طرفداری | هفته پیش سالگرد ۱۲۵ سالگی باشگاه فوتبال آژاکس آمستردام در معروفترین میدان شهر، «دام اسکوئر» جشن گرفته شد. این لحظه تاریخی در ابتدای خیابان کالفر و نزدیک میدان دام، رخ داد.
باشگاه آژاکس که مردمان محلی آن را آیاکس خطاب میکنند، در ۱۸ مارس ۱۹۰۰ در خیابان کالفر تأسیس شد و به همین دلیل، برگزارکنندگان و هواداران جشن این محل را مناسبترین مکان برای برگزاری سالگرد ۱۲۵ سالگی باشگاه انتخاب کرده بودند.
این مکان دقیقی برای جشن سالگرد ۱۲۵ سالگی باشگاه بود. در میدان دام، در قلب شهر آمستردام. آیاکس آنقدر هوادار در این شهر و سراسر کشور دارد تا شهردار و پلیس و تمامی مسئولان را مجبور سازد به جشن آنها تن دهند. خیابانها را مسدود کنند، مسیر ترامواها را تغییر دهند، اتوبوسها را منحرف کنند، مغازهها را ببندند و مرکز شهر را به تسخیر خود درآورند. گویی از جشنهای ملی کشور است. انستیتو باشگاه آياکس و فوتبال و هواداران آن در این سرزمین کوچک قدرت بسیار زیادی دارند.
باشگاه آياکس پرافتخارترین تیم فوتبال هلند است و تا سالیان سال پایههای اصلی تیم ملی این کشور را تشکیل داده که به سه فینال جام جهانی راه یافته است. ستودنی است.
در طول ۱۲۵ سال، آژاکس جامهای بیشماری را کسب کرده است؛ تاکنون ۳۶ قهرمانی لیگ، ۲۰ قهرمانی جام حذفی هلند و چهار قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا و… را به نام خود ثبت کرده است. باشگاه فوتبال آژاکس آمستردام، نام خود را از پهلوان اسطورهای گرفته است. این باشگاه با فلاسفه فوتبال، رینوس میشلز و یوهان کرویف، به اوج رسید و با سبک بازی توتال فوتبال جهان را تحت تأثیر قرار داد.
در دهههای مختلف، ستارگانی همچون کرویف، نیسکنس، جانی رپ، فنباستن، فرانک رایکارد، دنیس برکمپ، سیدورف، زلاتان، فاندرسار… در این باشگاه رشد کردند و جهان فوتبال را طراوت بخشیدند. لیست طولانیتر از این اشارات محدود است.
بهراستی حیرتآور است. کشوری با این وسعت و جمعیت، خالق این تعداد بازیکن برجسته فوتبال بوده است. باور کنید هیچ چیز اتفاقی نیست، و این مورد فقط به آياکس محدود نمیشود؛ از اوان کودکی والدین خود را موظف میدانند نام کودکان خود را برای یکی از رشتههای ورزشی ثبتنام کنند. از اینرو اگر ذرهای پتانسیل در فردی دیده شود، بهسرعت در مسیر مناسب قرار خواهد گرفت. و این را بهخوبی میدانم؛ با رشد آنها، مدارس با دانشآموزانی که بهطور حرفهای ورزش میکنند، به شکل متفاوتی کنار میآید. عمدتاً بعید است استعداد نادیده گرفته شود، هرز برود و حرام شود. زنجیرهای است و بالطبع سکوهای پرتاب بعدی و نردبانهای ترقی با نمایش قریحه در دنیای پررقابت ورزش، بهطور حتم از راه خواهد رسید.
و باشگاه فوتبال آژاکس آمستردام در طول ۱۲۵ سال تاریخ پرافتخار خود، همواره بهعنوان یکی از برترین باشگاههای جهان در پرورش استعدادهای فوتبالی و نردبان ترقی شناخته شده است. این موفقیت هم اتفاقی نیست، بلکه حاصل یک فلسفه فوتبالی عمیق، سیستم آکادمی قوی و تعهد به سبک بازی فوتبال خاص خود است.
