می شود. جالب است بدانید که هراکلیتوس به فیلسوف غمگین مشهور است. هراکلیتوس معتقد به دوگانگی جهان بود و اظهار داشت که همه چیز در سیلان و حرکت است. خلاصه که در یک رودخانه نمی توان دو بار شنا کرد. افلاطون می گوید، دیوژن همان ارسطوست ولی دیوانه شده. در همین حال او کتاب تیمائوس را به دست دارد که در آن نگاه هراکلیتوسی به محسوسات دارد. اگر به نقاشی دقت کنیم با فرض اینکه افلاطون و ارسطو به راه خود ادامه بدهند، ارسطو به دیوژن می رسد و افلاطون به هراکلیتوس.
در کنار هراکلیتوس، پارمنیدس، که عقایدش در مقابل عقاید هراکلیتوس قرار میگیرد، ایستاده است. پارمنیدس بر خلاف هراکلیتوس به حرکت اعتقادی نداشت و تنها عقل را به عنوان ابزاری برای شناخت می پذیرفت. پارمنیدس عقایدش را به شعر بیان می کرد. کمی آن طرف تر مردی نشسته که توجه اطرافیانش را جلب کرده است. آن مرد فیثاغورث است و کسی هم که انگار دارد از روی نوشته هایش می نویسد آناکسیماندر، فیلسوف و دانشمند یونانی است. در کنار فیثاغورث، ارشمیدس نشسته است. او تخته ای به دست دارد که اصل ارشمیدس را نشان می دهد. ابن رشد را هم می توان دید که عمامه ای به سر دارد.
در تصویر زیر زرتشت، پیامبر ایرانی و از نخستین اندیشمندان تاریخ بشر که دارای نظام عقیدتی مشخصی است، را با گوی به شکل آسمان مشاهده می کنید. در برابر گوی آسمانی زرتشت، شما سیاره زمین را می بینید که مجددا نشان دهنده تقابل فیزیک و متافیزیک و دوگانگی جهان است. البته نکته جالب دیگر این است که زمین به شکل کروی ترسیم شده است! جوان کنار زرتشت همان رافائل است.
کمی آن طرف تر از افلاطون، مردی با ردای سبز را میبینیم که گویا دارد سخنرانی می کند. او سقراط است که در حال انجام گفتگوی سقراطی است. دیالکتیک یا گفتگو سقراطی روشی است که سقراط برای نشان دادن حقیقت به دیگران استفاده می کرد. سقراط جنبشی عقلگرا در آتن به راه انداخت که افلاطون و ارسطو ثمره آن هستند. در نهایت سقراط به علت فاسد کردن ذهن جوانان و بی ایمانی به خدایان در دادگاهی به مرگ محاکمه شد و جام شوکران را نوشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد. اسکندر مقدونی که مدتی تحت تعلیم ارسطو بوده است، و گزنفون که از شاگردان سقراط بوده، به سخنان او گوش فرا می دهند.
در کنار نظم کلی بین آثار هنری، چیزی که به هنر زیبایی فزونی می بخشد و سبب تفاوت میان دو اثر می شود، جزئیات است. آثار رافائل همچون دیگر هنرمندان معاصرش، دارای جزئیاتی بسیار زیبا هستند که سبب شده در تاریخ هنر، شبیهش کم پیدا بشود. رافائل، در مدرسه آتن هر شخصیت را با فیگور و حالتی خاص ترسیم کرده است که متناسب با آن حس و حال خاصی هم می دهد. برای مثال فقط با دیدن آناکسیماندر می توانید متوجه تقلید او بشوید. رافائل بی اهمیت ترین چیز ها را با ظرافتی خاص طراحی کرده است. از انگشتان پا پارمنیدس تا حالت دست سقراط. به راستی که او خود یک یونانی بود...