طرفداری | در پاریس، ژاپنیها 20 مدال طلا به دست آوردند و بالاتر از کشورهایی نظیر استرالیا، هلند، آلمان و ازبکستان به رتبهی سوم مسابقات دست یافتند. ملت سامورایی چطور توانستهاند تا این اندازه در زمینههای ورزشی پیشرفت کنند؟ آنها از چه برنامههایی استفاده کردهاند که برایمان قابل انتظار است پس از ایالات متحده و چین، در المپیک به جایگاه سوم برسند؟ اینها سوالات خوبی است که در این مطلب قصد نداریم به آنها بپردازیم. در این مطلب، قرار است یک قدم به عقب برداریم و نگاهی دوباره به رابطهی ژاپن و المپیک بیندازیم.
ژاپن در تاریخ المپیک
دورههای حضور ژاپن در المپیک را میتوان به چند دسته تقسیم کرد. با این دستههای آشنا میشویم:
- 1896 تا 1908: عدم شرکت
- 1912 تا 1936: شرکت زیر پرچم امپراطوری ژاپن
- 1948: از سوی بریتانیای میزبان دعوت نشدند
- 1952 تا 1976: شرکت مستمر
- 1980 مسکو: تحریم مسابقات در اعتراض به حمله نظامی شوروی به افغانستان
- 1984 تاکنون: شرکت مستمر
- بهترین دورهها:
- توکیو 2020: 27 طلا، 58 مدال و رتبه سوم
- پاریس 2024: 20 طلا، 45 مدال و رتبه سوم
- توکیو 1964: 16 طلا، 29 مدال و رتبه سوم
- 1968 مکزیکوسیتی: 11 طلا، 25 مدال و رتبه سوم
- 2004 آتن: 16 طلا، 37 مدال و رتبه پنجم
- بدترین دورهها:
- چهار دوره نخست که ورزش در حال پا گرفتن در ژاپن بود و به جز 1928 آمستردام، آنها موفق به کسب طلا نشدند.
- 1996 آتلانتا: سه طلا، 14 مدال و رتبه بیستوسوم
- 1992 بارسلونا: سه طلا، 22 مدال و رتبه هفدهم
- 1952 هلسینکی: یک طلا، 9 مدال و رتبه هفدهم
- 2000 سیدنی: پنج طلا، 18 مدال و رتبه پانزدهم
رابطه ژاپن و المپیک
وقتی ژاپنیها خود را برای المپیک 2020 توکیو آماده میکردند، بیشتر به آینده فکر میکردند. به اینکه میراثی را برای آینده در نظر بگیرند. این متفاوت از نیت آنها از برگزاری المپیک 1964 بود. در آن زمان، نیت اصلی از برگزاری المپیک این بود که به جهان نشان دهند دو دهه پس از جنگ جهانی دوم و ویرانی ژاپن، آنها کشور خود را بازسازی کردهاند. همینطور میخواستند با کسب توجه بینالمللی، با جلب سرمایههای خارجی به ساختن تصویر مدرن ژاپن با اقتصادی قدرتمند کمک کنند.
مسابقات 2020 چهارمین دوره مسابقات المپیک بود که در ژاپن برگزار شد. دو المپیک تابستانی و دو المپیک زمستانی که در سالهای 1972 در شهر ساپورو و 1998 که در شهر ناگانو برگزار شد. آدمهای کمتری میدانند که ژاپنیها تاکنون برای میزبانی 12 المپیک تلاش کردهاند. این بین پنج بار موفق شدهاند که یکی از آنها قرار بود المپیک 1940 باشد که به دنبال جنگ جهانی دوم، هیچوقت برگزار نشد. این یعنی ژاپنیها در زمینهی لابی کردن، پیشنهاد دادن برای برگزاری مسابقات بزرگ و آمادهسازی برای برگزاری المپیک از 1930 تاکنون مشغول فعالیت هستند. دلایلی که مردمان سرزمین شکوفههای گیلاس به میزبانی از المپیک علاقه دارند را میتوان به مسائل ژئوپلیتیک بینالمللی و منطقهای مربوط دانست که در ادامه به طور مفصل به آن خواهیم پرداخت.
