اولین قسمت از سری مقالات A تا Z های دهه 2000
|
وقتی رئال سوسیداد در دسامبر 1999 در کوپا دل ری در خانه به لوگرونس باخت، این یک تحقیر کاملاً مشخص بود. سوسیه داد که در آن زمان در لالیگا پایین تر از میانه جدول قرار داشت، مغلوب حریفانی شد که در پایان فصل به رده سوم فوتبال اسپانیا سقوط می کردند. با این حال، یک امتیاز مثبت مهم از این شکست سرچشمه گرفت.
خاویر کلمنته، مربی باسابقه سوسیداد، ژابی آلونسو را برای اولین بار در تیم اصلی قرار داد. این هافبک که کمتر از یک هفته قبل 18 ساله شده بود، 76 دقیقه دوام آورد تا اینکه خوان گومز جایگزین او شد. این تنها حضور او در فصل 1999/2000 بود. فصل زیر برای سوسیداد یک فصل نامنظم بود. با گذشت شش بازی از فصل جدید لالیگا، کلمنته باشگاه را ترک کرد و پریکو آلونسو، پدر ژابی، جایگزین او شد.
در اوایل ژانویه، آلونسو نیز پس از ده بازی لیگ که در آن تنها یک پیروزی کسب کرد، هفت باخت و نظارت بر حذف شوکهکننده دیگر از کوپا دل ری، این بار مقابل سیدی بیساین، که تا حد زیادی تیم کوچکی بود، سرمربی گری را کنار گذاشت.در نهایت انها به یکی از مربیان سابق خود به نام جان توشاک روی آوردند که برای سومین بار به باشگاه بازگشت.
آلونسوی جوان نیم فصل اول را به صورت قرضی در ایبار سپری کرده بود، اما زمان زیادی طول نکشید تا توشاک بازیساز با استعداد اسپانیایی را به یاد آورد. تنها در دومین بازی ولزی پس از بازگشت به سرمربیگری، آلونسو از روی نیمکت ایستاد تا اماده ی اولین بازی خود در لالیگا شود، زمانی که تیمش 2-0 عقب بود و تنها 5 دقیقه به بازی باقی مانده بود.
در عرض چند هفته، او جایگاه خود را در خط هافبک سوسیداد تثبیت کرد. پابه توپ مطمئن او، نگاه به زاویه و اقتدار آرام او این واقعیت را رد کرد که او هنوز فقط یک نوجوان بود. توشاک خیلی زود کاپیتانی باشگاه را به او واگذار کرد.
درحالی که سقوط سوسیداد قطعی بود این تیم خود را به مقام سیزدهم رساند. در بازی ماقبل پایانی فصل، آلونسو در سن مامس در دقایق پایانی پیروزی 3-1 در دومین دربی فصل باسک از بازی اخراج شد.
در حالی که سوسیداد در مجموع نتوانست به عملکرد امیدوار کننده خود در فصل قبلی ادامه دهد، اما آلونسو، یک فصل از پیشرفت خود در 2001/02 لذت برد. آنها به ندرت تا اواسط فوریه از منطقه سقوط خارج شدند و توشاک را در اواسط مارس کنار گذاشتند، آنها یک بار دیگر با پیروزی در 5 بازی از 9 بازی اخیر خود در لیگ، تنها دو بار باختند، و خود را به نقطه امنیت رساندند. از جمله این روند، شکست 3-0 رئال مادرید در آنوئتا بود.
در تابستان 2002، سوسیداد، رینالد دنویکس را به عنوان سرمربی جدید خود آورد. یک سال پس از هدایت نانت و کسب عنوان قهرمانی دسته اول فرانسه در این تیم ، این یک حرکت کاملا زیرکانه بود.