از روزهای ابتدایی تأسیس در سال ۱۹۰۰، آژاکس به اصول خاصی پایبند بوده است: پرورش بازیکنان خلاق، تکنیکی و باهوش که میتوانند در بالاترین سطح فوتبال اروپا بدرخشند. نتیجه این نگرش، ظهور اسطورههایی است که به تعداد قلیلی از آنها اشاره داشتم.
آکادمی آژاکس، معروف به "توکُمست De Toekomst، آینده" یکی از برترین آکادمیهای فوتبال در جهان است که بر پایه فلسفه فوتبال گروهی، کار تیمی و هوش تاکتیکی بنا شده است. این باشگاه بهجای خرید بازیکنان گرانقیمت، همواره و غالباً بر پرورش استعدادهای داخلی و معرفی آنها به تیم اصلی تمرکز کرده است. ضمن آنکه چشمان کشّاف استعدادیابهای این باشگاه، به شکارهای پُر و پیمانی دست زده است و آياکس نقطه جهش و ایستگاه ترقی و آغازگر موفقیت بسیاری از بازیکنان خارجی چون اولیور واسویچ، اولین کاپیتان خارجی یوگسلاو آياکس، سورن لربی دانمارکی که در ۱۷ سالگی به این تیم پیوست، یاری لیتمانن، بهترین فوتبالیست تاریخ فنلاند، زلاتان ابراهیموویچ، لوییس سوارز، و نوانکو کانو بازیکن معروف نیجریهای بوده است. همین موضوع باعث شده آژاکس به کارخانهای برای تولید ستارههای آینده دنیای فوتبال تبدیل شود.
اما فقط بازیکنان نیستند که از این سیستم بهره میبرند؛ مربیان بزرگی مانند یوهان کرویف و لوییس فنخال نیز از دل این باشگاه برخاستهاند و فلسفه فوتبالی آژاکس را در سرتاسر قاره گسترش دادهاند. ۱۲۵ سال تولید ستاره، ۱۲۵ سال سبک خاص، ۱۲۵ سال افتخار. آژاکس تنها یک باشگاه نیست؛ یک مدرسه فوتبال، یک فرهنگ، و یکی از نمادینترین نهادهای دنیای فوتبال است.

در سالگرد ۱۲۵ سالگی، این باشگاه با عرضه پیراهن کلاسیک و فوقالعاده زیبای این تیم با همکاری با آدیداس و انتشار کتاب مصور نفیسی ۲۸۰ صفحهای، دست زده است. این کتاب مصور، جادوی گذشته آياکس را از دیروز ۱۹۰۰ تا امروز ۲۰۲۵ زنده میکند. مجموعهای ارزشمند و ضروری برای هر هوادار این تیم معروف به "آياکسید" و عاشق فوتبال است.

آياکس بهتازگی به تورنمنت جشن ۱۲۵ سالگی بایرن مونیخ (جام بکنباوئر) هم دعوت شده است و جالب است دو باشگاه نمادین دنیای فوتبال اروپا تقریباً در یک زمان تأسیس شدهاند و دیوانهکنندهتر این است که بدانید؛ بارسلونا، میلان، بایرن و آژاکس همگی در فاصله سه ماه از یکدیگر تأسیس شدهاند!
هر یک از تیمهای اشارهشده حکایتهای افتخارآمیز خود را دارند؛ با عظمت، با غرور و با شکوه. و هریک از زمان تأسیس و در طول ادوار تا امروز، نقش مهمی در بزرگی و زیبایی فوتبال اروپا و جهان و علایق بسیاری از ما به این ورزش بازی کردهاند.
مایل بودم این مطلب بهوقتش با فیلمهایی که از جشن آن روز داشتم ارائه شود که متأسفانه عملی نشد. از آمار و ارقام کلی و تکراری و نامهای آشنا که به بهانههای مختلف به آن پرداختهام و پرداختهایم، میگذرم و به دو بخش کوتاه اکتفا میکنم. داستان تاریخی طولانیتر از اینها است.
این شاید تبریک و تهنیتی باشد به آياکس آمستردام، یوهان کرویف محبوبم که خیلیها را در آغاز دهه هفتاد عاشق فوتبال و لالههای نارنجیپوش هلند کرد و صدها بازیگر برجستهای که در طول تاریخ ۱۲۵ ساله این تیم خدمت کردهاند.
