اختصاصی طرفداری | در ادامه تعریف، مطالعه و تحلیل مفاهیم فنی مختلف در بخش «ایستگاه تاکتیک» طرفداری، این بار به سراغ مفهوم تاکتیکی آمدهام که در گذشتههای دور نیز وجود داشته و امروزه بار دیگر شاهد هستیم که توسط سرمربیان مدرن مختلف در حال تکامل و ارائه مجدد است.
در این یادداشت به طور ویژه و مفصل با ارائه مصادیق و نقشههای فنی مختلف به تعریف، مطالعه و تحلیل مفهوم «Box midfield» میپردازم که معادل فارسی «خط میانی جعبهای» را برای آن انتخاب کردهام. مفهومی که مربوط به ارائهای خاص در خط میانی میشود. ارائهای که همین حالا بزرگترین سرمربیان و تیمهای دنیا در حال استفاده از آن هستند.
در سال سوم از دوره اول ژوزه مورینیو در چلسی بود که پس از حضور آزاد میشائیل بالاک از بایرن مونیخ در چلسی، بسیاری از اهالی فنی فوتبال در سراسر دنیا معتقد بودند که ژوزه مورینیو با وجود انبوهی از هافبکهای میانی استثنایی و خارقالعاده باید با هر چهار ستاره خود خط میانیاش را تشکیل دهد. در حقیقت نیز کنار گذاشتن هر یک از این چهار بازیکن امری بسیار دشوار و تقریبا غیرممکن بود: 1 - میشل اسین 2 - کلود ماکهلهله 3 - فرانک لمپارد و 4 - میشائیل بالاک. این چنین شد که تاکتیک نویسان در آن زمان پیش از شروع فصل، رویای تشکیل خط میانی جعبهای را توسط ژوزه مورینیو جستوجو میکردند. به این شکل که خط میانی چلسی با چهار بازیکن شکل گیرد. اسین و ماکهلهله در خط اول و در جلوی مدافعان قرار گیرند و در خط دوم فرانک لمپارد و میشائیل بالاک که خصوصیات تهاجمیتری داشتند در کنار یکدیگر حضور پیدا کنند. ارائهای مطابق تصویر زیر که در سال 2006 و پیش از شروع فصل بسیاری از اهالی فنی فوتبال از مورینیو آن را مطالبه داشتند.
این نمونهای سرراست در سال 2006 از خط میانی جعبهای است. جایی که دو هافبک با خصوصیاتی تدافعیتر در جلو مدافعان ارائهای از «Double pivot» (توضیح مفصل فنی) را میدهند و در خط جلوتر دو هافبک میانی با خصوصیات تهاجمیتر ارائه ای از «Advanced midfield» (توضیح مفصل فنی) را در نظر گرفتهاند. این نمونهای قدیمیتر از خط میانی جعبهای است که با حضور چهار هافبک میانی تخصصی و عموما در قالب آرایش پایه 2-2-2-4 شکل میگرفت.
با گذشته زمان اما فوتبال مدرن ارائههایی متفاوت را برای خط میانی جعبهای در نظر گرفته بود. ارائهای که طی سالهای اخیر بار دیگر به شکل زیاد شاهد آن هستیم، استفاده از «False full-back» یا «Inverted full-back» (توضیح مفصل فنی) در خط میانی جعبهای است. مسئلهای که پپ گواردیولا از زمان حضور در بارسلونا و بایرن مونیخ به دنبال اجرای آن بود و حالا توسط بسیاری از سرمربیان مستعد و مدرن مورد استفاده قرار میگیرد. در این ارائه از خط میانی جعبهای، بر خلاف ارائه قبل، سه هافبک میانی تخصصی حضور دارند و نفر چهارم مدافع کناری است که حین مالکیت توپ مطابق تصویر زیر خودش را به خط میانی میرساند و در کنار هافبک تدافعی تخصصی جلو مدافعان قرار میگیرد. میبینید که مطابق تصویر زیر بار دیگر چهار بازیکن در خط میانی قرار دارند و خط میانی جعبهای را تشکیل دادهاند.
در حال حاضر هر دو ارائه از خط میانی جعبهای در فوتبال روز دنیا دیده میشود. مهمترین نمونه از مدل اول مربوط به کارلو آنچلوتی در رئال مادرید است. جایی که سرمربی ایتالیایی در بعضی بازیهای خود با توجه به رویکرد خاص مربوط به آن بازی، از خط میانی جعبهای استفاده میکند. به عنوان مثال به تصویر زیر دقت کنید که مربوط به PASSMAP رئال مادرید مقابل مایورکا میشود (نقشه از گروه فنی Markstats استخراج گردیده). پیش از این بارها درباره این نقشه فنی مهم توضیح دادهام (اینجا و اینجا). میبینید که مطابق این نقشه، چگونه آنچلوتی با استفاده از چهار هافبک میانی تخصصی خط میانی جعبهای تیمش را همراه با توپ تشکیل داده است. تونی کروس و والورده در خط نخست قرار گرفتهاند و جلوتر از این دو بازیکن، جود بلینگام و لوکا مودریچ انجام وظیفه میکنند. ارائهای از خط میانی جعبهای در قالب آرایش پایه 2-2-2-4 همراه با توپ.
