معمولا یک بارانی بلند میپوشند. پیپ را گوشهی لبهایشان میگذارند و پوشه و دفترچه و خودکار در دست از این ورزشگاه به آن ورزشگاه و از خانهی پسری جوان تا هتلی مجلل برای چانه زدن با یک بازیکن بزرگ سفر میکنند. داستانهای واقعی و کمی آمیخته با افسانه دربارهی مربیان و کمک مربیها روی نیمکتهای چوبی مربیگری بریتانیا پایانی ندارد.
|
در کنار هربرت چاپمن و ابداعات بینظیر او درد نیای فوتبال، ردپای جرج الیسن یک مرد متبحر در رسانه به چشم میخورد. سالها بعد یک الیسن دیر، اینبار مالکوم الیسن است که در کنار جو مرسر موفقترین دوران تاریخ من سیتی را پیش از ورود شیخ ابوظبی رقم میزند. در همان سالهاست که رفاقت و قهر و آشتی و اعتماد و افتراق و .... برایان کلاف و پیتر تیلر از بیسبالگراند دربی کانتی تا قلهی قهرمانی اروپا با فارست پیش میرود. سپس نوبت به سلاطین بوت روم در آنفیلد میرسد شنکلی، پیزلی و جو فاگن سلسهی مربیان و دستیارانی که یکی پس از دیگری دوران درخشان لیورپول را در اروپا و انگلستان رقم میزنند.
با تاسیس لیگ برتر و تولد یک برند بین المللی تعاریف تازهای از دستیار مربی وارد دنیای فوتبال میشود. آنقدر که برای یافتن تفاوت هر نسل از تیمهای سر الکس فرگوسن، باید به دنبال تفاوت در نوع نگاه برایان کید، استیو مکلارن، کارلوس کیروش و مایک فیلان دستیاران شاخص فرگی بگردیم.... در سالهای اخیر دشوار است دستیار مربی را در یک نام خلاصه کنیم. پشت سر بازیکنان تیم اصلی من سیتی، مجموعهی چیرهدستی شبیه خط تولید کارخانههای مجهز مشغول به کارند. نرم افزارها، سخت افزارها، تبلتها و کامپیوترها، به جای چندین نفر کار میکنند و دادهها، در زمین فوتبال پردازش و به خروجی جامها تبدیل میشوند. در این میان اما با رعایت تمام اصورل دنیای مدرن فوتبال، یک نیمکت هنوز هم تابع آن الگوهای قدیمی است. یورگن کلاپ که با ورود خود به آنفیلد روح بیل شنکلی در کاپ به پرواز درآمده حالا با چیزهایی یادآور دوران درخشان بوت روم، در کنار دستیار هلندی خود موتور لیورپول را نیز به حرکت درآورده. با شور و هیجان و البته دستیاری به نام پپ لیندرز:
لیندرز در کتاب خود با عنوان Intensity که سال قبل منتشر شد، وقایع و اتفاقات نیمکت لیورپول را از دوران پیوستن به لیورپول شرح میدهد. داستانهایی خواندنی و توصیفاتی ناب از آنچه یورگن کلاپ در رختکن انجام میدهد. کریستف بیرمان، در آخرین شمارهی نشریهی آلمانی 11frund مصاحبهای با لیندرز، با محوریت کتاب و همچنین مسائل پیرامونی باشگاه لیورپول انجام داده. از تغییر نسل در باشگاه تا علاقهی تیم مربیان به سریال تد لاسو...
پپ لیندرز، شما در کتاب خود اولین بازی فصل را فینال فصل معرفی کردهاید. سپس بازی دوم و به همین ترتیب تا روز پایانی. با توجه به حدود 60 بازی در طول فصل این کمی اغراق آمیز نیست؟
ابدا، ما، من و یورگن معتقدیم راه رسیدن به فینالهای پایان فصل چنین طرز فکری است. بنا بر این حتی پا را از این هم فراتر میگذارم؛ بازیهای تمرینی نیز برای ما حکم فینال را دارد. در تمرینات لیورپولی بازیهای 11 برابر 11 ی را انجام میدهیم که بازیکنان تا آخرین رمق خود برای پیروزی در آن مبارزه میکنند...
با این حساب میان بازی با وولوز در هفتهی هشتم و بازی برابر رئال مادرید در نیمهنهایی لیگ قهرمانان تفاوتی نمیبینید؟
اینکه بگوییم "خب این قدم را برای پیشرفت در طول فصل برداشتیم حالا سراغ بعدی برویم" درست نیست. ما باید از همان ابتدا در بهترین فرم باشیم. از طرفی بله، تفاوتی در تمرین ما نیست. مو صلاح، هر هفته در زمین تمرین با ترنت رو در رو خواهد شد. این بالاترین سطح است. سپس یورگن کلاپ برای بازیکنان صحبت میکند. او پیش از سفرمان به بازیهای خارج از خانه، یا در آنفیلد جو خاصی را در تیم به وجود میآورد. همه از بازی حرف میزنند. وقتی یورگن شروع به صحبت میکند، انگار تمام دنیا ساکت میشود و به حرف او گوش میدهند.
