حتما تجربه استفاده از گردونهی شانس را داشتید. چرخی را میچرخانید، سرعت حرکت آن کند میشود و در نهایت زبانه روی یک قسمت آن میایستد. یک بار پوچ، یک بار هدیهای کوچک.... هیجان انگیز است. تلاش برای "جایزهی بزرگ" را میگویم. بالاخره یک بار نوبت شما خواهد شد. همانطور که هر کس دیگری از شانس برابر چزخش گردونه لذت میبرد.... راستی اگر یک نفر با تغییر نوشتههای روی گردونه، با دستکاری آن یا هر چیز دیگری قاعده را بر هم بزند چه خواهد شد؟
چیزهای زیادی از چرخهیی موفقیت تیمهای فوتبال شنیدهایم. از آژاکس و بایرن مونیخ در دههی 70 تا تیمهایی که الکس فرگوسن در الدترافود ساخت و باشگاههایی که مورینیو مربی آن بود و ... تیمهایی که در دورههای 3 تا 5 ساله افتخارات را درو میکردند، تاریخ را ورق میزدند و سپس جای خود را به تیم بعدی میدادند.... شورانگیز، تماشایی و البته عادلانه به نظر میرسید وقتی طرفداران بی صبرانه انتظار "نوبت تیم خود" را میکشیدند دربارهی دوران مدرن فوتبال چه نظری دارید؟ آیا صعودها و نزولها با همان الگوی قبلی است؟ امپراطوریهای بزرگ فوتبالی در گذشته چطور بر پا میشد؟ چطور افول میکرد؟ امروز چطور....
مربیان
![](https://ts15.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/3371784-68915948-2560-1440.jpg)
در عصر ملکه ویکتوریا، و در نخستین سالهای تاسیس لیگ انگلستان، باشگاه استون ویلا قهرمان بلامنازع بازیها بود. 5 قهرمانی در 8 فصل نخست بازیها و 6 قهرمانی جام حذفی پیش از شروع جنگ اول، ویلا را به موفقترین باشگاه انگلستان تبدیل کرد. ریاست ویلیام مک گرگور، مالک نواندیش باشگاه و مبدع بازیهای لیگ انگلستان، سهم مهمی در این موفقیت داشت اما عامل اصلی، به استخدام جرج رمزی، به عنوان سرمربی باشگاه باز میگردد.
در عصری که باشگاهها و حتی تیمهای ملی توسط یک کمیته فنی و نه یک فرد هدایت میشدندرمزی، با به خدمت گرفتن بهترین بازیکنان بریتانیایی ویلا را به افتخارات بزرگ میرساند.
با مرگ ویلیام مک گرگور در سال 1911 و پا به سن گذاشتن و بازنشستگی جرج رمزی در 71 سالگی، آفتاب استون ویلا در میدلندز نیز غروب میکند.... در سالهای بین دو جنگ، باشگاه به دسته دوم سقوط میکند و علیرغم علاقهی وافر فرد ریندر، رییس باشگاه پس از مک گرگور به بازگشت روزهای خوش:
"استون ویلا یک باشگاه بزرگ بوده، هنوز هم هست و خواهد بود"
دوران آنها برای همیشه به پایان میرسد....
مربیانی چون رمزی، نقش اساسی و در حقیقت مهمترین نقش را در چرخهی استیلای باشگاهها داشته اند. همزمان با افول استون ویلا، این هربرت چاپمن بزرگ است که در آرسنال دوران خود را میسازد.با الگوهایی پیشرو در داخل و خارج زمین فوتبال که شکل مدرن آن را در عصر ونگر دیدهاید و دیدهایم.
مربیان بزرگ، برای ساخت یک امپراطوری همه چیز را از هیچ چیز میسازند. مانند بیل شنکلی به سراغ ویرانههای کمپ تمرین باشگاه میروند تا از آن ملوود (زمین تمرین لیورپول که ستارگان بزرگی را به دنیای فوتبال تحویل داده) پرافتخار و پر ستاره را پدید آورند و مانند سر الکس فرگوسن، لشکری از سربازان جوان و سرداران فاتح را برای بنا نهادن امپراطوری خود گرد هم میآورند.
