وینستون چرچیل در مجموعه نوشته های ارزشمندش جمله ی مهمی دارد :
موفقیت یعنی عبور از یک شکست سنگین بسوی یک شکست کم تر سنگین و بعد عبور از یک شکست کم تر سنگین بسوی پیروزی . موفقیت یک شبه حاصل نمی شود .
از دیشب و بازی ی تاریخی و باخت هفت بر صفر هنوز یک روز نگذاشته و البته که هواداران حق دارند ناراحت باشند . باخت ناراحت کننده است ، باخت به لیورپول به مراتب بیشتر و باخت با این اختلاف گل یک فاجعه . ولی این فقط یک بازی ست . بازی ای سه امتیازی که البته چه از نظر امتیاز و چه از نظر روحی برای لیورپول بسیار ارزشمند بود .
حقیقت این است که لیورپول و کلوپ دیگر امسال چیزی برای از دست دادن ندارند و باید فقط ببرند تا سهمیه ی لیگ قهرمانان سال بعد را بگیرند . آنها از دو جام اتحادیه و حذعی حذف شده اند و هنوز چیزی از باخت تحقیرآمیرشان جلوی رئال مادرید در آنفیلد نمی گذرد . باختی که احتمال جبرانش نه صفر بلکه بسیار پایین . تفاوت اصلی ی دو تیم از همین دو نکته آغاز می شد : انگیزه .
لیورپولی که پارسال در تمام جام ها تا ته خط رفت امسال از عالم و آدم باخته است . چه در جام حذفی چه در اتحادیه چه در لیگ برتر و چه لیگ قهرمانان. آنها غیر از حضور با تمام قوا در لیگ برتر چاره ای نداشتند و ندارند . البته که جبران باخت به رئال در آنفیلد خود انگیزه ی دیگری بود برای مجموعه ی لیورپول تا دل هوادارنش را بدست آورد . آنها در عالی ترین فرم بودند . ولی این باخت نشان از نود دقیقه باری یک طرفه نبود . در واقع نیمه اول منچستر خوب بازی کرد . آنها چیزی کم از لیورپول نداشتند . احتمالا برنامه ی تن هاخ هم در نیمه ی اول همین بود . کنترل بازی و استفاده از موقعیت ها . منچستر دو موقعیت عالی را از دست داد که اگر یکی شان گل می شد ، جریان بازی عوض می شد . ولی مشکل اصلی ی منچستر از ابتدای فصل تین بار هم گریبان آنها را گرفت : عدم بازیکن تمام کننده که بشود همیشه رویش حساب کرد .
نگاه کنید به موقعیت برونو . ضربه ی سرش که این بتر برخلاف همیشه که فاجعه ضربه می زند بد هم نزد . حتی ضربه ی سرش خوب بود . ضربه ی سری که بصورت عجیبی از جلوی مدافع لیورپول و پرش الیسون گذشت و می رفت یک گل زیبا شود . ولی ضربه با سایشی به تیرک عمودی گل نشد . اما پنج دقیقه ی بعد ارسال غافلگیر کننده ی شاو به عمق دفاع لیورپول و فرار رشفورد با یک بغل پا که قدرتش حتی از پاس هم کم تر بود ختم شد . باورنکردنی بود که این دو توپ به این سادگی از دست رفتند . گل کاسمیرو در دقیقه ۴۰ که افساید شد فهمیدیم این بازی چیزیش می شود که شد . بالاخره اشتباه مدافعان و گل ۴۳ خاکپو . به هر حال هنوز فوتبال بود . یک گل عقب چیزی نبود . حقیقت این است که لیورپول تا قبل گل موقعیت صد در صدی نداشت و علی رغم داشتن مالکیت توپ پرس شدید و دفاع خوب ، مانع ایجاد موقعیت می شد .
