💙🅜🄴🄷🅁🄰🄽 💙زمانی که لیونل مسی با ضربه سر ژاوی با ضربه سر کوتاهی کرد، به نظر می رسید که سرنوشت بسته شده است. در رم بود که بارسلونا خود را عالی معرفی کرد. در رم بود که طرفداران فوتبال در سرتاسر جهان دیدند که پپ گواردیولا مغز متفکر یک انقلاب شهابسنگ است که مسیر خود فوتبال مدرن را تغییر میدهد، اما انقلاب سالها قبل از اینکه گواردیولا سرمربی شود آغاز شده بود.
جوزپ گواردیولا که در سنتپدور، در 70 کیلومتری بارسلونا زندگی میکرد، پسر کوچک لاغری بود که به فوتبال میل داشت. حتی به عنوان یک جوان، همه میتوانستند مهارتهای او را ببینند، پاسهای او و تواناییاش در کنترل بازی، برای سنش، استثنایی بود.
برای جلوگیری از هر گونه نزاع، پپ کوچک رهبری را بر عهده میگیرد و تیمها را تقسیم میکند تا آنها را به صورت مساوی تقسیم کند. او مانند یک اسفنج بود - او اطلاعات را از هر کجا که می توانست جذب می کرد. جای تعجب نیست که بارسلونا چند سال بعد تماس گرفت، زیرا او نماینده هسته اصلی لاماسیا در آن مقطع بود.
در لاماسیا، پپ کنجکاوتر شد و تا جایی که میتوانست از محیط اطرافش استفاده میکرد و همین اصل را یاد گرفت که سالها بعد به خوبی به او خدمت میکرد: توپ را بگیر، توپ را پاس بده.
وقتی بزرگ شد، او لاغر با حجم کمی باقی ماند، بنابراین باید بازی خود را منحصر به فرد توسعه می داد. توانایی فنی او بی نظیر بود و با پاس دادن و دید خود از موقعیت های عمیق در زمین، بازیکنانی را پشت سر می یافت. احتمالاً همین توانایی بود که توجه کسی جز یوهان کرایف را نیز برانگیخت. فیل بال از طریق کتاب خود، موربو: داستان فوتبال اسپانیا، ما را به همان لحظه ای که رخ داد برمی گرداند:
یوهان کرایف در اولین هفته حضورش در باشگاه، بدون اطلاع قبلی در استادیوم مینی حاضر شد، مکانی که درست در نزدیکی نیوکمپ مورد استفاده تیم های جوانان و تیم ب بود. درست قبل از پایان نیمه، او در محوطه بیرون رفت و از چارلی رکساچ، مدیر تیم جوانان در آن زمان، نام پسر جوانی را که در سمت راست خط میانی بازی میکرد، پرسید. "گواردیولا - پسر خوب" پاسخ داد.
کرایف این نظر را نادیده گرفت و به رکساچ گفت که او را برای نیمه دوم به وسط منتقل کند تا به عنوان یک محور بازی کند. موقعیت سختی برای تطبیق با آن بود و در آن زمان تیم های زیادی در اسپانیا از آن استفاده نمی کردند. گواردیولا همانطور که کرایف گمان میکرد این کار را میکند فوراً خود را تنظیم کرد.
مورد علاقه یوهان کرایف :
زمانی که کرایف در سال 1990 در نهایت به یک هافبک نگهدارنده برای تیم بارسلونا نیاز داشت، او چیزی فراتر از گواردیولا نداشت. با وجود اینکه او چارچوب ضعیفی داشت، هلندی به توانایی او در خواندن بازی و مهارت های فنی خود به اندازه کافی برای اولین بازی خود اعتماد داشت.
پپ ممکن بود امیدوار بود که با یک یادداشت خوب شروع کند، اما در نهایت با یک نقد دلخراش به پایان رسید: "تو از مادربزرگ من کندتر بودی!" کرایف در نیمه اول گفت. این آغاز آموزش کرایف از اسپانیایی بود. در حالی که این مرد هلندی اغلب با سخنانش تند بود، عزم پولادین و اخلاق کاری گواردیولا بود که او را نگه داشت.
