مطلب ارسالی کاربران
خوزه مورینیو "CAMPEÃO"
در یک چرخه هرچه بیشتر تغییر مشاهده شود، بیشتر به شروع دوباره چرخه نزدیک میشویم. فوتبال نیز همانند یک سیکل است. این رویداد به ظاهر کسل کننده به صورتی غیر قابل انکار با خوزه مورینیو در ارتباط و اتصال است، شخصی که لکه اش هیچوقت از این فوتبال پاک نمیشود حتی اگر گل های زیادی به ثمر رسد و یا امتیازهای فراوانی توسط او درو شود...
یک دهه بعد از اینکه آقای خاص از سبک فوتبالش دفاع کرد اما همچنان خوزه مورینیو و تیم های او به خصوص چلسی از این دید انتقاد آمیز رهایی نیافته اند. برای آقای خاص اسلوب و یک قاعده مشخص بر داشتن فلسفه ارجعیت دارد. یک قانون گریزی از فوتبال، یک روش که برای خیلی ها با نیاز های رایج مدیریت مدرن در تضاد و تناقض است. سبک و دید بی رحمانه خوزه با آنچه که عموم طرفداران فوتبال به دنبال آنند هیچگونه همخوانی ندارد. در انگلستان بهتر است که یک شکست خورده شیک و پیک بود تا یک برنده شرور و مصیبت انگیز!
"ما همه دوست داریم موسیقی را به نحو احسن اجرا کنیم. اما اگر نتوانستیم بی نقص باشیم باید حداقل تلاش کنیم تا میتوانیم نوت های موسیقی را به جا و درست بنوازیم." آقای خاص، سال 2007.
بعد از ظهور تیکی-تاکا، تاکتیک ها و در کل متن فلسفه فوتبال به سمت یکنواختی کشیده شد. بعد از آن دیگر وجود فلسفه برای یک مربی جوان ،که میخواست از طرف اهالی فوتبال مشروع باشد،از ملزومات حساب میشد. بعد از موفقیت چشمگیر بارسلونا و تیم ملی اسپانیا با استفاده از سبک پاس های کوتاه پی در پی و تمایل برای داشتن حداکثر مالکیت ممکن توپ، این سبک در ذهن عامه فوتبال دوستان به عنوان "فوتبال زیبا" اطلاق میشد. این برچسب برای برخی دیگر از تیم ها که موفقیت کافی نداشتند هم توانست به عنوان یک لایه محافظ در مقابل هجمه انتقادات عمل کند. برای مثال طرفداران آرسنال این عذر(فوتبال زیبا) را بهانه ای برای پاسخ به عدم موفقیت در ده سال اخیر بیان میکنند با اینکه همین تبدیل تیم محبوب آنها از یک تیم کاملا فیزیکی به یک تیم کاملا تکنیکی و پر از بازیکنان خلاق همزمان شده با افول آن ها در سال های اخیر.
خوزه مورینیو در یک نگاه هم یک مصلحت گرا و نتیجه گراست و هم یک برنده.
"اگر حریف شما بازیکنان سریع و ضدحملات سریعی دارد و دوست دارد از فضای پشت مدافعین شما استفاده کند و شما این فضا را به آنها بدهید حماقت کرده اید." خوزه مورینیو
این جمله کاملا منطقی به نظر میرسد ولی ما همچنان تیم هایی داریم که با خط دفاعی بالای زمین بازی میکنند با اینکه وسایل مورد نیازش را ندارند. چرا؟ چون این روش بازی کردن آنهاست و نباید به آن خیانت کرد. عدم توانایی در تشکیل تاکتیک های مناسب برای افراد در دسترس در دوره ویاش بواش به شدت به چشم میخورد و صد البته از دلایل اصلی خط خوردن اسم او از کادر مربی گری چلسی. اینجاست که بیزاری آقای خاص از فوتبال فلسفه گرا بر میخیزد. از نظر او تغییر پذیری کلید موفقیت است، راه صحیحی برای فوتبال بازی کردن وجود ندارد و در نهایت اینکه آنچه مهم است نتیجه است و نه چیز دیگر.
بدون شک تعداد جام هایی که مورینیو بالای سر برده روش او را تایید میکند. اما جزئیات برای برخی بیانگر اینند که این کار آقای خاص بیشتر شبیه یک حرکت طاقت فرسا به سمت پایان باشد تا یک حرکت پیشرونده و مفید. بیاییم و کمی موضوع را برای خود روشن کنیم.
