داستان سریال From در یک شهر کوچک کابوسوار در وسط آمریکا جریان دارد؛ شهری عجیب که هر کسی را که وارد آن میشود، در خودش گیر میاندازد و اجازه خروج را به آنها نمیدهد. حالا ساکنانی که در این شهر زندگی میکنند، مجبور هستند به هر طریقی خودشان را زنده نگه دارند و بالاخره یک راهی برای خروج و فرار از شهر پیدا کنند؛ آن هم در شرایطی که هیچ تمایلی برای ادامه زندگی در آن شهر ندارند. اما همه چیز به این آسانیها هم که به نظر میرسد، نیست. گیر کردن در یک شهر کوچک، تنها بخشی از مشکلات این منطقه است.علاوهبر ساکنان عادی و انسانی، موجودات بسیار ترسناک و شبخیزی هم وجود دارند که به جان این افراد میفتند و قصد جان آنها را دارند. این موجودات در جنگل اطراف سکونت دارند و هیچکس از ماهیت آنها خبر ندارد. آنها درست مثل خونآشامها، اصلا میانهی خوبی با روز ندارند و فقط در شب و تاریکی بیرون میآیند. در نگاه اول، انگار که آنها ترکیبی بین انسان، زامبی و روح و چیزهایی از این قبیل هستند. ظاهری انسانی دارند، مانند زامبیها هستند و هیچ عجلهای برای رسیدن به مقصد ندارند، همچون روح سفید هستند، موقع حمله به طعمهها هیولای خونخوار میشوند، هوشمندانه عمل میکنند و مانند زامبیها احمق نیستند و خصوصیات دیگر که در ادامه از آنها دیده میشود.
هوشمند بودن آنها فقط به حرف زدن و زیرک بودنشان ختم نمیشود. آنها توانایی خاصی دارند که میتوانند طرف مقابل خود را متقاعد کنند و حرف خود را به کرسی بنشانند. شرایط در این شهر یا دهکده به این شکل است که مردم فقط صبح تا غروب اجازه بیرون بودن و فعالیتهای درون شهر را دارند. زمانیکه کلانتر با زنگوله به راه میفتد و به اصطلاح آغاز ساعت خاموشی را اعلام میکند، همه باید وارد خانههای خود شوند و در و پنجرهها را ببندند وگرنه دیگر آخر و عاقبتشان گردن خودشان است. بعد از آغاز تاریکی، هیولاها از جنگل بیرون میآیند، به سراغ خانهها میروند و در میزنند.
آنها با توانایی و قدرتی که دارند، رسما با روح و روان افراد بازی میکنند تا دست به کارهای احمقانه بزنند؛ حالا این کارهای احمقانه میتواند در حد نگاه کردن، خیره شدن یا نهایت حرف زدن با هیولاها باشد یا در بدترین حالت اجازه ورود به خانه که درنهایت منجر به تکه و پاره شدنشان میشود. هیچکس از ماهیت و طبیعت آنها خبر ندارد و نمیداند که آنها از کجا آمدهاند؛ حتی آنهایی که سالهای سال در این منطقه زندگی کردند. شاید براساس همان کلیشهی قدیمی همه فیلم و سریالهای ترسناک بتوان اینطور گفت که این هیولاها ممکن است همان افرادی باشند که در این دهکده مردند؛ حالا یا به مرگ طبیعی یا کشته شدن توسط هیولاهای قدیمی.
شاید این هیولاها، روح همان افرادی هستند که در دوران زنده بودنشان در این دهکده گیر افتاده بودند و حالا روحشان هم همانجا گیر افتاده است. آنطورها که فکر میکنید، ورود به این دهکده راحت و آسان نیست و هرکسی نمیتواند وارد آن شود. همانطور که در خود سریال هم به آن اشاره میشود، انگار که این دهکده، خودش افراد را انتخاب میکند و فقط به یک سری انسانهای خاصی اجازه ورود میدهد. اگر در آمریکای میانه بودید، در جادهها سیر میکردید و قصد رسیدن به مقصدی را داشتید اما در میانِ راه به یک تنه درخت برخورد کردید که وسط راه افتاده بود، فاتحه خود را بخوانید؛ خصوصا اگر دسته بزرگی از کلاغهای سیاه را در آسمان دیدید.
تبریک میگویم! شما حالا یک فرد منتخب هستید. بعد از دیدن این نشانهها دیگر اگر خودتان را هم بکشید، نمیتوانید از دست این دهکده فرار کنید چون بی برو و برگرد، توسط آن شهر کابوسوار انتخاب شدید. بعد از دیدن این درخت، مجبور میشوید مسیر خود را تغییر دهید تا وارد جادهای شوید که بتوانید به مسیر خود ادامه دهید. اما غافل از اینکه وارد جادهای میشوید که دیگر نمیتوانید از آن خارج شوید و در یک چرخه بینهایت گیر میفتید و در آخر مجبورید دست از تلاش بردارید و تسلیم شوید. بعد از همه این تلاشها، شما هم به یکی از همان ساکنانی تبدیل میشوید که در آن دهکده گیر افتادند و جان میکنند تا راهی برای فرار پیدا کنند.
حالا که دست سرنوشت مسیر شما را تغییر داده است و شما را در این شهر ترسناک گیر انداخته، بهترین زمان است که سریالهای دیگری را هم تماشا کنید؛ فکر نمیکنم حالا حالاها بتوانید از شر این دهکده خلاص شوید.