اما فاجعه از نیمه ی دوم شروع شد . انواع و اقسامش . همان داستان همیشگی ی منچستر عقب افتاده در یک بازی حیثیتی که جلو می کشد تا گل بزند کلی اسیر ضدحمله های سریع می شود . حقیقت این است که وقتی در آنفیلو در ابتدای نیمه ی دوم دو گل می خورید و ۳ بر صفر عقب می افتید جبران نتیجه تقریبا محال است . عده ی زیادی به تعویض ها و ارنج تن هاخ انتقاد کرده اند ولی ارنج تن هاخ بد نبود . شاید ون بیساکا که توانایی های دفاعی بیشتری دارد بجای دالویی که بعد از جام جهانی و مصدومیت به شدت افت کرده بهتر جواب می داد . همین . شاید باید بین دو نیمه دالو و فرد جای خودشان را به ون بیساکا و سابیتزر می دادند . وگرنه اینکه بین دو نیمه که فقط یک گل آن هم دقیقه ۴۳ بعد چند موقعیت خوب تیم خودت که استفاده نکرده از لیورپول خورده باشی و بخواهی ۴ تعویض کنی اصلا منطقی نیست . فرد در چند بازی اخیر یونایتد خوب بازی کرده بود و دلیلی برای عوض کردنش نبود . برونو اما بحثش جداست . فرناندز را جدا توضیح می دهم . او باید استراحت کند و بازیکنی نیست که جایش تن هاخ قرار دهد . به هر حال چند نکته است که ضعف های بسیار بزرگ ما هستند و حتی در بردها هم آشکار بوده اند و می گویم. این باخت باید درس عبرتی شود برای فصلی که یک سومش تقریبا باقی مانده . بازی های مهمی که بدون معطلی در انتظار ما هستند . بخصوص با تیم هایی که برای بقا در لیگ و برای سهمیه ی اروپا می جنگند . دیگر فرصت این اشتباه ها نیست :
۱. برونو فرناندز ؛ قطعا اگر اریکسن مصدوم نمی شد برونو استراحت بیشتری گیرش می آمد . حقیقت این است که سریال اشتباهات و موقعیت خراب کردن های نیمه ی اول برونو تمامی ندارد. نگاه کنید به بازی برابر بارسا و آن موقعیت طلایی دقیقه ۵ و دادن پنالتی ور دقیقه ۱۵ . نگاه کنید به موقعیت دقیقه ی ۲۱ برابر لستر . به دو تک به تک برابر لیدز در الندرود در نیمه ی اول . به تک به تک نیمه ی اول برابر پالاس بعد از یک بر صفر جلو افتادن . به تک به تک برابر وستهام در جام حذفی . واقعا او با گل نزدنش هم اعصاب خودش را خرد می کند و هم تماشاچی را . و خستگی ناشی از حضور در همه ی بازیها هم او را کلافه کرده است . تن هاخ باید فکری برایش بکند.
۲. فولبک های راست و چپ ما به شدت ضعیفند ؛ فولبک های راست و چپ منچستر در حد استاندارد هم نیستند چه برسد به کلاس جهانی . تقویت در تابستان الزامی ست .
۳ . مهاجم تمام کننده از همه چیز برای منچستر واجب تر است. چیزی که برنامه ی اصلی تن هاخ برای تابستان هم است . در بازی های بزرگ برابر تیم های بزرگ باید قدر هر موقعیتی را دانست چون گل نزنی قطعا گل می خوری و آن موقعیت ها دیگر تکرار نمی شوند . شاید برابر تیم های کوچک تر تو فرصت جبران داشته باشی و دوباره موقعیت ایجاد کنی ولی در بازی های بزرگ نه .
ناراجتی دوستان منچستری قابل درک است . ولی مثل من بدبین ، همیشه به شکست ها خوشبین تر باشید تا بردها . بخش زیادی از افت پسا فرگوسن ما بر می گردد به همین چشم پوشی ما به ضعف هایمان که با نبوغ و تجربه ی مدریتی ی فرگوسن با ترکیبی زیر متوسط نی بردیم و جام می گرفتیم. اوضاع در ۴ سال اخر سر الکس اینطور بود . تیمی که در همه ی خطوط مشکل عمده داشت و نبوغ او سرپوشی می شد بر ضعف ها و عدم تقویت تیم توسط گلیزرها. ۴ سال طول وشید تا فرگوسن جام حذفی را برد در فصلی که منچستر در لیگ ۱۶ شد . و ۷ سال طول کشید تا لیگ برتر را بالای سر ببرد . تن هاخ نمی تواند در همه ی بازیها با بازیکنانی زیر متوسط معجزه کند ولی او تا حد زیادی امسال این کار را کرده است . بخاطر همین است که دوباره همه ی تیم ها ترسیده اند و ترنت الکساندر ارنولد قبل بازی گفته بود از قهرمانی منچستر حالمان بد شد !
بله تازه وقت حال بد رقیبان است . از باخت ها باید استفاده کرد . قطعا خود تن هاخ دیشب ناراحت ترین مرد زمین بود . هر کسی چه مربی چه بازیکن و چه طرفدار به انگیزه نیاز دارد و بزرگترین انگیزه ، شکست است .