پس از آن همه به یک چیز فکر میکنیم. چطور تاکتیکها را در زمین پیاده کنیم، چطور ورزشگاه را به آتش بکشیم، در اتوبوس، هنگام پیاده شدن، در تونل استادیوم، زیر نورافکن....هر بازیکن تیم ما در آن لحظه میداند باید اتفاقی خاص را رقم بزند. آنچه یورگن را منحصر به فرد کرده این است که او میتواند هر سه روز چنین حسی را در بازیکنان پدید آورد.
در جایی دیگر از کتاب خود به این اشاره میکنید که مربی خوب و مربی بد وجود ندارد بلکه مربیان به دو دستهی با اعتماد به نفس و بدون آن تقسیم میشوند؟
بله. البته من در دستنوشتههای به این اشاره کرده بودم که مربیان به دو دستهی علاقهمند به بازی با توپ و غیر از آن تقسیم میشوند اما هنگام صحبت با ناشر انگلیسی به چنین چیزی تغییر یافت. در هر صورت یورگن در دستهی مربیان شجاع قرار میگیرد. او به طور نمایشی از یک بازیکن جوان که موفقیت او تضمین شده استفاده نمیکند بلکه حتی در صورت اشتباه کردن نیز به پسران جوان میدان میدهد.
در مجموع کتاب شما، حس یک فضای خانوادگی را در لیورپول القا میکند، دربارهی آن و نقش کلاپ توضیح دهید:
یورگن، همه را درگیر کا میکند. وقتی شما از آشپز تیم یا رانندهی اتوبوس تقدی میکنید و حواستان به او هم هست، میتوانید یک خانواده را در باشگاه خلق کنید.
رهبران واقعی میتوانند کنار بایستند اما تفکراتشان در مجموعه جاری باشند، همه احساس مسئولیت کنند و به خوبی بدانند قرار است چه کاری را انجام دهند. من هنگام برنامهریزی تمرینات تیم، آزادی عمل زیادی دارم اما خوب میدانم قرار است چه کاری انجام دهم.
علیرغم اینکه لیورپول این دوران در بیش از 70 درصد بازیها با انگارههای هجومی شناخته میشود، شما در کتاب بیشتر از مباحث دفاعی سخن گفتهاید. علت چیست؟
بله دفاع کردن نقش پررنگی دارد. اما منظور من فقط عقب نشستن نیست. اعتقاد دارم مجموع تدابیری که برای دفاع کردن در نظر میگیریم، تمایز را در بازیهای بزرگ رقم میزند. ما میخواهیم بازی برابر لیورپول برای هیچ حریفی آسان نباشد. لذا آنها را در زمین بی وقفه تعقیب میکنیم. میخواهیم وقتی توپ را از دست دادیم، یک تیم منحصر به فرد در تمام جهان باشیم طوری که حتی اگر لباس لیورپول تن ما نبود طرفداران توجه شوند: این تیم کلاپ است! وقتی در پایان فصل میبینیم چه تعداد از گلهایمان حاصل پرس و کانتر پرس بوده، از آن لذت میبریم.
میگویند 8 بازیکن در زمین باید پیانو را حمل کنند تا 3 مهاجم آن را بنوازند. اما در تیم ما این کمی متفاوت است. سه نفر جلویی نیز وقتی توپ در اختیار مدافعان حریف است، مقابل آنها با آرایش دفاعی ظاهر میشوند. تکل میزنند، مسیر پاس را برای قطع توپ حدس میزنند و ... آنها میدانند برای چه این کار را انجام میدهند. صلاح، مانه و بابی فرمینو، بلافاصله بعد از پس گرفتن توپ به همان مهاجمانی که میشناسید تغییر میکردند. دریبل زن، شوتزن، هنرمند. اینجاست که ما برای جانشینی آنها به بازیکنان خاصی نیاز داریم. کسانی که هم دفاع کنند و هم خلاق باشند. ژوتا و داوید لوییز بازیکنانی هستند که میتوانند دریبل بزنند و مثل روماریوی برزیلی در تنگترین فضا دروازهی حریف را باز کنند. نحوهی بازی ما به مهاجمان آزادی عمل میدهد زیرا میدانند به محض از دست دادن توپ، تمام تیم برای پس گرفتن آن میجنکند.
از سوی دیگر وقتی ما به جلو حرکت میکنیم، مهمترین چیز جلوگیری از ضدحملهی حریف است. ما، از مدافعان میانی هم میخواهیم پیش بیایند، موقعیت سازی کنند و حتی گل بزنند. اینجاست که امنیت دفاع اهمیت ویژهای مییابد، موقعیت حریف باید از همان ابتدا خراب شود. 80 درصد تاکتیکها و تمارین ما در این زمینههاست.
