اختصاصی طرفداری | همزمانی بازیهای دور حذفی لیگ قهرمانان همیشه برای دوستداران و خورههای فوتبال دردسرساز بوده است. مثل امروز که ماندهایم، کدامیک را ببینم؟
«بایرنمونیخ و آرسنال در مونیخ یا رئال مادرید و سیتی در استادیوم اتحاد منچستر»
برای طرفداران هر کدام از تیمها پاسخ آشکار است و انتخاب مشکل و دردسری ایجاد نمیکند. طرفداران متعصب و پروپاقرص تکلیفشان مشخص است. دیوانهوار تیم خود را دنبال میکنند و اهمیتی هم نمیدهند در آنسو شاید بهترین تیمهای جهان مشغول سروکله زدن هستند.
دستهای هم هستند که فقط از این بازی به اون بازی میکنند، ذرهای از این طرف و کمی از اون طرف که طبیعتاً لذت تماشای مسابقهای کامل از آغاز تا پایان را ندارد، تمامی جزئیات اصلی و فرعی که به یک نبرد فوتبال معنا و روح میبخشد، جایی در جابهجایی مداوم کانالهای تلویزیونی گم میشود.
شیوه و طرح و نبرد تاکتیکال دو تیم و بازیکنان برای این دسته از دوستداران فوتبال اهمیتی ندارد. در نهایت فقط نتیجه و تماشای احتمالاً گلهای بازی است.
باید اقرار کنم هرازگاهی اگر فوکوس خود را روی یک مسابقه نگذاشتم و دائماً مشغول اینوآن سو رفتن کانالها بودم همیشه گلها را از دست دادم و به تکرار آن از زاویهای دیگر رضایت دادم.
درسته، لحظات طلایی فوتبال و گلهای تماشایی آن زمانی شکل گرفته که همه چیز ناگهان خوب پیش میرود، فاصله شکست و پیروزی به آن لحظات بسته است.
درودیوار و هر چه در این میان باید جفتوجور شود!
اما يك بازي فوق العاده كه ما دوستداران را حيران و سرمست مي كند فرانر از باخت و پيروزي است.
مانند فيلمي دلهره اور است كه تا پايان ما را ميخكوب مي كند.
در عين تكراري بودن كل قضيه، سناريوي يك بازي تماشايي هيچگاه تكراري نيست.
با رمز و رازي همراه است و هر لحظه ان غير قابل پيش بيني.
در طول ۹۰ دقیقه بازیکنان سعی میکنند تا نقشههای مربی خود را برای ازپایدرآوردن حریف در زمین پیاده کنند. عموماً تلاشها با یک پاس بد، ضربهای غلط یا شوت و ضربه سری نامناسب به هدر میرود.
تکلیف من یکی روشن است، از آن شبهایی است که تمرکز و حواسم فقط روی یک مسابقه خواهد بود. اگرچه همیشه انتخابهای ما مترادف با درست بودن مسابقه مذکور نیست و بارها بازیهای خوب و پرهیجان و پرگل را ازدستدادهایم.
این بار هم به طور حتم مانند هفته پیش دیدار سیتی و مادرید انتخاب من و خیلیهای دیگر خواهد بود. سیتی و رئال مادرید قبلاً در این رقابتها ما را به مکانهای خاطرهانگیز، نفسگیر و پرهیجانی بردهاند و احتمالاً بسیاری از دوستداران فوتبال امیدوار بودند این دو تیم در فینال روبروی هم قرار بگیرند. هرچند امسال این اتفاق روی نخواهد داد.
ولی برخورد این دو تیم و رویارویی مربیان آنها همیشه از استاندارد بالایی برخوردار بوده است. انکارناپذیر است؛ رقبای دیگر از خوشحالی دستان خود را به هم میمالند چون میدانند از شر یکی از این دو تیم خلاص خواهند شد!