بازگشت آقای خاص به سبک دفاعی بعد از شکست چلسی مقابل تاتنهام تمام نقشه ها و برنامه های او را لو داد. بعد از آن شکست دیگر چلسی همانند بازی های قبل انفجاری نبود و فقط مقابل سوانزی آن فوتبال پر تحرک را ارائه داد. نتیجه های قاطعانه کم کم جای خود را به پیروزی های با یک گل اختلاف دادند. اینجا بود که متوجه شدیم هدف نهایی خوزه عوض شده بود. دیگر شاهد بازی های باز و همه جانبه از تیم نبودیم و تیم بعد از به ثمر رساندن گل به لاک دفاعی فرو میرفت. بله! هدف نهایی برای آقای خاص حالا به جای نتیجه گیری همراه با بازی زیبا، نتیجه گیری صرف تیم بود.
البته دلایل آقای خاص نیز منطقی و قابل قبول به نظر میرسند. غیبت های طولانی مدت دیگو کاستای گلزن، افت های چشمگیر فابرگاس در طول نیم فصل دوم و عدم ثبات ادامه دار اسکار به شدت روند هجومی تیم را تحت فشار قرار دادند. اینجا متوجه شدیم که تیم از آن عمق لازم و کفایت نیمکت بهره نمیبرد! به جز پست های آزار و ویلیان و اسکار در سایر پست های تیم کیفیت کافی برای چرخش بازیکنان وجود نداشت خصوصا در مورد خط مرکزی ماتیچ و فابرگاس! افت کیفیت از تیم اصلی به نیمکت در این ناحیه کاملا مشهود و برای آقای خاص زنگ خطر بود! پافشاری بر نداشتن یک گروه بزرگ از بازیکنان و عدم اعتماد آقای خاص به بازیکنان خروجی چند پنجره نقل و انتقالات اخیر باعث شده بود که آقای خاص گزینه های فراوانی برای انتخاب نداشته باشد. یک تیم ثابت هر هفته بازی میکرد با اینکه شاهد بازی های ضعیف و ادامه دار برخی از بازیکنان اصلی تیم بودیم.
وقتی که ظرفیت ارائه بازی همیشگی را داشتیم آن را ارائه دادیم و وقتی هم که توانایی آن را نداشتیم بازی را به خوبی اداره کردیم. هدف بازی فوتبال بردن و گرفتن 3 امتیاز است و این همان نکته ای ست که آقای خاص در پایان فصل به آن اشاره کرد!
به این نتیجه میرسیم که فعالیت باشگاه در طول این پنجره نقل و انتقالات باید کاملا بی نقص و عالی باشد. خوان کوادرادو که به نظر میرسید نشانه یک بازیکن در سطح تیم اصلی را دارا باشد، اما حالا اصلا در حد انتظارات باشگاه و هواداران عمل نکدده و به نظر میرسد که برای باشگاه خریدی ضعیف بوده! آیا ممکن است که او نهایتا همان بازیکنی شود که میخواهیم؟ شاید! اما این احتمال با توجه به قدرت بدنی پایین او خیلی ممکن به نظر نمیرسد. با آنکه امیدوار به کارایی او هستیم اما با قیمت 26 میلیون پوند ممکن است او برایمان تبدیل به یک اشتباه زیان بار تبدیل شود.
اگر میخواهیم که در فصل آینده رقیبی جدی برای لیگ قهرمانان باشیم باید خرید های مناسب و کارایی در این فرصت نقل و انتقالاتی صورت گیرند. تیم ما نیاز به یک دفاع مرکزی، یک هافبک مرکزی، یک هافبک تهاجمی و یک مهاجم دارد و بگذارید بدون تعارف بگویم: چلسی نسبت به رقبای اروپایی خود نظیر بارسلونا، رئال مادرید، یوونتوس و بایرن مونیخ چندین قدم عقب تر است!