اصلاحات میجی
ژاپن در دورهی میجی (1868 تا 1912) چنین شعارهایی داشت: ملت را غنی کنید، ارتش را قدرتمند یا روحیه ژاپنی، تکنولوژی غربی یا متمدنسازی و روشنگری. بر همین مبنا، ژاپنیها دوست داشتند که به چشم جهان، کشوری پیشرو به نظر بیایند. این سیاست در جهت مقابله با تهدیدات کشورهای غربی بود که پیشتر با کشتیهای آمریکایی پهلوگرفته در خلیج توکیو با آن آشنا شده بودند. تحصیل همگانی در دورهی میجی بهعنوان ابزاری مهم برای رسیدن به اهداف ملی مطرح شد و ازاینرو برای نخستینبار، تحصیل ابتدایی برای تمام کودکان اجباری شد. آنها باور داشتند که بدون جامعهای باسواد و آگاه، هرگز در مقیاس بینالمللی جدی گرفته نخواهد شد. در بخشی از بازبینی، تربیتبدنی به شکل غربی از سال 1905 در مدارس دخترانه و پسرانه اجباری شد. نظر رهبران ژاپن در آن زمان این بود که ورزش کردن میتواند بدن و اخلاقیات فرد را تقویت کند.
نقش مبدع جودو
یکی از کسانی که در توسعه تربیتبدنی در ژاپن نقشی مهم ایفا کرد، مدیر دانشگاه توکیو «کانو جیگورو» بود که او را بهعنوان سازندهی جودو میشناسیم.
پیر دی کوبرتین از زمان شروع المپیک تلاش داشت به جز کشورهای اروپایی و ایالات متحده، کشورهای دیگر را برای شرکت در مسابقات تشویق کند. بااینحال کشورهای آسیایی نظر مثبتی به این موضوع نداشتند. پیش از المپیک 1912 استکهلم، کوبرتین از سفیر فرانسه در توکیو خواست که یک شخص مناسب از ژاپن برای عضویت در کمیته بینالمللی المپیک پیدا کند. در ابتدای قرن بیستم، جیگورو شخصی مطرح در ژاپن در زمینهی ترویج ورزش بود. او، بسیار تمایل داشت که ژاپن که پیشتر منزوی شده بود، دوباره به کشوری جهانی تبدیل شود. کانو حتی سابقهی این را داشت که طی یک دهه زمینهی تحصیل هفت هزار دانشجوی خارجی را در دانشگاههای ژاپنی فراهم کرده بود. او سال 1910 بهعنوان اولین نماینده ژاپن و آسیا به کمیته بینالمللی المپیک پیوست. ازاینرو برای پنجمین المپیک، ژاپن به طور رسمی برای حضور در مسابقات 1912 دعوت شد.
المپیک 1912 استکهلم
با کمک کانو دو ورزشکار ژاپنی برای حضور در المپیک انتخاب شدند. یکی از این دو نفر دونده سرعت و دیگری دونده استقامت بود. بااینحال کانو برای جذب سرمایه جهت فرستادن این دو نفر به المپیک به مشکل خورد. دولت ژاپن، المپیک را تورنمنتی تازهکار میدید و در نتیجه برای اعزام ورزشکار همکاری نکرد. در نتیجه کانو سازمانی را به نام اتحادیه آموزش ورزشی ژاپن ساخت و خود را بهعنوان رئیس معرفی کرد. با جمعکردن کمکها توانست مبلغ کافی را برای فرستادن دو ورزشکار از طریق خط راهآهن سیبری به استکهلم فراهم کند. این سفر سخت 18 روز طول کشید. شبهای المپیک در آن روزها، شبهای روشن (وقتی هوا تاریک نمیشود) استکهلم بود. ماراتن آن مسابقات اولین و آخرین تلفات جانی تاریخ المپیک را سبب شد.
