زندگی اولیه بروس وین با تراژدی و از دست دادن مشخص شد، که در نهایت او را به فردی تبدیل کرد که تبدیل خواهد شد. بروس که در خانواده توماس و مارتا وین به دنیا آمد، تنها فرزند خانواده ثروتمند و با نفوذ وین بود. اوایل کودکی او دورانی مملو از امتیاز و تجملات بود و هر فرصتی در اختیارش بود.
تراژدی زمانی رخ داد که بروس تنها هشت سال داشت. یک شب سرنوشت ساز، والدینش او را به یک فیلم در خانه اپرای گاتهام سیتی بردند. هنگامی که آنها در خیابان های تاریک و متروک گاتهام به خانه می رفتند، با یک دزدی به نام جو چیل مواجه شدند. در یک اقدام خشونت آمیز بی معنی، چیل هر دو توماس و مارتا وین را به ضرب گلوله کشت و بروس را تنها گذاشت و آسیب دید.
این رویداد تأثیر عمیقی بر بروس داشت که احساس می کرد گم شده و آسیب پذیر بود. او با این فکر وسواس پیدا کرد که عمل بیهوده ای را که پدر و مادرش را از او گرفته بود، معنا کند. او ساعت های بی شماری را صرف مطالعه کتاب های جرم شناسی و کارآگاهی کرد و مصمم بود که انگیزه های پشت قتل والدینش را درک کند.
با بزرگتر شدن، میل بروس به عدالت بیشتر شد. او به طور فزاینده ای گوشه گیر و منزوی می شد و در تلاش برای برقراری ارتباط با دیگرانی بود که نمی توانستند درد او را درک کنند. تنها آرامش او در تمریناتش بود که خود را با فداکاری شدید در آن جا انداخت.
با وجود ثروت و امتیاز، زندگی اولیه بروس با احساس عمیق تنهایی و قطع ارتباط مشخص شد. او احساس می کرد که یک بیگانه است و نمی تواند با دیگرانی که همان سطح از آسیب و از دست دادن را تجربه نکرده اند، ارتباط برقرار کند. این احساس انزوا برای سالهای متمادی با او باقی میماند و به جنگ صلیبی او علیه جنایت و عزم او برای محافظت از دیگران در برابر رنج والدینش دامن میزند.
مرگ غم انگیز والدینش در نهایت بروس را به فردی تبدیل میکند که تبدیل میشود: فردی پیچیده، هیجانانگیز و عمیقاً ناقص، که با عزم شدید برای ایجاد تغییر در جهان هدایت میشود.