امیرحسین صدر
20 مارس 2025
آژاکس در اساطیر یونان
آژاکس، جنگجوی بزرگ یونان در جنگ تروا بود.
آژاکس بزرگ (Ajax the Great)، پسر تلامون، یکی از نامدارترین قهرمانان یونان در جنگ تروا بود. او به دلیل قامت بلند، قدرت فوقالعاده و مهارت بینظیرش در جنگ به یکی از مهمترین جنگجویان یونانی تبدیل شد. برخلاف بسیاری از قهرمانان یونانی که به حیله و نیرنگ متوسل میشدند، آژاکس به شجاعت و صداقت خود معروف بود و همیشه در خط مقدم نبردها حضور داشت.
در طول جنگ تروا، آژاکس در کنار آشیل، اودیسئوس و دیومدس از برجستهترین قهرمانان یونانی است. او چندین بار با هکتور، شاهزاده تروا، رودررو به جنگ پرداخت. در یکی از معروفترین مبارزاتشان، این دو جنگجو ساعاتی طولانی با یکدیگر مبارزه کردند، نتیجهای نداشت؛ از اینرو تصمیم گرفتند نبرد را متوقف کنند. پس از آن، نشانی از احترام میان آنها شکل گرفت و هکتور حتی شمشیری به آژاکس هدیه داد که بعدها به سرنوشت غمانگیز این قهرمان گره خورد.
یکی از بزرگترین افتخارات آژاکس زمانی بود که توانست با سپر عظیم و مقاوم خود، از جسد آشیل در برابر حمله ترواییها محافظت کند و نگذارد دشمنان بدن او را به چنگ آورند. اما سرنوشت آژاکس در پی مرگ آشیل تغییر کرد.
تراژدی سقوط آژاکس هم حیرتآور است. پس از کشته شدن آشیل، یونانیها تصمیم گرفتند زره جادویی و خارقالعاده او را به بزرگترین قهرمان زنده خود بدهند. آژاکس عمیقاً باور داشت شایستهترین جنگجو است و انتظار داشت این زره به او تقدیم شود. اما این اودیسئوس بود که زره آشیل را دریافت کرد. این اتفاق برای آژاکس ضربهای سنگین بههمراه داشت و احساس کرد افتخار و جایگاهش نادیده گرفته شده است.
دچار جنون شد و در حالتی از خشم و دیوانگی، قصد داشت رهبران یونانی را به قتل برساند. اما آتنا، الهه خرد، ذهن او را دچار توهم کرد و آژاکس به اشتباه گروهی از گاو و گوسفندان را که گمان میکرد دشمنانش هستند، قتلعام کرد. پس از بازگشت به هوشیاری و درک آنچه انجام داده بود، از شرم و ناامیدی تصمیم گرفت جان خود را بگیرد. و در رنج و ناامیدی با همان شمشیری که هکتور به او داده بود، جان خود را گرفت.
مرگ او یکی از تراژدیهای بزرگ جنگ تروا بود و در برخی روایات گفته شده است؛ خدایان او را به گل تبدیل کردند تا یادش همیشه زنده بماند.
میراث آژاکس باقی ماند؛ او نماد شجاعت، افتخار و تراژدی در اساطیر یونان شناخته میشود. برخلاف اودیسئوس که با حیلهگری زنده ماند، آژاکس قربانی صداقت و غرور خود شد. داستان او در آثار بزرگ ادبی یونان همچون ایلیاد هومر و نمایشنامه آژاکسِ سوفوکل روایت شده است.
اما نام او در طول تاریخ زنده مانده و امروزه باشگاه فوتبال آژاکس آمستردام نیز به افتخار این قهرمان نامگذاری شده و لوگوی این تیم تصویری از اوست، تا نشان دهد شجاعت و مبارزهطلبی همچنان ادامه دارد.
آژاکس، هم در افسانهها و هم در فوتبال، نماد جنگجویی، افتخار و فداکاری است. از میدانهای نبرد باستانی تا چمنهای سبز آمستردام، این نام همیشه باقی خواهد ماند، همیشه!