در نبرد تن به تن با رئال مادرید ویسنته دل بوسکه، سوسیداد به مدت چهار ماه، بین اواسط اکتبر تا اواسط فوریه، صدرنشین جدول بود. زمانی که آنها با 15 بازی باقی مانده به مقام اول دست یافتند، هیچ کس واقعاً انتظار نداشت که آنها خود را برای مدت طولانی تری در رقابت قهرمانی حفظ کنند.
آلونسو نماد آنها بود. تأثیر او بسیار مهم بود، زیرا سوسیداد در 5 بازی از 6 بازی بعدی خود، از جمله پیروزی 4-2 در خانه رئال مادرید، پیروز شد. علیرغم شکست در بارسلونا، در اواخر ماه آوریل، سوسیداد یک هفته بعد با پیروزی 3-1 در مقابل رئال مایورکا، صدر جدول را پس گرفت.
با وجود این احتمال غیرممکن که اکنون به طور ناگهانی وجود دارد، دو امتیاز در خانه با باخت مقابل والنسیا کاهش یافت و یک شکست بی دقت در خارج از خانه مقابل سلتا یکی از بزرگترین شگفتی های لالیگا شد. قهرمانی لالیگا برای رئال مادرید به ارمغان آمد، تیمی که واقعاً با آن سبک بازی دل بوسکه شایسته موفقیت نبود.
فصل به اتمام رسید و دل بوسکه از رئال رفت.
از قضا، جدایی او از برنابئو به این معنی بود که علاقه رئال مادرید به آلونسو با تاخیر محقق خواهد شد. یک سال بعد از اینکه سوسیداد قهرمانی لالیگا را از دست داد، بزرگترین دارایی خود را به دست آورد و با امتناع لوس بلانکوس از پیشنهاد 10.5 میلیون پوندی لیورپول، این بدان معنا بود که موفق ترین باشگاه اسپانیا از خدمات این هافبک محروم می شود. پنج سال دیگر، با هزینه نهایی بازیکن تقریباً سه برابر مبلغی است که آنها در سال 2004 انتخاب کردند که نپردازند.
در آنفیلد، آلونسو مهارت های بی نظیر خود را در بالاترین سطح بریتانیا یعنی لیگ برتر از نظر فیزیکی بی امان تقویت کرد. با توجه به زمان کمتری که او میتوانست توپ را در اختیار داشته باشد و تکلهایی قوی توسط مدافعان حریف، شاید در منگاه اول او مسیر سختی را پیش روی خود داشت اما برای بازیکنی مانند آلونسو که در هر لیگی میتوانست موفق ظاهر شود و خود را با شرایط ان تطبیق دهد چندان هم سخت نبود. آلونسو از حضور ذهنی برخوردار بود که باعث شد او یک یا دو ثانیه از حریفانش جلوتر باشد. این تمام چیزی بود که او در لیگ برتر نیاز داشت، در حالی که لیگ قهرمانان اروپا زمان و فضا را برای ترسیم تصاویر در اختیار او قرار داد.
در سال 2005، او یکی از رهبران لیورپول بود که در آن تیم نسبتا رویایی و در آن بازی تاریخی و آن کامبک در استانبول توانست یکی از بهترین لحظات تاریخ قرمز های آنفیلد را رقم بزند . لیورپول که در لیگ انگلیس ناموفق بود، در اروپا به طرز خیره کننده ای ماهر به نظر می رسید. آلونسو به ویژه در بازی بسیار مهم بود و در تورین در بازی برگشت مرحله یک چهارم نهایی مقابل یوونتوس و در استمفورد بریج هنگام رویارویی با چلسی در بازی اول نیمه نهایی، عملکرد بسیار ارزشمندی را به نمایش در اورد.
در یک شب نمادین در استادیوم آتاتورک، آلونسو مردی بود که لیورپول را در شرایط مساوی 3-3 قرار داد، زمانی که پس از مهار پنالتی اولیه توسط دیدا، توپ را گل کرد. استیون جرارد ممکن بود از نظر هواداران در طول قهرمانی لیورپول در سال 2005 یک نماد واقعی باشد، اما هیچ کدام از موفقیت ها بدون آلونسو ممکن نبود.