"فکر میکنم که همه باید آماده باشند تا خود را برای تیم فدا کنند. تا میتوانند همه چیز را پای تیم خود بگذارند و به تیم بیاندیشند، نه خودشان" خوزه مورینیو
تاکتیک های آقای خاص را میتوان به دو دسته تقسیم بندی کرد: اول، هنگامی که او در مقابل تیمی ضعیف تر قرار میگیرد و دوم، هنگامی که او در برابر تیم های هم رده و یا قوی تر قرار میگیرد. او برای بازی 7 قانون دارد:
1. بازی را تیمی میبرد که کمترین خطاها را مرتکب شود.
2. فوتبال بیشتر طرفی را بر میگزیند که باعث شود طرف مقابل اشتباهات بیشتری مرتکب شود
3. در خانه حریف بهتر است به جای بهتر بودن، آنها را به ارتکاب به اشتباهات بیشتر وا داشت
4. تیمی که مالکیت را بیشتر در اختیار دارد بیشتر اشتباه میکند
5. تیمی که رسما مالکیت کمتری دارد کمتر مرتکب اشتباه میشود
6. آنکه مالکیت را بیشتر در اختیار دارد بیشتر دچار اضطراب است
7. و در نتیجه تیمی که توپ را کمتر در اختیار دارد با توجه به اضطراب حریف قوی تر است
بازی های این فصل چلسی در برابر 3 تیم دوم تا چهارم 4 تساوی و 2 برد در پی داشت که برای تیم قهرمان نتایج مناسبی ست و صادقانه بگوییم در بیشتر آنها صرفا برای نباختن به زمین رفتیم تا به رقبای مستقیم امتیاز ندهیم. البته یک نوع احتیاط و تعارف در بازی های مقابل تیم های شهر منچستر هنگامی که مقابل آنها جلو افتاده بودیم دیده میشد که نهایتا به تساوی ختم شدند! از نظر من تیم میتوانست به راحتی در اولدترافورد و اتحاد پیروز میدان باشد. یک امتیاز در خانه رقیب مستقیم قهرمانی نتیجه بدی نیست اما باید گفت که ما در آن دو بازی تا قبل از پیش افتادن از رقیب کنترل توپ و زمین را در اختیار داشتیم و این یک نکته منفی ست که خوزه باید به آنها دقت کند... از نظر من ترمز تیم بیش از حد مقابل دو تیم منچستر کشیده شد و تیم کمتر به قصد کشتن رقیب وقتی که از آنها جلو افتاده بودیم پیش میرفت. البته نمیدانم که آیا این ترمز توسط بازیکنان کشیده شد یا کادر مربی گری!
پیروزی مقابل منچستر یونایتد در استمفوردبریج یک حقه تاکتیکی هوشمندانه از طرف مورینیو بود که با تسلیم مالکیت توپ به منچستر یونایتد و وادار کردن آن ها به جلو کشیدن آنها و همچینین استفاده از نقطه ضعف آن ها یعنی پاس های رو به عقب اسمالینگ به ده خیا و برگشتی ده خیا به اسمالینگ ممکن شد. البته در این بازی کمی هم شانس نصیب چلسی شد که صد البته برای قهرمانی امری لازم است.
نباختن در بازی های بزرگ به نظر میرسد که هدف اصلی آقای خاص است و زمان هم نشان داده که آقای خاص بازی های بزرگ را به ندرت واگذار میکند. این به توانایی عالی مدیریتی او باز میگردد که بازیکنان او در چنین مسابقاتی به ندرت اشتباه میکنند. برای پیروزی در مسابقات داخلی این روش آقای خاص از نظر من که کاملا کافی ست ولی برای مسابقات رده بالاتر(چمپیونز لیگ) نیاز به اتخاذ روش دیگری ست. نمونه بارز آن بازی مقابل پاریسن ژرمن بود که این تاکتیک آقای خاص گره گشا نبود. ده نفره شدن پاریسن ژرمن نه تنها به نفعمان نبود بلکه باعث شد بازیکنان آنها انگیزه لازم را به دست آورده و در تمام سطوح بازی ما را شکست دهند... تعجب را در چهره خوزه میتوانید در مصاحبه بعد از بازی کاملا مشاهده کنید. او در جنگ تاکتیکی از رقیب خود شکست خورده بود. البته بازیکنان بعد از اخراج زلاتان هم کمی گنگ و نامعلوم بازی میکردند... انگار که آقای خاص آنها را برای چنین پیشامدی آماده نکرده بود!