شاک سوارت؛ ستارهای در میان ستارگان
از خیلیها در آن دوران شنیدهاید، اما احتمالاً هیچیک با شاک سوارت ۸۷ ساله، از معدود بازماندگان دوران درخشان آژاکس آمستردام در دهههای ۶۰ و ۷۰ آشنایی ندارید. ستارهای نادیده در میان ستارگانی که شهرت بسیاری در دنیای فوتبال بهم زدند. از مهمترین بازیکنان تاریخ این باشگاه محسوب میشود، و نقش کلیدی در آن دوران و پس از آن تا به امروز به عهده داشته است. سوارت یکی از نمادهای زنده باشگاه آمستردام به شمار میرود. لقب او "مستر آژاکس Mister Ajax" است. عنوان شوالیه افتخاری فدراسیون فوتبال هلند (KNVB) را دریافت کرده، و با دستان ملکه سابق هلند و مادر شاه فعلی، بئاتریکس، نشان شوالیه کشور را گرفته است و به عنوان شهروند افتخاری آمستردام شناخته میشود.
در سال ۲۰۱۰، سوارت به همراه پیت کایزر، یکی دیگر از اساطیر باشگاه، به عنوان عضو افتخاری باشگاه آژاکس منصوب شدند. برای سالها، این موضوع که سوارت به عنوان عضو افتخاری باشگاه معرفی شود، یکی از بحثهای همیشگی درون باشگاه بود. برای تحقق این امر، ابتدا لازم بود که قانون نانوشتهای که بر اساس آن بازیکنان فعلی یا سابق نمیتوانستند عضو افتخاری باشگاه شوند، تغییر کند.

سوارت برای سالهای طولانی، همراه با بنی مولر، هنک خروت، پیت کیزر و یوهان کرویف، یکی از چهرههای اصلی و تأثیرگذار آژاکس باقی ماند. او با این سن و سال، هنوز هم بهطور مرتب در تیمهای منتخب، از جمله "لاکی آژاکس" (Lucky Ajax) که متشکل از بازیکنان حرفهای سابق است، و در دیگر تیمهای منتخب متشکل از بازیکنان پیشین تیم ملی، شرکت میکند.
سوارت مهمان افتخاری بسیاری از برنامههای ورزشی تلویزیونی است و در یوهان کرویف آرنا، استادیوم باشگاه، سوارت جایگاه ویژهای خود را دارد.
در دنیای مردهپرستانی که ما به آن خو گرفتهایم، تمامی ارادت و توجهات و قدردانیها زمانی نثار او شده که هنوز در قید حیات است. امری که در فرهنگ ما رایج نیست. همیشه زمانی به ارزش آدمها پی میبریم که دیگر در میان ما نیستند. احترام و ستایش را اغلب برای بعد از مرگ کنار میگذاریم. مردگان را میپرستیم و زندگان را فراموش میکنیم. چقدر دیر میفهمیم که چه گوهرهایی در کنارمان بودند و ما بیتفاوت از کنارشان گذشتهایم. ما همیشه قدردانِ قابهای روی دیواریم، نه آدمهای زنده و نفسکش. تقدیر و تجلیل، رسمی است که بیشتر بر سر مزارها جریان دارد. قدرشناسی ما همیشه دیر از راه میرسد، به قول علی حاتمی در «سوتهدلان»، همیشه خدا، «ما یک عمر دیر رسیدیم.»
سوارت در تاریخ آژاکس، بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۳، بیشترین تعداد حضور در تاریخ باشگاه را دارد. با بیش از ۶۰۰ بازی رسمی! عضو تیم افسانهای آژاکس بود که در فصل ۶۷-۱۹۶۶، ۱۲۲ گل به ثمر رساند. تا امروز، همچنان رکورد دستنخوردهای باقی مانده است. او یکی از بازیکنان اصلی تیمی بود که در اوایل دهه ۱۹۷۰ بر فوتبال اروپا تسلط یافت و به همراه آژاکس موفق به کسب سه قهرمانی متوالی در لیگ قهرمانان اروپا شد.
وینگری توانمند و همهکاره در جناح راست بود و بهخاطر سرعت، مهارت در دریبلزنی، و توانایی خلق موقعیتهای گل شهرت داشت. وفاداری و ارتباط همیشگی با آژاکس پس از بازنشستگی، او را به تافته جدابافتهای تبدیل کرد و همواره در محافل فوتبالی از او به عنوان یکی از بزرگترین بازیکنان تاریخ آژاکس یاد میشود.