![](https://ts15.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/415eaegylkl._ac_uf8941000_ql80_.jpg)
شنکز، نخستین میوهی ملوود را 5 سال پس از ورود به آنفیلد میچیند. اولین قهرمانی لیگ در سال 1964 و 6 جام در 4 سال پس از آن. چرخهی امپراطوری سرخ. نوبرانهی عصر شنکز، به مدد تناور شدن ریشهی عمیق بوت روم (اتاق معروف مدیریت باشگاه که در حقیقت محل کفشهای بازیکنان بوده و از آن شنکلی، پیزلی، فاگن و دالگلیش به نیمکت باشگاه رسیده اند) در سالها و دهههای بعد به میوههای شیرین و آبدار تبدیل میشوند که دورههای موفقیت آمیز لیورپول را در انگلستان و اروپا رقم میزنند. سلطنتی که سرانجام بندر مرسی ساید به شهر منچستر و نیمه سرخ رنگ آن میرسد.
قاعدهی بازی در لیگ برتر، چیزی بیش از ساخت یک تیم از کمپهای تمرین و خرید تک ستارههاست. سر الکس فرگوسن سه تیم موفق را همسو با استانداردهای متفاوت هر زمان در الدترافورد میسازد. تیم اول حول محور اریک کانتونا، تیم دوم با پسران کلاس 92، اندی کول و دوایت یورک فاتحان سه گانه و تیم سوم با مثلث ویرانگر رونالدو، توز و رونی قهرمان اروپا در مسکو.
بهرهمندی حداکثری از بهترین دوران فوق ستارهها هنر بی بدیل سر الکس فرگوسن است. ستارههایی که به تنهایی یا در صورت ظهور توامان قادر به رقم زدن یک چرخه برای یک تیم هستند. در سالهای پایانی سلطنت فرگی، دو سرمربی، با دو رویکرد متفاوت نه فقط به فوتبال که به تمام زندگی به سراغ تاج و تخت او میآیند.
ژوزه مورینیو، الگوی کمال 3 سالهی خود را از سواحل جنوبی شبه جزیرهی ایبرنه و پورتو تا لندن و میلان میآورد و پپ گواردیولا در نوکمپ از سال 2008 تا 2011 کمال فوتبال را به کمال میرساند....
بازیکنان
در توصیف برخی تیمها از عبارت
"حتی بدون مربی هم موفق میشدند"
استفاده میشوند. مبالغهای غیر حقیقی که تنها برای توصیف قدرت بی پایان مجموعهی ستارگان آن تیم توجیه پذیر است.
هیچکس نقش و توانایی هلموت شون، دتمار کرامر و ادو لاتک در بایرن مونیخ و تیم ملی آلمان دههی 70 را زیر سوال نخواهد برد اما وقتی به ستارگان آن نسل بایرن و فوتبال آلمان نگاهی بیندازیم، دلایل خوبی برای توجیه موفقیت در جام جهانی، جام باشگاههای اروپا و یورو تحت هدایت سه مربی مختلف را میتوان یافت. یک امپراطوری از سال 1972 تا 1976 با درو کردن تمام افتخارات دنیای فوتبال به رهبری قیصر فرانتس بکن باوئر، و گرد آمدن بهترین نسل تاریخ فوتبال آلمان، گرد مولر، برایتنر، مایر، شواتزنبک، نتزر، هونس و ...
![](https://ts15.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/getpaidstock.com-65520eef4cca6.jpg)
حتی نقش بی بدیل رینوس میشل و استفان کواچ دو تئوریسین بزرگ تاریخ فوتبال نیز با ترکیب رود کرول، پیت کایزر، یوهان نیسکنز، جانی رپ و البته رهبری و جلوههای هنر یوهان کرویف است که به استیلای آژاکس و سه قهرمانی پیاپی اروپا در سالهای 1971، 72 و 73 منتج میشود.
مدیران
به جز ستارگان در زمین و روی نیمکت، برای یافتن ریشههای ظهور یک امپراطوری بزرگ فوتبالی در گذشته، میتوان به سراغ پیرمردهای شیفتهی شهر و دیار و تیم خود رفت. تاجران، سیاستمداران و سرمایه دارانی که برای تحقق رویای کودکی خود به سراغ باشگاه خود میروند. مردانی که در حقیقت نقش اصلی ظهور امپراطوریها را در پشت پرده به عهده دارند.
به دو تیم صدرنشین جدول فاتحان لیگ قهرمانان اروپا بنگرید. مادریدیها، درست به اندازهی قدمت این تورنمنت آن بالا جا خوش کردهاند. 15 قهرمانی اروپا (خدای بزرگ) که 12 تای آن در دوران دو مالک افسانهای باشگاه، فلورنتینو پرز و سانتیاگو برنابئو رخ داده.
