2002 - 1381
روزی کـه بِـه تو اُمـدی روز خوشِ زنـدگـی
روزانِ رفـتـَه رفـتَـه همراه با افسـردگـی
بـه قـلـب خستـَم اِمـگـو عـاشـق بودن گُنـاهِن
یـه روز و روزگاری اَریـم از این زنـدگـی
حالا بی قرارُم تو اِتکه چشم انتظارُم تو اتکه
نفرین به قلبت بَشِد یار از راه بی راهُم تو اتکه
عـیدِ نوروزِ گذشته مـِه خاطرخوات بودُم
تا چِـشمُم کـِه به چِـشمِت از راه بی راه بـودُم
هر روز مِهُند سر رَه مِه گل یاسُم هَسته
حـــرفام نَـه بِـه گُـفـتِـن ولـی نـگـاهُم هَــسته
حالا بی قرارُم تو اِتکه چشم انتظارُم تو اتکه
نفرین به قلبت بَشِد یار از راه بی راهُم تو اِتکه
روزی کـه بِـه تو اُمـدی روز خوشِ زنـدگـی
روزانِ رفـتـَه رفـتَـه همراه با افسـردگـی
بـه قـلـب خستـَم اِمـگـو عـاشـق بودن گُنـاهِن
یـه روز و روزگاری اَریـم از این زنـدگـی
حالا بی قرارُم تو اِتکه چشم انتظارُم تو اتکه
نفرین به قلبت بَشِد یار از راه بی راهُم تو اتکه