سوارت، دوست و همراهش کرایف را بهترین میداند، اما به روح کار و تلاش جمعی باور دارد:
یوهان بهترین بود، اما حتی نابغهای چون او، بدون یارانش نمیتوانست اینگونه بدرخشد.
شاک سوارت و یوهان کرویف
آنچه در پی میآید، از کتاب خاطرات اوست. بخشهای کوتاهی از آن را انتخاب کردم. سادگی و وزن جملات دوران کودکی او پراحساس و دلنشین است، و مانند تمامی پدر و پدربزرگهایی که از داشتن هیچیک از آنها شانسی نداشتم، داستانهایش را بیکموکاست، بسیار بیغلوغش تعریف میکند.
نقطهی عطف در مسابقهی مهآلود مقابل لیورپول و…
وقتی فقط هجده سال داشتم، بین دو نیمهی یک بازی در تیم A1، با حکمی صریح و غافلگیرانه از سوی مربی از رختکن بهسرعت بیرون کشیده شدم تا برای اولین بار روی نیمکت تیم اصلی بنشینم. یک هفته بعد، در تاریخ ۱۶ سپتامبر ۱۹۵۶، اولین بازیام را برای تیم اول آژاکس در مسابقهی جام حذفی مقابل استورم فوخلز (طوفان پرندگان) انجام دادم. در مجموع، ۶۰۳ بازی رسمی برای تیم اول انجام دادم. آخرین بازیام در ۱۹ می ۱۹۷۳ مقابل آزِد ۶۷ AZ 67 بود. در طول آن هفده سال، ۲۲۸ گل زدم و هشت قهرمانی لیگ هلند، پنج جام حذفی، سه جام اروپایی، دو سوپرجام اروپا، یک جام اینترتوتو و یک جام بینقارهای را کسب کردم.
لحظات خاص من؟ آنقدر زیادند که انتخاب سخت است... یکی از آنها، بازی تعیینکننده در ورزشگاه المپیک در ۲۶ می ۱۹۶۰ برای قهرمانی برابر فاینوردِ کور فن در خیپ، رینیر کرایرمات و کیس ریورز بود. نیمهی اول را ۱-۰ عقب بودیم، اما در نهایت ۵-۱ پیروز شدیم. گل سوم را من زدم، لحظهای بود که همهچیز تمام شد.
یکی دیگر از لحظات فراموشنشدنی، بازی معروف در مه مقابل قهرمان اروپا، لیورپول، در ۷ دسامبر ۱۹۶۶ بود. ما در زِیست Zeist آماده شدیم، بعد هرکسی با ماشین خودش به ورزشگاه المپیک رفت. اما ماشین من خراب شد. یک سیتروئن قدیمی بود. هر کاری کردم، روشن نشد که نشد. همه رفته بودند. روزی مهآلود بود و من آنجا در پارکینگ، در انتظار کمک ایستاده بودم. سرانجام سر و کلهی گروهی جوان پیدا شد. هلش میدادیم! دهها بار دور خودم چرخیدم تا لعنتی بالاخره راه افتاد...
بیست دقیقه دیر رسیدم. واقعاً آمادگی مطلوبی محسوب نمیشد، اما با این حال لیورپول را با مربی معروفشان کاملاً درهم کوبیدیم: ۱-۵، با چهار پاس گل از من. این مسابقه در مه غلیظ برگزار شد و به "مسابقهی مه" معروف شد. هنوز هم در انگلیس دربارهی آن بازی صحبت میکنند.
میدانید در چه پُستی بازی میکردم؟ دفاع راست و وینگر راست! ویم سوربیه فقط ده دقیقه بعد از شروع بازی مصدوم شد. در آن دوران، قانون تعویض وجود نداشت. باید با همان یازده نفر بازی را تمام میکردیم. "ویمپی" تمام بازی را لنگانلنگان ادامه داد. آن مسابقه، نقطهی عطفی بود. صعود و اوج آژاکس در فوتبال بینالمللی آغاز شده بود.