کرایف استدلال می کند که یک بازیکن خوب نیازی به داشتن بهترین فیزیک بدنی ندارد - او ممکن است در تمرینات دیگر بر این مشکل غلبه کند. در زمان مربی افسانه ای بود که پپ یاد گرفت چگونه بازیکنان قدرتمندتر از او را در هوا شکست دهد و چگونه از پای چپ ضعیف تر خود در هنگام تحت فشار قرار گرفتن حریف استفاده کند.
با این اوصاف، گواردیولا موفق شد در اولین فصل خود بیش از 3 بازی در ترکیب اصلی نداشته باشد، اما کرایف ظاهراً تصمیم گرفته بود که هیچ کس دیگری در راس خط میانی او قرار نگیرد، یعنی هسته اصلی بلوگران. این فقط توانایی فنی او نبود که برای کرایف برجسته بود، بلکه توانایی او در برقراری ارتباط با هم تیمی هایش، حتی بزرگسالانش نیز بود. گواردیولا حتی در 20 سالگی به عنوان یک رهبر قوی و توانا بود.
در یکی از مسابقات، گواردیولا به مایکل لادروپ، بازیکنی که خیلی از او بزرگتر بود، گفت که پس از اینکه لادروپ تلاش کرد یک بازیکن را بیش از حد بازی کند، همانطور که گیلم بالاگو در کتاب خود با نام پپ گواردیولا: روشی دیگر به آن اشاره کرده است، "ساده نگه دارد" برنده شدن واضح بود که اسپانیایی از رویارویی نمی ترسید و بدون توجه به اینکه چه کسی در مقابل او ایستاده بود، نظر خود را بیان می کرد.
این واقعیت که او میتوانست سر ثابتی را همیشه روی شانههایش نگه دارد، به اوج گرفتن کمک کرد، که چیزی جز شهابسنگ نبود. در عرض دو سال، او خود را به عنوان هافبک نگهدارنده بارسلونا دید. لمس او، آگاهی فضایی او، استعداد او در تشخیص پاس راست و توانایی او در تنظیم سرعت مسابقه بی توجه نبود. او اصول کرایف را تجسم بخشید و ستاره لاماسیا و از آن شد.
علاوه بر این، او آغازگر مجموعهای از بازیکنان و بهویژه هافبکهایی بود که همان اصول را داشتند - ژاوی، سسک فابرگاس، آندرس اینیستا، سرخیو بوسکتس از جمله بزرگترین نامهایی که در سالهای اخیر از لاماسیا ظاهر شدند و آموختهها را در خود حمل کردند. .
در سال 1994، گواردیولا خود را به عنوان رهبر ارکستر بازی بارسلونا معرفی کرد. او به طور یکپارچه برای هم تیمی هایش دور توپ حرکت می کرد و در طول سال ها، هوشیاری خود را توسعه داده بود که او را به دیواری در قلب خط میانی تبدیل کرد.
تحمل باند
پس از 11 قهرمانی عالی که بیشترین جام برای بارسلونا در آن زمان بود، دوره کرایف تا سال 1996 به پایان رسیده بود، اما فرضیاتی که او تعیین کرده بود هنوز در درون پپ گواردیولا القا شده بود. با این حال، پس از رفتن کرایف بود که پپ مهارت های رهبری خود را بیش از پیش تقویت کرد.
تحت مدیریت بابی رابسون، او ذهنی مشابه در ژوزه مورینیو پیدا کرد، اگرچه آنها در نهایت مسیرهای فوتبالی بسیار متفاوتی را در پیش گرفتند. او در مورینیو ذهنی به همان اندازه کنجکاو و کنجکاو پیدا کرد و پرتغالی مردی شد که اغلب ساعت ها با او صحبت می کرد. در این مرحله، گواردیولا نسبت به هم تیمی هایش خواستارتر شد و همچنین سوال برانگیزتر شد.