بااینحال ژاپن خیلی زود فهمید که فاصله زیادی با کشورهای دیگر دارد. دونده سرعت «میشیما یاهیکو» در جمع آخرین نفرها در مسابقات 100، 200 و 400 متر بود. اوضاع نفر دیگر شیزو کاناکوری از آن هم بدتر بود. او در میانههای ماراتن از هوش رفت و به خانهای در آن حوالی برده شد تا تیمار شود. برگزارکنندگان المپیک، نام او را در لیست گمشدهها قرار دادند چون او از خجالت، بدون سروصدا به خانه برگشت. او سال 1967 به استکهلم برگشت و توانست مابقی مسابقه را انجام داده و به نقطهی مربوط به خط پایان برسد. ماراتن او 54 سال، 8 ماه، 5 ساعت، 32 دقیقه و 20 ثانیه طول کشید. این بین او ازدواج کرد و صاحب شش فرزند و 10 نوه شد.
ضعف ژاپن در برابر کشورهای اروپایی و آمریکا، زنگ خطر را برای ژاپن به صدا درآورد. برای بهبود کیفیت نیاز به تغییر اساسی در ساختارها وجود داشت. پیش از برگشت به ژاپن، کانو سراغ کشورهای مختلف اروپایی رفت تا از امکانات ورزشی این کشورها دیدار کند و همینطور جودو را به آنها معرفی نماید. با افزایش فعالیتهای سازمان مربوط به کانو، دولت ژاپن نیز استانداردی ملی را برای ورزش در سال 1912 تصویب کرد.
سالهای پیش از جنگ جهانی دوم
دو دهه از گسترش ارتش ژاپن گذشته بود. آنها جنگهای موفقی مقابل روسیه، برابر سلسلهی چینگ در چین و در شبهجزیره کره داشتند. توجهی که ژاپن از این تاریخ به بعد به ورزش و میعادگاه بینالمللی آن نشان داد، تلاشی برای سر در بین سرها در آوردن، دیده شدن بین قدرتهای مهم جهانی بود. آنها با ارتش خود مشغول پیشروی و استعمار بودند و المپیک به آنها بُعدی جدید برای پیشروی میداد.
به دنبال جنگ اول جهانی، المپیک 1916 برگزار نشد. بااینحال ورزشکاران ژاپنی در تورنمنتهایی مانند «مسابقات قهرمانی کشورهای شرق دور» شرکت و تجربه کسب کردند. با کسب هر مدال در هر تورنمنتی، پرچمِ خورشید تابان ژاپنیها افراشته میشد و هر بار، حس میهنپرستی آنها پررنگتر میشد. وقتی سال 1920 المپیک در آنتورپ شروع شد، ژاپن گروهی 15 نفره به مسابقات فرستاد و برخلاف مرتبهی قبل، این بار دو بازیکن تنیس با اولین مدالهای المپیک به خانه برگشتند.
ژاپن شروع به تعریف هویتی جدید برای خود در سطح تورنمنتهای ورزشی بینالمللی میکرد. مسابقاتی به نام «عبادتگاه میجی» از سال 1920 شروع به کار کرد که تورنمنتی ملی با حضور زنان بود. تا سال 1928 آنها حدود 200 ورزشکار زن به صورت حرفهای در رشتههایی مانند دوومیدانی، ژیمناستیک، تیراندازی با کمان، روئینگ، شنا، تنیس، پینگپنگ، بسکتبال، هاکی، والیبال و سوارکاری فعالیت داشتند.
تاکیشی نیشی؛ قهرمان سوارکاری المپیک 1932 در ایالات متحده که بعدها به عنوان فرمانده جنگی با آمریکاییها جنگید و کشته شد
|
طی همان سال یک زن نخبه در دوومیدانی، توانست از المپیک 1928 آمستردام با مدال نقره دوی هشتصد متر به خانه بیاید. میزان حضور ورزشکاران ژاپنی و مدالهای آنها به سوی بهتر شدن میرفت.