با تمام این صحبت ها اما، نمیتوان منکر موفقیت های شگفت انگیز آقای خاص در بازی های داخلی شد. شاید همین قضیه به سطح لیگ برتر اشاره کند ولی با تمام این ها نمیتوان دستاورد های امسال چلسی در لیگ داخلی را نادیده گرفت. شاید بهتر است بگوییم در مسابقه ای با سطح بالاتر، همانند لیگ قهرمانان، اشتباهات زیان بار ترند... همان طور که یک عدم پوشش از ادن آزار در دوره قبلی منجر به گل خوردن و در نهایت حذف در مقابل اتلتیکوی سیمئونه شد... مرزهای بین ارتکاب اشتباه و تنبیه شدن آن اشتباه ها در لیگ قهرمانان بسیار بیشتر از لیگ برتر است. اما حالا چگونه میتوان به آسیب شناسی پرداخت؟ از نظر من آقای خاص بازیکنان لازم و کافی را برای کشتن حریف در لیگ قهرمانان در اختیار ندارد.
اما آیا این کمبود بازیکنان میتواند دلیلی قانع کننده برای پذیرش عدم توانایی چلسی در سلطه گری در یک سری از مسابقات لیگ قهرمانان باشد؟ از نظر من که نمیتواند! این همین جایی ست که دارد در هر ساله به متودولوژی آقای خاص حمله میکند. و سولاتی که تمامی طرفدارن چلسی در دوره های حضور او در چلسی حداقل یک بار به آن فکر کرده اند. چرا آقای خاص نمیتواند در سطح لیگ قهرمانان تیمی را بچیند که دچار این سری اشتباهات مرگبار نشوند؟ آیا این روش آقای خاص در لیگ قهرمانان میتواند در مورد چلسی هم موفق باشد؟ آیا بهتر نیست آقای خاص سبک تهاجمی را در مورد بازی های اروپایی اتخاذ کند؟ و سوال بزرگتر این که آیا در صورت تغییر روش و رویکرد چلسی در مورد لیگ قهرمانان عملکرد داخلی دچار اختلال میشود؟
از نظر من مشکل از سبک بازی چلسی نیست. بلکه به قولی قضای پیش آمده است. مشکلات پیش آمده در نیمه دوم سال آن ترس روانی را که تیم در نیم فصل اول در رقبای خود ایجاد میکرد از بین برد. نتیجه آن نیز همان طور که توضیح دادم دفاعی تر شدن چلسی بود.
مشکل اینجاست که با دفاعی بازی کردن چلسی در نیمه دوم سال، تیم های حریف کم کم این فکر را در خود ایجاد کردند که چلسی از قدرت آنها ابا دارد... چلسی نیم فصل اول به معنای واقعی برای چه تیم های داخلی و چه خارجی یک قدرت واقعی بود و همانطور که مشاهده مینمودید خیلی ها چلسی نیم فصل اول را یک پای فینال لیگ قهرمانان میدانستند. این دفاعی بازی کردن سنگینی کفه روانی ترازو که به نفع ما بود خنثی نمود.این سنگینی کفه ترازو در برخی از بازی های نیمه اول سال که تیم روی فرم نبود خود را نشان داده بود و همین ترس حریف اکثر مواقع در بازی های ذکر شده باعث پیروزی ما شد.
به جرئت میگویم که اگر ما انعطاف تاکتیکی خوزه مورینیو را نداشتیم بعد از اینکه منچستر سیتی با ما هم امتیاز شده بود رده اول را به آنها میباختیم. خوزه مورینیو برای مصلحت و نفع تیم سبک بازی را از حالت ضدحمله های انفجاری و بازی های باز نیم فصل اول که از نظر من یکی از زیباترین سبک هایی بود که چلسی تا آن زمان بازی کرده بود به بازی های فشرده دفاعی تبدیل کرد تا ما بتوانیم رده اول لیگ برتر را برای خود نگه داریم. در نیم فصل دوم خوزه مورینیو فاکتور موفقیت ما در لیگ برتر بود.
در مورد بازی های فوق العاده چلسی، بازی با ساوثمپتون در استمفوردبریج را به یاد بیاورید. درست است که در نیمه اول بازی کسل کننده و آهسته بود اما در نیمه دوم روانی بازی چلسی و حملات پشت سر هم و فوق سریع چلسی بهترین دفاع لیگ برتر را کلافه کرده بود. با اینکه در نهایت معجزه باعث شد ما 3 امتیاز را نگیریم اما نیمه دوم آن بازی از نظر من بهترین 45 دقیقه چلسی تا کنون در 2015 بود.