این و آن و این و آن در رختکن. سرم را به چرخش انداخت!» لوران بلان، که در سال 1996 هم تیمی پپ بود، گفت. او او را مسخره می کرد، اما نشان داد که گواردیولا تا آن زمان چقدر وسواسی و خواستار شده بود.
سنگر گواردیولا بر روی رختکن و جبهه سخت او باعث شد تا او در سال 1997 به طور رسمی کاپیتان شود و تحت هدایت لوئیس فن خال قرار گرفت. این مرد هلندی توانایی گواردیولا را در فرماندهی هم تیمی هایش بدون توجه به تجربه آنها دید.
↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭
من گواردیولا را کاپیتان کردم چون می توانست در مورد فوتبال صحبت کند. او حتی در آن زمان هم می توانست مانند یک مربی صحبت کند - بازیکنان زیادی نمی توانند این کار را انجام دهند. او از آمور و نادال کوچکتر بود اما کاپیتان من بود. در یک جلسه به او گفتم که او را انتخاب کردهام و او گفت: «در بارسلونا اینطور نیست، مسنترین بازیکن تیم معمولاً کاپیتان اینجاست.» اما من اصرار کردم، "نه، تو تنها کسی هستی که می توانم در سطح خودم با او صحبت کنم، تو کاپیتان من هستی." او به بازیکنان دیگر مثل فیگو می گفت که کجا باید باشند: جلوتر از او، بیرون، جایی که می توانست توپ را بازی کند.
لوئیس وان گال | پپ گواردیولا: راه دیگری برای برنده شدن
↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭
مردی که اکنون بازوبند داشت، گواردیولا چیزی بیش از یک چهره حاشیه ای در رختکن بود. او شروع به توصیه به هم تیمی هایش در مورد آنچه که می توانند تغییر دهند، کرده بود، و حتی تا آنجا پیش رفت که به سرمربی هم مشاوره داد - او ظاهراً یکی از آنها بود.
در طول سالها، ماهیت جستجوگر گواردیولا و توانایی او در جذب و اجرای سریع چیزها، او را به این مسیر سوق داده بود. او ساعت ها وقت صرف کرد تا پیچیدگی های بازی و نقش خود را درک کند و یاد بگیرد که چگونه می تواند پیشرفت کند. به عنوان یک بازیکن، او برای چیزی کمتر از کمال تلاش نمی کرد - ویژگی ای که هنوز به عنوان یک مربی به او خدمت می کند.
در سال 2001 بود که گواردیولا بارسلونا را ترک کرد. 11 فصل پربار به عنوان بازیکن تیم اصلی بود. او 379 بازی انجام داده بود و تنها 10 گل به ثمر رسانده بود، اما 16 عنوان قهرمانی را به دست آورده بود، که می توانست به عنوان سرمربی اشتیاق او را برای قهرمانی القا کند. او نه تنها به عنوان یک بازیکن بزرگ، بلکه به عنوان نماینده هویت بارسلونا در دورانی که بازیکنان خارجی باشگاه را هجوم آورده بودند، رفت.
طوفان گواردیولا از زمانی که او بازیکن بود شروع شده بود. توانایی ذاتی او در درک سریع بازی و ایمانی که کرایف در جوانی به او داشت، مربی امروز او را شکل داد. او حتی به عنوان یک فوتبالیست هم بی قرار بود و مدام به این فکر می کرد که چگونه پیشرفت کند و هم تیمی هایش را برای رسیدن به همان سطح سوق می داد.
برنده شدن مهمترین اولویت بود، اما هرگز به قیمت اصول او تمام نشد. بذر پپ گواردیولا، سرمربی، مدتها پیش زیر نظر کرایف کاشته شده بود و پاداشهایی که او اکنون درو میکند، از همان درخت کنجکاوی است که همه چیز را جذب کرده است.