امیرحسین صدر
۱۶ آپریل ۲۰۲۴
تصور میکنم اگر از ما بخواهند یک الگوی نمونه تقابل دو تیم در لیگ قهرمانان این دوران را برای کسی انتخاب کنیم که قبلاً هرگز شاهد نبردی واقعی فوتبال در اروپا نبوده است، احتمالاً تعداد زیادی انگشت خود را روی تیمهای دو مربی با اسامی پپ گواردیولا و کارلو آنچلوتی خواهند گذاشت. منچسترسیتی و رئال مادرید.
در حال حاضر بیش از هر بازی دیگری، این استثناییترین و نابترین انتخابی است که داریم؛ بهترین نمونه و الگویی که میتوان از فوتبال اروپا در نابترین و بالاترین فرم آن عرضه کرد.
بالاترین
گواردیولا و آنچلوتی دو نفر از چهار مربی هستند که در کنار باب پیزلی و زین الدین زیدان موفق به کسب (حداقل) سه جام اروپایی بهعنوان سرمربی شدهاند. در حالی که پیزلی و زیدان با یک باشگاه، لیورپول و رئال مادرید به هتتریکهای خود دست یافتند، عناوین این دو سرمربی بخش عمده قاره را پوشش میدهد.
گواردیولا دو قهرمانی با بارسلونا و یک قهرمانی با منچسترسیتی کسب کرده است و آنچلوتی دو جام با میلان و دو جام رئال مادرید.
بگذریم که گواردیولا سه نیمهنهایی با بایرن مونیخ را نیز گذرانده و سابقه آنچلوتی در این رقابتها به نیمکت پارما، یوونتوس، چلسی، پاری سن ژرمن، بایرن و ناپولی باز میگردد.
ایندو مربیانی هستند که در مجموع بیشترین قهرمانی در لیگ قهرمانان را به دست آوردهاند و بهطورقطع خاطرمان هست، هریک روزگاری در قامت بازیکن نیز قهرمان جام اروپا شدهاند.
نکته جالبتر این است که رقابت دیدنی این دو بهعنوان سرمربیان دو تیم مطرح جهان، صرفاً در رقابتهای اروپایی است.
تنها یکبار به طور همزمان در یک لیگ حضور داشتهاند؛ زمانی که آنچلوتی ١٨ ماه هدایت اورتون را در لیگ برتر برعهده گرفت و گواردیولا مشغول دروی عناوین فوتبال انگلیس با منچسترسیتی بود. بهعبارتدیگر، آنها هرگز هفتهبههفته برای کسب عنوان لیگ و دیگر رقابتهای موجود داخلی، با یکدیگر مبارزه نکردهاند. تمامی مبارزات فراموشنشدنی فقط و فقط برای مهمترین جام ممکن در اروپا بوده است؛ تاج پادشاهی اروپا.
مطمئن هستیم اگر شانس برخورد این دو مربی خبره در هر لیگی وجود داشت، شکل و شمایل و حکایت رقابت آنها کاملاً رنگ و بوی دیگری میگرفت و وارد حیطه و دنیای دیگری میشد.
نکته جالبتر این است، وقتی در مورد آنها و سبک و سیاق صحبت می شود و بحث ایدئولوژیک فوتبال پیش میآید، به ناگاه در کنار هم و در یک طیف قرار میگیرند، درحالیکه اکنون بسیار متفاوت به نظر میرسند. نهتنها با گذشت زمان تغییر کردهاند، و شیوه و تفکرات متحول شده است، بلکه تا حدی به این دلیل که مباحث ایدئولوژیک فوتبال هم زیرورو شده است.
سبک و سیاق
در دهه ٢٠٠٠، فوتبال اروپا عمدتاً دفاعی بود و به شکل، ساختار و ضد حملات پراکنده توجه زیادی داشت. دوران خوزه مورینیو یا رافا بنیتز را به یاد بیاورید. سرمربیانی که در آن مقطع لیگ قهرمانان با آنها تعریف میشد.
در مقابل، تیمی مانند میلان تحت هدایت آنچلوتی، در میان آن مربیان تدافعی، به جایی دستهی دیگری تعلق داشت. او شدیداً مایل بود تا آنجایی که ممکن است بازیکنان خط میانی را در ترکیب خود جای دهد.
