مطلب ارسالی کاربران
« خاندان قهرمانان » - روایتی از مردمانی ضد ستم
« تا ضحاک شهریار جهان شد کردار خوبان از میان رفت و بدی هر سو را گرفت . پرسشی بود که ما را گرفته بود . چرا با آن که می توانستیم خوب زندگی کنیم همه چیز اینگونه بود ؟ چرا همه چیز می توانست خوب باشد و حالا بد است ؟ مردی به نام کاوه آمد . خروشیده بود و ما نیز پشت سر او قرار گرفتیم . دل را به رهایی داده بودیم . رهایی از بندی بزرگ . دیگر شکستی نیست . همینکه برای رهایی از بند مبارزه کنیم پیروزیم . جایی برای پیروزی همینجاست . پیروز شدن بر ستم آن ها برای ماست . همان گونه که فریاد آن مرد این بود . یا پیروزی یا فدا شدن ! »