المپیک روحوار 1940 توکیو
شور ملی به میل برای عملکرد بهتر تبدیل شد. در اوایل دهه سی میلادی، عطش عملکرد بهتر در مسابقات ورزشی نیز به شور ملی بیشتر و به فکروذکر مردم تبدیل شد. در تلاش برای محکم کردن جای ژاپن در کنار قدرتهایی مانند فرانسه، انگلستان و آلمان، ژاپن علاقهی خود را انجام حرکات بزرگ اینچنین نشان میداد. سال 1940 بهدقت انتخاب شده بود چون بزرگداشت جشن دو هزار و ششصدسالگی ژاپن بود. سال 1936 کمی قبل از برگزاری المپیک برلین، کمیته بینالمللی المپیک اعلام کرد توکیو جدال میزبانی المپیک بعدی را برنده شده است. مردم ژاپنی با اشتیاق فراوان المپیک برلین را دنبال میکردند. آنها شش طلا از این مسابقات و در مجموع 18 مدال به کف آوردند. اختراع اخیر که پخش مستقیم رادیویی مسابقات بود، کمک میکرد تا مردم ژاپن قهرمانیهای فرزندان خود را بلافاصله متوجه شوند. همهی اینها به بالارفتن احساس میهنپرستی افسارگسیختهی ژاپن در آن دهه کمک میکرد.
در تضاد با هر چیزی که ورزشکاران ژاپنی در 1936 نشان دادند، از اواخر دهه 30 رهبران سیاسی و نظامی ژاپن، ملت را به سمت یکی از تیرهترین دورههای تاریخ مدرن خود سوق دادند. ژاپنیها از هر سو شروع به پیشروی از مرزهای جزیرهی خود کردند. تنها یک سال بعد از شروع المپیک، صدها هزار چینی توسط ژاپنیها در نانکینگ کشته شدند. مسئله به شکلی بود که کشورها، یکییکی شروع به تحریم المپیک توکیو گرفتند. همین جنگ سبب شد که سال 1938 میزبانی المپیک 1940 از ژاپن گرفته شود.
در جریان جنگ، دروس تربیتبدنی مدارس ژاپنی به دروس نظامی تبدیل شد. در ادامه دولت با تحریم هرگونه ورزش تفریحی، ورزشهای رزمی را جایگزین کرد.
میزبانی المپیک 1964
وقتی قوای متحدین در سال 1945 تسلیم شدند، نیاز به کاری عظیم برای بازسازی ساختار ورزش ژاپن وجود داشت. ژنرال داگلاس مکآرتور که در دورهی پس از جنگ، مسئول مستقر امور ژاپن بود، مردم این کشور را تشویق به بیسبال کرد. به شکلی که تنها سه هفته بعد از امضای حکم تسلیم ژاپن، یک سری مسابقات راگبی توسط دانشگاه توکیو برگزار شد. لیگهای بیسبال و بسکتبال هم از همان سال شروع به کار کردند. تنها یک ماه بعد از اینکه اشغال نظامی ژاپن به طور رسمی در آوریل 1954 به پایان رسید، فرماندار توکیو رسماً درخواست میزبانی المپیک را تسلیم کمیته بینالمللی المپیک کرد. آنها میخواستند ژاپن واقعی، ژاپنی که صلح در آن برقرار شده را در چشم جهان به تصویر بکشند. میزبانی المپیک 1960 را به رم باختند اما در مرتبهی بعد موفق شدند و سال 1959 مشخص شد که میزبانی المپیک تابستان 1964 با توکیو خواهد بود.
آمادهسازی برای المپیک 1964 شباهتهایی با آمادهسازی برای المپیک 1940 داشت. هر دو مرتبه، ملت ژاپن امیدوار بودند فرصتی داشته باشند تا به ملتهای غربی نشان دهند که همانقدر پیشرفته هستند. بااینحال از جنبههای دیگر، این پیشنهادها متفاوت بود. بخصوص از این لحاظ که در دههی سی ژاپنیها میخواستند به غرب نشان دهند که فراتر از آسیای عقبماندهی آن روزها هستند و حق پیشروی آنها باید محترم قائل شود. دو دهه بعد آنها میخواستند صلحدوستی و پیشرفتهای اقتصادی خود را به غربیها نشان دهند.
یک سری نمادهای قبلی مانند پرچم خورشید تابان یا امپراتور که زمانی باعث ایجاد ترس در کشورهای همسایه میشد، در این دوره برای المپیک بهعنوان نماد، اما به صورت صلحآمیز بازیابی شدند. یکی از تکاندهندهترین اتفاقات مراسم افتتاحیه المپیک وقتی بود که «ساکای یوشینوری» معروف به «پسر اتمی» مشعل المپیک را روشن کرد. این پسربچه در هیروشیما، همان روز ششم آگوست 1946 که این شهر با خاک یکسان شده بود به دنیا آمده بود. او بهعنوان آخرین مشعلدار انتخاب شده بود که نمادی از ژاپن پس از جنگ، بازسازیهای و صلح همراه آن باشد.