آنچلوتی، پیرلو، کلارنس سیدورف و کاکا را در خط میانی با ترکیب الماس به میدان میفرستاد و گاهی از روی کاستا استفاده میکرد تا آن را به درخت کریسمس تبدیل کند.
الماس کارلو را به یاد دارید؟
در همان دوران، و در سال 2004 گواردیولا در مصاحبهای به روزنامه تایمز لندن گفته بود:
از غیبت یک بازیساز در عمق زمین تیم های بزرگ متاسفم، به ندرت چنین هافبکی وجود دارد، مانند کاری که من در بارسلونا انجام می دادم. تنها کسی که امروزه در آن نقش می بینم پیرلو است
خود گواردیولا زمانی جایگزین پیرلو شده بود. پیرلو در دوران حضور موقتی خود در برشا به هافبکی که در عمق زمین بازی میکرد تبدیل شده بود، جایی که پیش از آن بهعنوان شماره ١٠ میدان یاد میشد. وقتی پیرلو به میلان نقل مکان کرد، برشا، گواردیولا را برای ایفای آن نقش به خدمت گرفت.
البته زمانی که گواردیولا سرمربی شد، به فکر اصلاح و ایجاد تعادل و رایج کردن مفهوم هافبکهای پاسور بود. ژاوی و آندرس اینیستا تازه از قهرمانی در یورو ٢٠٠٨ با اسپانیا، به اوج و استانداردهای جدیدی در این نقش رسیدند و سرخیو بوسکتس نقش گواردیولا را در جلوی خط دفاعی به عهده گرفت.
بدون مرد پرانرژی و جنگجویی در قالب گتوزو، خط میانی بارسلونای گواردیولا حتی تکنیکیتر از خط میانی میلان آنچلوتی بود. در حقیقت این دو مربی سرشناس خالق مفهوم بازیساز عمق در میدان و بهطورکلی حفظ و مالکیت توپ بودهاند.
این چشمانداز و سیستم عملاً همه اصول را کنار زد. در حال حاضر، تقریباً همه تیمهای برتر جهان بر تسلط توپ و مالکیت آن اصرار دارند.
همه چیز جلو رفته است. پرسینگ مجدداً محبوب شده است، اگرچه تا حدی برای بهدستآوردن مجدد توپ در سریعترین زمان ممکن است. بههرحال، هر تیم قدرتمند امروزی، مالکیت توپ را دیکته میکند و از این راه تلاش دارد تا بر کل بازی مسلط شود.
این روزها، دفاع در عمق و ضد حمله بهعنوان یک استراتژی پیشفرض در بالاترین سطح فوتبال بشمار میرود.
درعینحال بحث اصلی فقط بر سر مالکیت توپ و تسلط در میدان نیست، حالا بیشتر موضوع مقدار و سطح آزادی بازیکنان اهمیت پیدا کرده است.
تأکید گواردیولا بر حمله متمرکز در یک بخش، در حملههای آشنای سیتی آشکار است. ولی آشنایی با بازی هجومی سیتی بدان معنا نیست که متوقف کردن آن آسان و بیدغدغه خواهد بود. ظاهراً برخی از طرفداران بی طرف از آن خسته شدهاند، بهخصوص اکنون که تیم گواردیولا حول محور یک مهاجم به نام ارلینگ هالند میگردد و حالا خود هالند هم نیاز به یک سرویس اساسی دارد.
وقتی نام هالند به میان میآید، سؤال وسوسهانگیزی به میان میآید؛ اگر گواردیولا در سال ۲۰۲۴ استعدادی مانند لیونل مسی را در اختیار داشت، چه میکرد؟
او به مسی در بارسلونا آزادی داد تا هر طور که دوست دارد در زمین پرسه بزند، و از نهایت توان خود بهره ببرد.
اما این مربوط به یک دهه پیش است. این روزها رویکرد گواردیولا سختگیرانه تر شده و محدودیتهای بیشتری برای مهاجمان قائل میشود.