یوهان کرویف جوان در دیدار معروف آژاکس و لیورپول در مه غلیظ
گلی که با سر در نیمهنهایی جام باشگاههای اروپا مقابل بنفیکا در سال ۱۹۷۲ برد ۱-۰ را برای ما رقم زد، این گل همیشه در خاطرم مانده است. بعد از بازی، گزارشگر به من گفت: «ضربهی فوقالعادهای بود!» و من جواب دادم: «بله، اتفاقاً شانسی به همون طرف حرکت میکردم...»… هاهاها، از خنده مُردیم!
بازی خداحافظیام مقابل تاتنهام هاتسپر در ۸ آگوست ۱۹۷۳. ورزشگاه سراسر پُر بود. حتی یک صندلی خالی نمانده بود! ۶۰ هزار نفر آمده بودند. لحظهای که من در کانون توجه بودم، آن حس... باورکردنی نبود! و بعد جشن در هتل هیلتون، تا شش صبح! همهی هنرمندان بزرگ آن شب آنجا بودند و بدون هیچ دستمزدی برنامه اجرا کردند. چه شبی بود...
دیدار خداحافظی مستر آژاکس با یوهان نیسکنس و بقیه بازیکنان
خاطراتی از دوران بازنشستگی
فوتبال آن زمان مثل حالا اینقدر مهم نبود. کنار فوتبال، مغازهی تنباکوی خودم را داشتم، در خیابان پوتانوساسترات. هواداران از همهجا میآمدند، سیگارشان را از من میخریدند، امضا میگرفتند و گپی میزدیم. آن روزها اگر فینالی میبردی یا افتخاری کسب میکردی، یادگاری شخصی نصیبت نمیشد. فقط اگر در آخر هفته آقای گل میشدی، یک کفش طلایی بهت میدادند. یک عالمه از آنها داشتم، ولی همه را بخشیدم.
پیراهنهایی را که نگه داشته بودم، همیشه در جشنهای پایان سال تحصیلی در قرعهکشیهای مدارس هدیه میکردم.
ولی یوهان نیسکینس؟ او همهچیز را نگه داشته [بود]!
دوران سالخوردگی و تقدیر از یوهان نیسکنس که سال گذشته درگذشت
برای دو سال، هر آخر هفته در خانهی من میخوابید، ولی خیلی شلخته بود! چند وقت پیش رفتم سوئیس دیدنش. نمیتوانستم باور کنم! خانهاش مثل یک موزه بود. نمیدانم چطور این کار را کرده بود... ۱۷۰ پیراهن را به دقت روی رگال آویزان کرده بود و درست همان لحظه داشت کفش طلاییاش را برق میانداخت!
خندهدار است، چون من حتی یک بار هم ندیده بودم در آژاکس کفشهایش را واکس بزند، هاهاها!
مستر آژاکس در دوران نو
بسیاری از فوتبالیستها بعد از دوران حرفهایشان سراغ گلف میروند. من؟ نه، بیخیال! از گلف متنفرم. چهار ساعت راه بروم که فقط یک ضربه به توپ بزنم؟ این کار من نیست، حوصلهام را سر میبرد. البته تماشا میکنم، همهی ورزشها را دنبال میکنم، اما تنها چیزی که هیچوقت دوست نداشتم، کورفبال است.
شش روز در هفته در "ایندِه" هستم، در "چمپیونز لانژ" مینشینم، روی میز مخصوص خودم، "میز شاک". این دفتر من است. در هر بازی خانگی، وقتی گرت کوپروس این لانژ را راه انداخت، این بخش را به من داد. همه را میشناسم، با همه صحبت میکنم. نظرات خودم را دارم و هیچکس نمیتواند آن را تغییر دهد.
همیشه سی تا سیوپنج نفر آنجا جمع میشوند. قبل از بازی، دربارهی ترکیب و پیشبینیها و بازیکنان صحبت میکنیم.
امیدوارم روزی بار دیگر آژاکس را با جام قهرمانی اروپا ببینم، اما این روزها خیلی سختتر از گذشته است. هر سال باید تیمی جدید بسازیم، چون بهترین بازیکنان یا فروخته میشوند یا خودشان میروند. فقط به دلیخت و فرنکی دییونگ نگاه کنید!
جانشین من بهعنوان «مستر آژاکس» چه کسی خواهد بود؟ فکر نمیکنم دیگر بازیکنی پیدا شود که پانزده سال برای یک باشگاه بازی کند. من حدود هشتصد بازی برای آژاکس انجام دادم. دیگر کسی به این رقم نمیرسد. حتی نزدیک هم نمیشود. فقط یک مستر آژاکس وجود دارد. و همین برایم کافی است!