روایتها از المپیک 1964 در خصوص این بود که چطور ژاپن مانند ققنوس خیلی زود از خاکستر برخواسته است. قطار سریعالسیر آنها در آستانه مسابقات افتتاح شد و تلویزیونهای تمام کشور و جهان میتوانستند پیشرفتهای همهجانبهی ژاپن را تماشا کنند. ورزشِ کانو یعنی جودو برای اولین بار در المپیک به کار گرفته شد. همینطور منطقهای که نیروهای اشغالگر طی هفت سال در آن زندگی و کار میکردند بهعنوان دهکده مسابقات در نظر گرفته شد.
المپیک 1964 لحظهای حیاتی در تاریخ ژاپن است و راه را برای بسیاری موفقیتهای جهانی هموار کرد. به همین دلیل المپیک جایگاهی بسیار مهم در تخیل ژاپنیها دارد. بسیاری از سیاستمداران امروز ژاپن، همان کودکانی هستند که اولین خاطراتشان با المپیک 1964 گره خورده است.
المپیک 2020
وقتی توکیو بار دیگر بهعنوان میزبان المپیک معرفی شد، سیاستمداران متولد دهه پنجاه و شصت ژاپنی از جمله شینیزو آبه نخستوزیر وقت از هیجان بالای خود صحبت کردند. آبه گفته بود وقتی چشمانم را میبندم هنوز تصاویری شفاف از افتتاحیه المپیک 1964 را به یاد میآورم. ما در ژاپن خوب میدانیم که ورزش، مردم جهان را به هم وصل میکند. بااینحال همه در ژاپن اینطور فکر نمیکردند. برای بسیاری از رسانهها و مردم، اینکه ژاپن برای میزبانی المپیک داوطلب شده بود، نمادی از فساد و قدمگذاشتن در راه اشتباه بود.
از ابتدای دهه نود، اقتصاد ژاپن درگیر رکود اقتصادی بزرگی شد که کمتر در تاریخ نظیر آن مشاهده شده است. مبلغ سنگین برگزاری المپیک به مالیاتدهندهها فشار میآورد به مشکل اصلی مردم ژاپن تبدیل شده بود. استادیوم 54 هزار نفری ساختهشده برای المپیک 1964 خراب شد تا استادیومی 80 هزار نفره در مرکز توکیو ساخته شود. معترضین اقتصادی، فعالین محیطزیست و معماران باسابقه به شدت مخالف طرح استادیوم جدید بودند که قرار بود توسط معمار بریتانیایی-عراقی «زاها حدید» ساخته شود و 2.2 میلیارد دلار هزینه داشت. با ادامه روند اعتراضات، آبه اعلام کرد که پروژه استادیوم رها شده است. چند هفته بعد مشخص شد که ایدهی اصلی لوگوی مسابقات دزدی است.
این مسائل سبب شد که هرچه بیشتر رسانهها، مقامات را به این متهم کنند که هیچ برنامه مشخصی برای پروژهای که داوطلب آن شدهاند، ندارند. یکی از مجلات مطرح ژاپنی در همین دوره، تیتر زد المپیک توکیو، المپیکی بدون مفهوم. در نهایت در دسامبر 2015 یک طرح بومی و بسیار ارزانتر بهعنوان ورزشگاه توکیو مورد پذیرش قرار گرفت. مسئله این بود که معترضین تجربههای اخیر شهرهای آتن و ریو را مقابل خود میدیدند که به جای اینکه فرصتی برای نشان دادن پرستیژ شهر و کشورشان باشد، یک سری پروژههای گرانقیمت و آسیبزا تولید کرده بودند.
آنها در نهایت 12.9 میلیارد دلار برای برگزاری المپیک و پاراالمپیک هزینه کردند. این رقم 20 درصد بیشتر از چیزی بود که کمیته بینالمللی المپیک ادعا کرده بود.