بازیکنان گواردیولا شدیداً مایلاند تا حدی آزادی در زمین و بازی سرگرمکننده را امتحان کنند. بهعنوانمثال، این را میتوان در حرکات غیرقابلپیشبینی جک گریلیش جست. اگرچه او اولین کسی نیست که دستخوش چنین تحولی میشود، اینجاست که میتوان بحث کرد آیا این تحول واقعاً خوب است یا خیر؟
میخواهم آزاد باشم
آنچلوتی به بازیکنانش آزادی بیشتری میدهد، اگرچه این همنشان از تغییرات او طی این سالها دارد. در روزهای اولیه مربیگری او در بهکاربردن سیستم ۴-۴-۲ سختگیر بود و نقشهای بسیار سفتوسخت و مشخصی را برای مهاجمان تعیین میکرد. وظایفی که غالباً مربوط به زمانی بود که مهاجمان توپ را در اختیار نداشتند. معروف است، آنچلوتی، جانفرانکو زولا را فروخت و گزینه بسیار جذاب روبرتو باجو را در پارما رد کرد.
میدانید چرا؟ به این دلیل که شماره ۱۰ در سیستم آنچلوتی جای نداشت.
روزی گفته بود:
من آنچلوتی بودم، مربی فاقد تخیل
بازاندیشی و نگاه نو آنچلوتی زمانی رخ داد که در یوونتوس مربی زیدان شد. او متوجه شد بازیکنی با این کیفیت و کلاس، نیاز به آزادی، خارج از سیستم تیم، دارد.
شاید همیشه بهترین بازی را از زیدان نمیگرفت، ولی در واقع او را آزاد گذاشته بود.
آزادی زیدان بیشتر با روزها و دوران او در لباس کهکشانیهای مادرید جا افتاد، چیزی که به ایجاد روحیه و تفکر آزادی بازیکنان که تا امروز نیز ادامه دارد کمک نمود: «شخصیت بخشیدن و تفویض اختیار به بازیکنان».
مادرید بیشتر به بازیکنان بزرگ میدان میدهد تا مربیان خود، در حالیکه زیدان و آنچلوتی به عنوان سرمربی، عملکرد عالی داشتند، اما آنها مانند گواردیولا جزئیات تمام حرکات بازیکنان را زیر ذرهبین نمیبردند.
به من نگاه کن
احتمالاً مادرید آنچلوتی بهاندازه سیتی گواردیولا منسجم نیست. اما مادرید با در اختیار داشتن بازیکنانی مانند وینیسیوس جونیور، رودریگو و جود بلینگام، میتواند بازی را با لحظهای جادویی تغییر دهد. در آنسوی گود، دی بروین و فیل فودن که در این روزها در فرم معرکهای قرار دارد، چنین ویژگیهایی دارند. اما تیم آنچلوتی موقعیتهای بیشتری در خط حمله ایجاد میکند. در زمین، و در طول بازی بارها بازیکنانی را میبینیم که جابهجا میشوند و در جایی ظاهر میشوند که کسی انتظارش را ندارد.
این سومین رویارویی متوالی این دو مربی در مرحله حذفی لیگ قهرمانان اروپا با یکدیگر است. دو سال پیش مادرید آنچلوتی در دو بازی فراموشنشدنی، در مجموع ۶ بر ۵ به پیروزی رسید، درحالیکه سیتی گواردیولا بازی فصل گذشته را با نتیجه ۵ بر ۱ به سود خود به پایان برد.
دیدار فوقالعاده ۳-۳ هفته گذشته در برنابئو مادرید، نوید تقابل بیامان دیگری در ورزشگاه اتحاد منچستر را داد. درحالیکه شاید تفاوت این دو مربی بسیار باشد؛ اما هر دو با یکدیگر به بالای هرم فوتبال رسیدهاند؛ بداههپردازی آنچلوتی در برابر فیلمنامههای دقیق گواردیولا. نمیدانم شما در میان کدام دسته قرار دارید، با احترام به آرسنال و بایرن با تاریخی پر بار در اروپا، اما من حتماً سیتی و مادرید را نگاه میکنم. از سیر تا پیاز، از آغاز تا پایان.
محشر کبرایی خواهد بود.