برای رسیدن به هدف مورینیو در چلسی اما به چه وسایلی نیاز است؟
اول از همه باید به سراغ دفاع های مرکزی برویم... برای اینکه خوزه مورینیو بتواند سبک مورد علاقه خود(پرسینگ سریع و فوق العاده و ضد حملات برق آسا) را پیاده کند نیاز به دفاع های مرکزی پر سرعت دارد که در تیم کنونی فقط کورت زوما از این سرعت برخوردار است و متاسفانه کاپیتان جان تری و گری کیهیل دفاعی های مرکزی کندی هستند و بیشتر مناسب خط های دفاعی که در عقب زمین و نزدیک به دروازه شکل میگیرند. برای پیاده کردن سبک مطلوب ما نیاز به یک خط دفاعی ست که بتواند حدکثر کارایی را در بالای زمین خودی داشته باشند تا بتوان خطوط هافبک را وارد حیطه پرسینگ کرد(کاهش فاصله میان خط دفاعی و خط مرکزی هافبک ها) و اما چرا میگوییم پرسرعت؟ تا بتوان توپ های انداخته شده پشت خط دفاعی را سریع ریکاوری کرد و اجازه ضد حمله به تیم های با مهاجمان سریع را نداد. در این مورد همچنین پاسخ من برای حل این مسئله زوج دفاعی زوما-واران است. البته باید گفت که جذب واران کار دشواری ست و باشگاه شاید بهتر باشد به دنبال گزینه های کم هزینه تری باشد.
در خط مرکزی اما حل مسئله سخت تر است... ما نیاز به بازیکنی با توانایی های مایکل اسین هستیم... بگذارید توانایی های اسین را از زبان آقای خاص بشنویم:
"مایکل بازیکنی ست که میداند چه زمانی باید بازیکن حریف را پرس کند، چه زمانی بازی را آرام کند، چه زمانی سرعت بازی را افزایش دهد، چه زمانی لازم است تکل بزند و چه زمانی باید فقط بازیکن صاحب توپ را تحت نظر داشته باشد و اینکه میداند چه زمانی باید یک بار توپ را لمس کند و چه زمانی بیش از یک بار." خوزه مورینیو
مایکل اسین در اوج خود در یک کلام یک هافبک تخریبی کامل و به تمام معنا بود. کسی که از کوچک ترین توپ ربایی های خود ضدحملات زهرآگینی میساخت(و حتی قدرت شوت زنی او هم مثال زدنی بود) در مورد چنین بازیکنی چه کسی را میتوان جایگزین شایسته نامید؟ باید اقرار کنم که تا کنون کسی را نیافته ام که همان کیفیت را داشته باشد، اما بازیکنانی در تیم خود داریم که خصوصیات بسیار مشابهی نسبت به اسین دارند ولی فیزیک آن دو به شدت ضعیف تر از مایکل است. اسکار و فن خینکل.
اگر به بازی های نیم فصل اول بیندازید متوجه خواهید شد که اسکار در نیم فصل اول از ارکان اصلی بازی فوق العاده تیم ما بود. پرسینگ عالی، پاس های خوب، و ضربات پشت محوطه دردسر ساز! اما متاسفانه اسکار از اواخر سال میلادی به بعد دوباره دچار مشکل عدم ثبات همیشگی خود شد. البته ممکن است دلیل این عدم ثبات فصل های بدون استراحت او باشد. جالب است که بدانید این تابستان اولین تابستانی ست که اسکار این فرصت را دارد که کاملا ریکاوری کند!!! در تابستان های گذشته او در اختیار تیم ملی اش بوده. در مورد اسکار نظر من اینست که بهتر است قضاوت را به فصل بعد موکول کنیم.
در مورد فن خینکل اما قضایا کمی متفاوت است. او پس از مصدومیت شدیدش در سال گذشته همچنان نتوانسته به کیفیت قبلی خود برگردد اگر چه در تیم قرضی خود گهگاهی کیفیت قبل از مصدومیت خود را بروز داده. در مورد فن خینکل هم همانند اسکار باید صبور بود.