دلیل علاقه ژاپن به میزبانی المپیک و جامجهانی
همانطور که در مطلب مربوط به ورزش چین گفتیم، کشورهای قدرِ شرق دور در تلاش برای بهدستآوردن قدرت نرم هستند. به بیان دیگر، ژاپن در میزبانی از مسابقات المپیک اهداف سهگانهی داخلی، منطقی و بینالمللی را دنبال کرده است.
وقتی جنگ سرد به پایان رسید، دیگر رقابت دوگانهی آشنا بین ایالات متحده و شوروی به انتهای خط رسیده بود. تمام معادلات شرق آسیا طی بخش اعظم قرن بیستم، تحتتأثیر همین رقابت قرار گرفته بود. بااینحال در پایان جنگ سرد، نگاه بینالمللی به این منطقه هم به چیزی فراتر «یک خرده سیستم منفعل که سرنوشتش به دوگانه نظام بینالملل گره خورده» تبدیل شد.
قدرت نرم چیست؟
در سال 2019، یک چهارم تولید ناخالص کرهی زمین را سه کشور چین، ژاپن و کره جنوبی تولید میکردند، 16% صادرات جهان از همین سه کشور بود و آنها یک پنجم جمعیت جهان را داشتند. با وجود داشتن قدرت سخت (تحریم اقتصادی و حمله نظامی برای ایجاد تغییر)، در شرق آسیا بیشتر صحبت در مورد مبادلات فرهنگی بین کشورها است.
این تبادلات را زیر مجموعه چتری به نام قدرت نرم در نظر میگیرند که هدفِ آن، پیشبرد منافع دولتی است. قدرت نرم را میتوان اینطور تعریف کرد «جاذبهای که دیگران را وادار میکند همان چیزی را بخواهند که شما میخواهید». بر همین مبنا، رقابت منطقهای در شرق آسیا بهگونهای است که دائماً یکی از این سه کشور به دنبال میزبانی از یک رویداد ورزشی مهم است. آنها حق میزبانی سه المپیک پیاپی را به دست آوردند (دو المپیک زمستانی و یک تابستانی)؛ درحالیکه پیشتر نیز میزبان چندین المپیک و یک جامجهانی شده بودند.
در سالهای اخیر محققان بسیاری روی مسئلهی قدرت نرم کار کردهاند و اینکه چه راهکارهای مختلفی را در بر میگیرد. یک منبع قدرت نرم، کمکهای بینالمللی برای مثال به کشورهای محروم آفریقایی، آمریکای جنوبی یا جنوب شرقی آسیا است. با این حال این بحث وجود دارد که آیا واقعاً کمکهای مالی اینچنین میتواند باعث شود که سیاستهای کلان یک کشور یا قاره به نفع اهداکننده بچرخد؟ برخی دیگر از محققین و مفسران، سراغ جنبههای فرهنگ پاپ میروند. برای مثال در مورد ژاپن، آنها سعی میکنند فضایی شبیه به اینکه «ژاپنِ جالب یا ژاپنِ بامزه» را از طریق انیمههای خود جا بیندازند. هندوستان با بالیوود هم تلاش مشابهی دارد. برخی دیگر از مفسران به استراتژیهای مربوط به ورزش در قدرت نرم میپردازند. حقیقت این است که میزان تحقیقات در این زمینه روبهافزایش است که نشان میدهد چطور بیشتر و بیشتر کشورها به این گزینه توجه دارند.
چرا ژاپن دست بالا را دارد؟
محققان روی این دست گذاشتهاند که دیپلماسی مبتنی بر ورزش به این صورت عمل میکنند که یخِ روابط جامد-ماندهی بینالمللی را میشکند. مثالی عالی از این مسئله دیپلماسی پینگپنگ است که بین ایالات متحده و چین در دههی هفتاد تفاوتها را رقم زد. مشابه همین کار را بیسبال بین ایالات متحده و کوبا ایفا کرد.
