محکوم 420دوتا رفیقام نگهبان اسطبل اسب ها بودن. یه روز مرغ مینا میره توی راه لوله بخاری لونه درست میکنه شبش این دوتا مسموم میشن یکیشون از تشنگی بیدار میشه متوجه گازگرفتگی میشه بخاری رو خاموش میکنه میره در رو باز کنه خودشو تا دم در میرسونه ولی متاسفانه نمیتونه در رو باز کنه همونجا دم در میوفته تموم میکنه
بنده خدا چهارتا بچه قد و نیم قد جاش موند
خدا توی این شب های عزیز همه اسیران خاک رو بیامرزه...