و اما در گوشه ها. سمت چپ که از همین الان با وجود ستاره بلژیکی مسئله حل شده به نظر میرسد ولی باید به دنبال جانشین خلفی برای او بود چرا که پیشامد های احتمالی من جمله مصدومیت و یا محرومیت ممکن است سمت چپ را به کلی فلج کند!
در سمت راست اما همچنان نیاز به بازیکنی با کیفیت آزار احساس میشود. ویلیان بیشتر در مرکز موفق نشان میدهد و در گوش راست آن کیفیت را ندارد و همچنین اسکار. شایعاتی به گوش میرسد که هدف گریژمان است اما احساس نمیکنم به گریژمان نیاز باشد چرا که او طبق مشاهدات من در اکثر مواقع پشت مهاجم و حتی به عنوان مهاجم کاذب عمل میکند و در بقیه اوقات هم همانند شورله دوست دارد از سمت چپ به داخل دریبل زده و شوت کند و در سمت راست به کارایی بقیه پست ها نیست. محمد صلاح و خوان کوادرادو هم نشان داده اند که آنگونه که میخواهیم نیستند. کوادرادو فیزیک ضعیفی دارد و محمد صلاح هم تمام کنندگی و قدرت پاس دهی خوبی ندارد. رحیم استرلینگ اما گزینه درخشانی به نظر میرسد ولی ممکن است برای ما شاون رایت فیلیپس دیگری باشد که با وجود حواشی او دور از ذهن نمیرسد. گرت بیل هم گزینه ای گران است و متاسفانه افت شدیدی کرده اما ممکن است دلیل افت او سبک مالکانه جدید رئال باشد اما در هر حال نباید از قیمت بالای احتمالی او هم غافل شد.
همان طور که اشاره شد گزینه ها برای ارتقای کیفیت تیم کاملا مشخصند. اما آیا خوزه مورینیو در صورت خرید بازیکنان مورد نظر میتواند در تیم به سبک مطلوب و کارای خود را پیاده کند. جواب از نظر من آری ست. او نشان داده که در امر تاکتیکی و برنامه چینی برای بازی های تیم یک نابغه است و این را میتوان از سخنان بازیکنان تیم فهمید. اما حالا مسئله فرق میکند. قضیه در مورد کسب موفقیت های پیاپی در طی سالیان است که تا کنون او در تیم های دیگر به دلیل کوتاه بودن دوره اش نشان نداده. اما باید بگویم که مطمئن هستم خوزه این موفقیت را کسب خواهد کرد. البته باید به شما این نوید را بدهم که در طی سال های آینده شاهد تغییر و تکامل رویکرد او در مدیریت تیم خواهید بود!
آقای خاص این فرصت را دارد که به افتخارات خود با ساختن یک سلطنت برای چلسی در فوتبال بیفزاید. مورینیو در سال اول دوره دوم خود در چلسی تیم را با تفکرات و متود های خود آمیخته و در سال دوم عطش جام و موفقیت خود را به تیم تزریق کرده و در نتیجه تیم برای مراحل بعدی مد نظر او کاملا آماده است.
مورینیو یک برنده ذاتی ست با سطحی دست نیافتنی در نبوغ تاکتیکی. مربی که فلسفه اش در فوتبال "پیروزی در مسابقه" است. با تکامل تیم و افزوده شدن مهره های بیشتر به تیم شاهد شکستن مرزها توسط خوزه مورینیو خواهیم بود. آینده تحت هدایت او بسیار روشن است و با اضافه شدن بازیکنان مناسب در فصل آینده میتوانیم شاهد یک رقابت تمام معنا در تمام جبهه ها باشیم. کافیست کمی هم در بازی های بزرگ داخلی پرقدرت تر نشان دهیم و لیگ داخلی تحت سلطه ما خواهد بود. در مورد لیگ قهرمانان اما باید سبک خود را بهبود بخشیم و با خرید های مناسب این هدف هم کاملا در دسترس است. کافیست تیم را در اختیار آقای خاص بگذاریم و بقیه کارها را او به نحو احسن انجام خواهد داد.
"از این لحظه به بعد، هر تمرین، هر بازی، هر دقیقه از زندگی اجتماعیتان باید بر محوریت و هدف قهرمان شدن سپری شود." خوزه مورینیو وقتی که برای اولین بار در سال 2004 به چلسی پیوست.
نویسنده: Mohammad ...Sh