در عرض یک سال، او یک قهرمانی جام حذفی را به عناوین خود در لیگ قهرمانان اروپا اضافه کرد، و گلزنی عجیب او از نیمه زمین خودی ، خارج از خانه به لوتون در دور سوم جام حذفی همیشه در یاد و خاطره مردم ماند، در حالی که لیورپول در راهی به سمت کاردیف حرکت کرد که شامل پیروزی برابر منچستریونایتد و چلسی بود. .
با این حال، رابطه آلونسو با رافا بنیتز، سرمربی تیم، خیلی زود خراب شد. جذب خاویر ماسکرانو باعث شد سرمربی لیورپول ترکیب خط هافبک خود را تغییر دهد و نقاط قوت آلونسو همیشه مورد توجه قرار نگرفت. صرف نظر از این، لیورپول این فصل هم یک فینال لیگ قهرمانان اروپا را در سال 2007 و مقابل میلان تجربه میکرد.
در تابستان 2008، مسائل به یک انشعاب مشخص در جاده رسید. زمانی که آلونسو در اتریش و در یورو 2008 در ترکیب لاروخا بود و به کشورش کمک کرد تا اولین موفقیت خود را در یک تورنمنت بزرگ از سال 1964 به دست آورد، بنیتز در تلاش بود تا گرت بری از استون ویلا را به خدمت بگیرد، حرکتی که مطمئناً نشان دهنده پایان دوران آلونسو در آنفیلد بود.
هواداران لیورپول و همتیمیهای آلونسو با وجود هیکل و بدنی که بازیکن استون ویلا داشت، نسبت به درخشش بری باور نداشتند. با این حال بنیتز نتوانست به توافق برسد و پاسخ آلونسو این بود که یکی از بهترین فصول دوران حرفه ای خود را سپری کند و لیورپول را به طرز خطرناکی به قهرمانی در لیگ برتر نزدیک کرد.
موفقیتهای او برای باشگاه و کشور، بار دیگر در برنابئو مورد توجه قرار گرفت. در تابستان 2009، لیورپول را به مقصد رئال مادرید ترک کرد. این انتقالی بود که شروعی برای کاهش ثروت برای باشگاه فروش او بود، با این حال این انتقالی نبود که او کاملاً با آن راحت بود، زیرا او هم باشگاه و هم شهرش را دوست داشت. با این وجود، این یک راه مناسب برای پایان دادن به این دهه بود، تقریباً ده سال بعد از اولین بازی او در رئال سوسیداد و آن باخت ناخوشایند در کوپا دل ری به دست لوگرونس میگذشت. زمان چقدر زود میگذرد !
هم سوسیداد و هم لیورپول اولین اپیزود یک بازی دو قسمتی را در کارنامه کاری او به نمایش گذاشته بودند. رئال مادرید و بایرن مونیخ اپیزود دوم را ارائه کردند، جایی که فوتبال یکی از هافبک های کلاسیک خود را از دست میداد
با این حال، ژابی در سرتاسر دوران بازی اش دائما در حال پیشرفت بود و هیچ گاه افت نکرد.
شاید آلیانز پایان خوبی برای او بود.شاید هم نبود!نمیدانم بنظر میرسد باید از خودش بپرسیم !
فوتبال انگلیس به او یک تجربه ی ناب پنج ساله را پیشنهاد داد که به او اجازه داد تا تبدیل به هافبکی شود که با اوج هوش و ذکاوت خود بازی میکند، هافبکی که یک جام جهانی، دو قهرمانی یورو ، یک قهرمانی لالیگا ، دو قهرمانی چمپیونز لیگ ، و یک عنوان قهرمانی بوندسلیگا را به کلکسیون افتخارات بیعیبش اضافه میکند.
دوستت داریم هافبک نابغه !
به قلم Steven Scragg برای thesefootballtimes