مهمترین و مشهورترین نمونه ادبیات سومری، حماسه گیلگمش است. گیلگمش احتمالاً یک پادشاه واقعی سومری بود که بر شهر اوروک حکومت می کرد، اما داستان داستان یک قهرمان حماسی را در امتداد خطوط هرکول از اساطیر یونان بیان می کند
گیلگمش که تقریباً 2500 سال قبل از عصر رایج زندگی می کرد، پادشاه اوروک، بزرگترین شهر زمان خود در تمدن سومری بود. تاریخ گیلگمش که گفته می شود دو سوم الهی است (مادر او الهه نینسون است)، برای همیشه با افسانه او که به وضوح در "حماسه گیلگمش" به تصویر کشیده شده است، آمیخته خواهد شد. از آنجایی که اولین متون مکتوب حماسه مربوط به 1700 قبل از میلاد است، تقریباً یک هزار سال پس از مرگ پادشاه بزرگ، قضاوت در مورد حقیقت از روی داستان بلند دشوار است. با این حال، حماسه روشنترین نشانگر قدرت حاکمی است که شاه گیلگمش بود.
«مشت آهنین» بهترین توصیف از گیلگمش به عنوان یک حاکم خواهد بود. سیاست او در قبال دوشیزگان جوان در شب های عروسی، بسیاری از مردم اوروک را بر سر رهبر خود خشمگین کرد و از آسمان ها کمک خواست. با این حال، تحت سلطنت او، اوروک پیشرفت کرد. نویسنده حماسه اوروک را به عنوان یک شاهکار ساخت و ساز چشمگیر توصیف می کند، به ویژه معبد بزرگی که به ایشتار، الهه عشق سومری اختصاص داده شده است. اما بزرگترین کار گیلگمش ساختن دیوارهای عظیم اوروک بود که شاهکار سنگ تراشی به حساب می آمد.
ماجراهای گیلگمش متنوع بود، از سفر در جنگلی بزرگ از سرو برای کشتن هومبابای هیولایی گرفته تا یافتن کلید جاودانگی. 12 لوح گلی وجود داشت که داستان های او را روایت می کرد. اگرچه بسیاری از سفرهای گیلگمش غرق در سحر و جادو است، تعدادی از ادعاهای حماسه عموماً معتبر هستند. برجسته ترین آن این است که دیوارهای اوروک در واقع در زمان پادشاهی گیلگمش ساخته شده است. و در حالی که بسیاری از حقیقت پادشاه بزرگ اوروک در طول اعصار از بین رفته است، نام او همیشه به عنوان قهرمان اولین حماسه انسان در یادها خواهد ماند.
چند روایت و شعر مختلف درباره گیلگمش وجود دارد. در اینجا مروری بر طرح اصلی داستانها است:
داستان درباره قویترین و قدرتمندترین مرد جهان، پادشاه گیلگمش اوروک، شروع میشود. گیلگمش بخشی خداست، بخشی انسان. او می توانست هر دشمنی را در نبرد شکست دهد و حتی کوه ها را بلند کند.
پس از مدتی گیلگمش حوصله اش سر می رود و شروع به بدرفتاری با مردم اوروک می کند. خدایان این را می بینند و تصمیم می گیرند که گیلگمش به چالش نیاز دارد. آنها برای او یک رقیب در یک مرد وحشی به نام انکیدو می فرستند. انکیدو و گیلگمش نبرد می کنند، اما هیچ کدام نمی توانند دیگری را شکست دهند. در نهایت آنها از دعوا دست می کشند و متوجه می شوند که به یکدیگر احترام می گذارند. آنها بهترین دوستان می شوند.
گیلگمش و انکیدو تصمیم می گیرند با هم به ماجراجویی بروند. آنها به امید نبرد با هیولای ترسناک هومبابا به جنگل سدر سفر می کنند. آنها ابتدا هومبابا را ندیدند، اما وقتی شروع به بریدن درختان سرو کردند، هومبابا ظاهر شد. گیلگمش بادهای بزرگ را برای به دام انداختن هومبابا احضار کرد و سپس او را کشت. سپس تعدادی از درختان سرو را قطع کردند و کنده های با ارزش را به اوروک آوردند.
در ادامه داستان، این دو قهرمان هیولای دیگری به نام گاو نر بهشت را می کشند. با این حال، خدایان عصبانی می شوند و تصمیم می گیرند که یکی از آنها باید بمیرد. آنها انکیدو را انتخاب می کنند و به زودی انکیدو می میرد.
پس از مرگ انکیدو، گیلگمش بسیار غمگین است. او همچنین نگران مرگ روزی خود است و تصمیم می گیرد به دنبال راز زندگی ابدی بگردد. او به تعدادی ماجراجویی می رود. او با اوتناپیشتیم که قبلاً جهان را از یک سیل بزرگ نجات داده بود ملاقات می کند. گیلگمش در نهایت میآموزد که هیچ انسانی نمیتواند از مرگ بگریزد.
حقایق جالب درباره حماسه گیلگمش
این حماسه به زبان اکدی، زبان بابلی ها در زمان ضبط آن نوشته شده است.
این داستان اولین بار توسط باستان شناس جورج اسمیت در سال 1872 ترجمه شد.
از کتابخانه معروف آشوری در شهر باستانی نینوا، لوح های زیادی که داستان گیلگمش را روایت می کند، به دست آمده است.
مادر گیلگمش الهه نینسون بود. گفته می شود که او زیبایی خود را از خدای خورشید شماش و شجاعت خود را از خدای طوفان عاد گرفته است.