مدل دوم و مدرنتر از خط میانی جعبهای اما این روزها از تیمهای بزرگ بیشتری دیده میشود. لیورپول و آرسنال همین حالا در لیگ برتر انگلیس تقریبا در تمامی دیدارهای خود از این مدل در خط میانی استفاده میکنند. به تصویر زیر دقت کنید که مربوط به PASSMAP آرسنال در دیدار لیگ برتری مقابل لیورپول میشود (نقشه فنی از گروه دوازده استخراج شده). مشاهده میکنید که مطابق مدل دوم شرح داده شده، الکساندر زینچنکو در نقش «False full-back» یک خط به جلو آمده و همراه با توپ در کنار رایس قرار گرفته. جلوتر از این دو بازیکن نیز اودگارد و هاورتس را میبینیم. به این ترتیب آرسنال همراه با توپ با مربع رایس - زینچنکو و اودگارد - هاورتس یک خط میانی جعبهای را در مرکز زمین تشکیل داده است.
حالا به PASSMAP لیورپول در همان دیدار مقابل آرسنال دقت کنید (نقشه فنی از گروه دوازده استخراج شده). ارائهای مشابه آرسنال در خط میانی. الکساندر آرنولد یک خط جلوتر آمده تا در نقش «False full-back» قرار گیرد و کنار اندو در جلو مدافعان حضور داشته باشد. همچنین سوبوسلای و جونز نیز جلوتر از آنها قرار گرفتهاند تا لیورپول در شرایطی مشابه با مربع آرنولد - اندو و سوبوسلای - جونز خط میانی جعبهای را در مرکز میدان شکل دهد.
به یک نمونه دیگر از آرسنالِ آرتتا در همین زمینه دقت کنید. تصویر زیر PASSMAP آرسنال در جریان شکست مقابل وستهام در لیگ برتر انگلیس در امارات است (نقشه فنی از گروه دوازده استخراج شده). ارائهای مشابه باز هم با حضور رایس و زینچنکو در خط اول و این بار قرار گرفتن تروسارد در کنار اودگارد در خط دوم. در لیگ برتر انگلیس بسیاری از تیم ها از این مدل پیروی میکنند.
اما خط میانی جعبهای چه آوردهای برای تیمها به همراه دارد؟ یکی از مهمترین نقاط قوت این مدل که بحثهای زیادی نیز پیرامون آن در دورههای مربیگری صورت میگیرد، مربوط به افزایش قدرت تیم در مقوله «Counterpressing» (توضیح مفصل فنی) است. جایی که تیمها با حضور چهار بازیکن در خط میانی به محض از دست رفتن توپ، می توانند حلقه محاصره را بر حریف تنگ کنند و با تعداد بازیکنان قابل توجه در جهت بازپسگیری توپ به سمت حریف هجوم ببرند. این یکی از مهمترین دلایلی است که به عنوان مثال سرمربی همچون یورگن کلوپ را مجاب کرده تا از این الگو در خط میانی خود استفاده کند.
دومین نقطه قوتی که این مدل با خود به همراه میآورد، ایجاد قابل توجه «Numerical Superiority» (توضیح مفصل فنی) در نقاط مختلف زمین و در سناریوهای مختلف است. حضور چهار بازیکن در میانه میدان میتواند برتریهای مختلف چهار در برابر دو یا چهار در برابر سه را برای تیم به ارمغان آورد. مسئلهای که در نهایت میتواند باعث شود تا تیم دست بالا را در یک سوم تهاجمی حریف در اختیار داشته باشد.
این الگو صد البته محدودیتهایی را نیز به همراه دارد. مهمترین محدودیت پیدا کردن مدافعان کناری است که توانایی بازی در نقش «False full-back» را داشته باشند. همانطور که بارها در یادداشتهای مختلف توضیح دادهام (اینجا) مدافعان کناری که در این نقش به میدان میروند، باید تواناییهای فوقالعاده هوشی، تکنیکی و تاکتیکی داشته باشند که بازیکنان زیادی این خصوصیت را دارا نیستند و یا اینکه مربیان زمان کافی را برای ساختن چنین بازیکنانی در اختیار ندارند. به عنوان مثال بازیکنی مثل الکساندر آرنولد و یا فیلیپ لام، بازیکنانی نیستند که مشابه آنها در فوتبال مدرن زیاد باشد. ساختن یک «False full-back» کار بسیار دشواری است که هر سرمربی از عهده آن بر نمیآید و در نتیجه شاید به کارگیری بازیکنی نادرست در چنین نقشی، نقاط ضعف تیم را بیشتر از نقاط قوتش در این مدل کند.