کودکی
شش سالم بود و در خیابان راینواردتاسترات، نزدیک بازار «داپرمارکت» زندگی میکردم. بعد از مدرسه، تمام روزم با فوتبال میگذشت، تا وقتی که تاریکی شب از راه میرسید. توپ را در هوا نگه میداشتم، سرگرمیام بود، بازی کردن و شیطنت در خیابان، همیشه سرگرم بازی و شوت زدن به هدفی بودیم که برایمان حکم دروازه و فتح آن را داشت. شادی پس از آن وصفناپذیر بود.
اگر ماشینی میخواست قصد پارک داشت، با جسارت میگفتیم: «نه آقا، لطفاً کمی جلوتر پارک کنید، اینجا زمین فوتبال ماست!» ما با توپ تنیس بازی میکردیم، و شاید همین باعث شد که ضرباتم را آنقدر دقیق بزنم.
تنها چیزی که مانع لذتم میشد، کاری بود که باید برای خانوادهام انجام میدادم. پدر و مادرم در بازار، ماهیفروشی داشتند، و من موظف بودم شبها بساطشان را به گاراژ برگردانم. از این کار بیزار بودم، فقط میخواستم فوتبال بازی کنم. اگر دیر میرسیدم، کتک میخوردم. زندگی راحتی نداشتیم. باید کمک میکردم، با دوچرخه، سطلهای ماهی سرخشده و ماهی دودی را به پادگانهای موریتسکاده و زیبورخ میبردم.
پدرم هم، مثل من، عاشق فوتبال بود. او اغلب با دوچرخه به «دِ میر»* میرفت و من را ترک دوچرخهاش مینشاند. فقط یک سکهی دهسنتی کافی بود تا یک جای ایستادن برای تماشای بازی اشغال کنیم. ما همیشه در دیمر زَیده، مشرف به سیلبند و سد دیمر زَیدِ دَیک، همان بخشی که بعدها به F-side معروف شد، میایستادیم.
ده سالم شد که برای تیم نوجوانان آژاکس پذیرفته شدم. برای تولدم، یک چمدان پُر از وسایل آژاکس هدیه گرفتم. مادرم گفت: «بازش نکن، وگرنه کبوترها فرار میکنند». خیلی بیمار بود. دو روز بعد از دنیا رفت و شادی پیوستن به آژاکس، زیر سایه غم رفتن او رنگ باخت.
با این حال، پدرم در کنارم بود و همهچیز را دید. هرچند او هم خیلی زود از دنیا رفت. او همه چیزش را برای موفقیت من گذاشت. وقتی یک مسابقه بهخاطر باران و جمع شدن آب در زمین لغو شد، او شخصا با فرغونی پر از شن، خودش زمین را صاف و مسطح کرد.
زندگی همیشه سخت بود، اما فوتبال همیشه نور امیدی در تاریکیها بود.
شاک سوارت؛ سه جام قهرمانی باشگاههای اروپا با آژاکس و کرویف
خیابان «میدنوخ» در آمستردام، جایی که دِ میر در آن قرار داشت، تنها یک مکان جغرافیایی نبود، بلکه یک خانه، یک پناهگاه، و یک گنجینه از خاطرات بود. جایی که ۶۲ سال، قلب آژاکس و طرفدارانش در آن میتپید. ۹ دسامبر ۱۹۳۴، این ورزشگاه برای اولینبار دروازههایش را گشود، و اکنون بیش از ۹۰ سال از آن روز باشکوه میگذرد. استادیومی که فقط از بتن و صندلی ساخته نشده بود، بلکه از شور، عشق، افتخار، و رؤیاهای بیشمار شکل گرفته بود.
اگرچه دیگر اثری از آن بهجا نمانده است، اما «دِ میر» جایی است که خاطرات هنوز زندهاند، صدای تشویقها هنوز در هوا طنینانداز است، و زمین چمن، هنوز قصههای کهنه را زمزمه میکند. جایی که آژاکس رشد کرد و بزرگ شد، افتخار آفرید و برای همیشه در دل تاریخ، ابدی ماند.
