همیشه شاگردیچیزایی هست تو مملکت
مثل علف هرز، ریشه شون عمیقه و در عین حال تاریخچه شون نامعلوم برای من نوعی.
مثلاً شورای شهر و شهرداری. نمیدونم از کی این روال برای تصمیم گیری شهرها ایجاد شده، ولی هرچه که هست، خروجی اش شده اینکه یکسری آدم برای پر کردن جیبشون ( تو اغلب موارد) میان، یک یا دو دوره انتخاب میشن و بنا به قوانینی که تو دوره های مختلف مجالس متبوع به تصویب رسیده، سهم های کاملا قانونی از بودجه های سالیانه دولت که در اختیار شوراهاست دارن و از این ردیف بودجه، هر کجا که دلشون بخواد استفاده میکنند ( کما اینکه در تناسب با جایگاه، نمایندگان مجلس هم دارند همچین اختیاراتی).
یا این هیئات و کمیته های ورزشی که دستورالعمل و قوانینشون مثلاً منطبق بر آیین نامه های بین المللی نوشته شدن، طوری هستن که افراد معلوم نیست از کجا راه پیدا کردن به مثلاً کاندیداتوری برای فدراسیون قایقرانی یا تنیس و ... .باز خدا کنه طرف عقبه ی ورزشی داشته باشه که تو بعض موارد ندارن، یا سابقه ی مدیریت ورزشی موفقی داشته باشه که همون هم گاها نیست. خلاصه اش که وقتی مستعمره بودیم یک دردسر بود ، الان که اسما مستقل هستیم هم یک هزارتو از قوانین بین المللی وسط مملکتمان ساخته ایم که به فرض خروج از این هزارتو هم، به جای خوبی نمیرسیم، چون از اون قوانین چیزی جز یک کپی پیست ناقص و غیر عملیاتی، چیزی نصیبمان نیست، همانطور که از اعتقاداتمون هم چیزی جز تظاهر بدون عمق تو بدنه سیاسی، ابراز نمیشه در سطوح گوناگون ( منظورم فقط به الان و امسال نیست).