لیورپول، در فصل 2021/22 دو جام (اف ای کاپ و لیگ کاپ) را فتح کرد و تا مرز فتح دو جام دیگر (لیگ برتر و لیگ قهرمانان) پیش رفت. چه اتفاقی رخ داد که در فصل پس از آن شما حتی نتوانستید به سهمیهی لیگ قهرمانان برسید؟
از طرفی آن فصل برای ما یک فصل موفق بود. پیش از آن موفق به فتح لیگ کاپ و اف ای کاپ نشده بودیم و این یک دستاورد بزرگ بود. در لیگ برتر 10 دقیقه تا قهرمانی فاصله داشتیم و در فینال لیگ قهرمانان در حالی که تیم برتر زمین بودیم مغلوب واکنشهای عالی کورتوآو تیم رئال مادرید شدیم. ما هنوز هم ضربات آن دو شکست را در آغاز فصل قبل حس میکردیم.
در تابستان استراحت کوتاهی داشتیم و بلافاصله سفر پیش فصل به آسیا. علاوه بر آن فرسودگی روحی، در آغاز فصل جدید نیز چند شکست خیلی زود به سراغ ما آمد. این چیزی بود که بسیاری از بازیکنان ما برای اولین با آن مواجه میشدند. من دربارهی بخشی از تیم که پیش از آن با ما جامهای زیادی برده بودند صحبت نمیکنم. این فقط به پایان دوران فوتبال آنها در آنفیلد مربوط میشد. برای مثال سادیو مانه ما را ترک کرد و داگلاس لوییز جانشین او شد. امروز لوییز یک بازیکن مهم برای لیورپول است اما در آن برهه او تازه به اینجا آمده بود و نیاز به زمان داشت. ما شروع به بازسازی تدریجی تیم کردیم...
در عوض تابستان امسال، چنین روند تدریجی برای شما ممکن نخواهد بود. فرمینو، فابینیو، کیتا، میلنر و کاپیتان هندرسن آنفیلد را ترک کردهاند. با این چطور کنار میآیید؟
نکته اینجاست که نسل گذشته، علیرغم فصل قبل ناموفق، یک نسل ناکام نبوده و قرار نیست نسل جدید، تاریخ جدیدی را در لیورپول بنویسند. این صرفا یک فصل انتقالی برای ماست. در کوران لیگ برتر چنین انتقالی راحت نیست اما چیزهایی به ما کمک میکند؛ اول تجربهی فصل گذشته. اینکه از نظر بدنی و ذهنی باید بازیکنان تازه وارد و بازیکن قدیمی در استانداردهای بالاتری قرار گیرند. بعد از آن توازن میان استعدادهای تیم ماست. بله، پسران جدیدی وارد شدهاند اما ترکیب ما هنوز توازن خوبی میان قدیمیها و تازه واردها دارد. و مهمتر از همهی اینها، ما نشان پرافتخار لیورپول را روی سینههایمان داریم. چنین چیزی ما را به سوی بازی برای جامها تهییج میکند.
آیا یورگن تو را مجبور میکند بوندسلیگا را دنبال کنی؟
(با خنده) خب او هرطور شده میخواهد بازیهای دورتموند را ببیند اما به ما چیزی را تحمیل نمیکند.
من متولد بروخوایزن هلند و در نزدیکی مرز آلمان و هلند هستم. وقتی کودک بودم، پدرم شیفتهی گلادباخ بود و به خاطر نزدیکیمان به اشترلن در آن سوی مرز و فاصلهی 40 کیلومتری آنجا تا استادیوم گلادباخ، پدر بازیهای گلادباخ را از دست نمیداد. با چنین ریشههای طبیعتا من نیز پیگیر بوندسلیگا هستم. ما قبل از بازی، در هتل فوتبال تماشا میکنیم . پیش از هر چیز جو استادیومها و طرفداران پرشوری که در تمام طول باز بالا و پایین میپرند و سر و صدای دیوانهکنندهشان را دوست دارم.
و سوال پایانی.... این کمی غیر عادی نیست که گروه مربیان لیورپول در واتساپ Diamon Dogs به نام یکی از قسمتهای سریال تد لاسو نامگذاری شده؟
نگاه طنز آنها به همه عالیست. آمریکاییها، انگلیسیها، حتی هلندیها... به علاوه تد لاسو و شخصیت جیسون سودیکیس بارها به جان وودن مربی افسانهای بسکتبال اشاره میکند. مردی که در مربیگری پایه و کالجها نیز موفق بوده. وودن یکی از قهرمانان من است. او در جایی گفته:
"برای من، موفقیت، آرامشی است که پس از انجام هر کاری که بتوانم انجام دهم، به آن میرسم." این همان چیزی است که برای من هنوز هم الهام بخش است.