در بخش اعظم قرن بیستم به نظر میآمد رقابت اینچنین در شرق آسیا را ژاپنیها به نفع خود تمام کردهاند. برتریهای اقتصادی آنها در کنار هنر پاپای که به جهان عرضه میکردند، نتیجه را به سود آنها سوق میداد. به دنبال مشکلات اقتصادی و حدود سه دههی از دست رفتهی ژاپن، چین در جنبههایی در این منطقه جای آنها را گرفته است. چیز دیگری که مناسبات این منطقه را پیچیده میکند، حضور دائمی ارتش ایالات متحده بهخاطر خطر کره شمالی است. در واقع همانطور که قدرت سخت در منطقه رو به فزونی است، قدرت نرم هم هیچ از آن کم ندارد. طی یک دهه اخیر، کره جنوبی با رشد دائمی کیپاپ و کیدراما گوشهای جدید به پیچیدگیهای قدرت نرم منطقه اضافه کرد.
در ورزش این سه کشور، هرکدام قدرتهای مختص خود را دارند: در ردهبندی کشورها در زمینهی قدرت نرم، ژاپن در رتبه هشتم، کره جنوبی نوزدهم و چین بیستوهفتم قرار گرفتهاند. این نشان میدهد که قدرت نظامی، اقتصادی و حتی تاریخی بالایی مثل چین، نتوانسته باقدرت جاذبهی ژاپن رقابت کند. مسئله این است که تحت رهبری شین جی پینگ هرچه چین در زمینه قدرت سخت پیش رفته، در قدرت نرم ضعیف شده است. شاید بد نباشد برای درک ابعاد این مسئله و استراتژیهای ژاپن برای حفظ تصویر ملی خود، به سراغ نامهی فرماندار توکیو «نائوکی اینوسه» به کمیته بینالمللی المپیک برویم که سال 2013 خبر از پیشنهاد میزبانی المپیک داده بود: زلزله و سونامی مارس 2011 مردم ژاپن را بهشدت تحتتأثیر قرار داد و نیاز به رؤیایی دوباره داریم تا همبستگیمان را تقویت کنیم. این رؤیا به ما قدرت خواهد داد تا آینده را بسازیم. اگر توکیو بهافتخار برگزاری المپیک و پاراالمپیک برسد، به جهان نشان خواهیم داد که تا چه اندازه در بازسازی کشور پیشرفت کردهایم. بخصوص به کسانی که با چالش یا سختی روبرو شدهاند، اینطور شجاعت ارزانی خواهیم داد.
ژاپن که به جامعهی بستهبودن معروف بود، پروژهی جهانی خود را کلید زد. آنها ایدههای خارجی را به کار گرفتند و برای ملت خود مناسبسازی کردند. همینطور بیشتر از همیشه تفاوتها و ارزشگذاریهای مردم کشورهای دیگر را پذیرفته و به آنها احترام گذاشتند. آنها باور داشتند که با این رویه، جامعهی خود را به سمتی سوق خواهند داد که با ذهنی بازتر، پذیرای خارجیها و فرهنگهای متنوع باشند. آنها که به جزیرهای بودن و دورافتاده بودن معروف بودند و یک بار پس از اصلاحات میجی و یک بار بعد از جنگ جهانی دوم تلاش کردند خود را به جهان، آنطور که میخواهند عرضه کنند؛ این بار تصمیم داشتند که بهجای عرضه خود به دیگران، به آنها اجازه دهند خود را در ژاپن عرضه کنند و به مردم خود درسهایی از تابآوری و جهانی بودن بدهند. همین شیوه از زمان میزبانی مسابقات جهانی راگبی در 2019 آغاز شد. آنها با مسابقات نه بهعنوان پروژهای برای مردم جهان که پروژهای برای مردم خود روبرو شدند. بخصوص برای روحیهدهی مجدد پس از زلزلهی سهمگین 2011، این مسئله بسیار حیاتی به نظر میرسید.
هدف نهایی ژاپن از میزبانی المپیک 2020 هرچه که بود، در استراتژیها آنها هدف خود را پیروزی بر قلبها و ذهنها در نظر گرفته بودند. آنها میخواستند خود را جامعهای پذیرا و آغوش خود را باز برای فرهنگهای دیگر جلوه دهند. از همین رو برنامههای خود را روی این گذاشتن که بیشتر و بیشتر، روی پروژههایی نظیر برنامههای دوستیهای بینالمللی و فراگیر مترکز کنند.
در برچسب یادداشتهای المپیکی میتوانید سایر یادداشتهای اخیر را در خصوص مسابقات پاریس 2024 مطالعه کنید