برای توصیف برنابئو، باید به سراغ دیکشنری کلمات اسپانیایی برویم. واژهی enchufe که ترجمهی سادهی آن پریز برق است اما موارد استفادهی بسیار گستردهای دارد.
enchufe در فرهنگ اسپانیایی در مواردی به کار میرود که فردی در سازمانهای بلندپایه قدرت استخدام هر کسی را با روابط خود دارد. یا کسی که میتواند برای شما یک بلیت مجانی کنسرت بدون ایستادن در صف ردیف کند. چیزی مشابه پارتی بازی مورد استفاد در فرهنگ ما، که البته قدرت پارتی بازی فرد، صرفا ناشی از جایگاه سازمانی او نیست. برنابئو، به معنای واقعی تجسم کلمهی enchufe. بود و از تمام روابط خود در مدیریت و ارتقای باشگاه مادریدی بهره جست. سرمربی نابغهای به نام ویالونگا، و ستارههایی چون پوشکاش، دی استفانو، جنتو، پیری، کوپا و ... را گرد هم آورد. دربارهی پرز نیز کافیست به دوران فطرت سه سالهی ریاست او روی صندلی ریاست رئال مادرید نگاهی بیندازید. سالهای نفرین مرحلهی 1/8 نهایی.....
![](https://ts15.tarafdari.com/contents/user775140/content-image/15278522521648.jpg)
پس از پرز و برنابئو، و پس از رئال مادرید یک نفر و یک باشگاه سالهاست علیرغم افول و خاموشی باز هم در رتبهی دوم پرافتخارترین تیم اروپا قرار دارند. بله. ای سی میلان به ریاست سیلویو برلوسکونی. برلوسکونی، در میانهی دههی 80 یک پادشاهی حقیقی را در شمال ایتالیا به راه میاندازد. میلان آریگو ساکی، میلان با سه تفنگدار هلندی، میلان محبوب دههی 90، میلان آنچلوتی، میلان فن باستن، گولیت، ریکارد، بارسی، ماسارو، مالدینی، کاکا، شوچنکو، سیدورف، پیرلو و .... در برهههای مختلف به تیمی دست نیافتنی در ایتالیا و اروپا تبدیل میشود. بله، همین تیم میلان روزگار ما....
.........
مربیان، بازیکنان و مدیران. مردانی که در وسط زمین، از روی نیمکت یا در دفتر باشگاه دورانی برای تیم خود رقم زدهاند. شوری به پا کردهاند و سپس با بازنشستگی، خداحافظی، حلقه زدن اشک در چشمها و کوهی از خاطرات همیشگی راه را برای پادشاهان بعد و بعدی گشودهاند.... در سالهای پس از این اما شاید چیزهای متفاوتی را شاهد باشیم. منچسترسیتی، نخستین تیمی است که با الگوی سرمایهگذاری یک صندوق سرمایه گذاری دولتی به قلهی موفقیت رسیده و پس از رسیدن به بالاترین نقطه هیچ نشانی از نزول در آنها یافت نمیشود. بازیکنانی رفته و عدهای جانشین شدهاند. بردها، گلها و نتایج خوب به راحتی به دست میآیند و نقاط ضعف نسبت به سال قبل بیشتر نشدهاند. سود باشگاه 80.4 میلیون پوند است که نسبت به فصل قبل (41.7) دو برابر شده و حساب های منچسترسیتی در فضای مجازی، مجموعا 6.9 میلیارد بازدید داشتند که نسبت به سال قبل یک افزایش 107 درصدی است. برند این باشگاه بر اساس گزارش جدید 1.51 میلیون یورو ارزشگذاری شد. سیتیزن ها 121.7 میلیون پوند از درآمد خودشان را از طریق فروش بازیکن به دست آوردند.
شاید در بدو ورود مالکان ثروتمند از محو انگارهی
"با پول نمیشود جام خرید"
میترسیدیم اما و حالا پس از روانه شدن جامها به استادیوم اتحاد، هژمونی پی اس جی بر لیگی که زمانی با رقابت مارسی، لیون، بوردو و به زودی جشنهای بزرگ و کوچک در سنت جیمززپارک باید از چیز تازهای ترسید. آیا تیمهای تحت حمایت یک صندوق دولتی، اصولا چیزی به اسم نزول، افول یا بحران را تجربه خواهند کرد؟ آیا رقابتی در بلندمدت میان تیمهای با حمایت سرمایههای پولی، فکری و مدیریتی یک گروه مالی با تیمهایی با هر الگوی دیگر شکل خواهد گرفت؟ آیا تیمی که یک نسل درخشان از بازیکنان، یک مربی موفق یا حتی یک مدیر محلی خوشفکر خود را از دست دهد، فرصتی برای بازسازی برابر چنین تیمهای خواهد یافت؟ راستی اگر روی تمام قسمتهای یک گردونهی شانس عبارت شما برنده شدید را نوشته باشد، لذتی از آن خواهید برد؟