مطلب ارسالی کاربران
مقاله ای زیبا در مورد آرسن ونگر
آرسن ونگر، شهیدِ ایسلینگتون (3)-بخش پایانی
این مقاله ابتدا در مجله Eight By Eight منتشر شد. گزیده ای از بخش سوم (بخش پایانی) آن را مرور میکنیم:
ونگر شاید آخرین سرمربی باشد که به مدت طولانی در یک باشگاه می ماند. مورینیو، آنچلوتی، پیگرینی، حتی گواردیولا همه مانند بازیکنان از باشگاهی به باشگاه دیگر منتقل میشوند. مورینیو در کارنامه خود دو بار موفق به کسب لیگ قهرمانان شده ولی پشت سرش یک چلسی تضعیف شده، مادرید ناقص، و خرابه صاحب جام اینتر را باقی گذاشته است. در این مدل، پیروزی متعلق به مربی است، اما سلامت و موفقیت آینده باشگاه وابسته به شخص دیگری است، مالکان و یا میلیاردرها و یا "کارگردانان فوتبال".
ونگر آرمانگرا نیست، او به شکلی متناقضی واقع بین است. در بعد از ظهر آخر هفته و در مسابقه، کار ونگر شبیه شرکت در جنگهای صلیبی است، یک انسان عاشق زیبایی که امیدوار است تیمش به طور همزمان از نظر هنری و رقابتی، برتری خود را به نمایش بگذارد. اما در بحث مدیریت باشگاه، ونگر عملگرا، زیرک و فداکار است حتی فراتر از دانیل لوی. مردی که هانری، نصری، ویرا، فابرگاس، و ون پرسی را برای پروژه ورزشگاه فروش می رساند تا اطمینان حاصل کند که مربیان آینده بتوانند با افرادی مثل لوی رقابت کنند. و در طول دهه گذشته، اهداف عملی پروژه ساخت ورزشگاه مقدم بر اهداف زیبایی از جنبه ورزشی بوده است.
مقایسه کنید: مورینیو مخالف واقعی ونگر در هر یک از این موارد است – در روز مسابقه یک عملگرای مخوف است که در هر لیگی که بوده، تقریبا در پولدارترین باشگاه مربیگری کرده است. پولیس، الردایس و هیوز دو برابر آن عمل گرا هستند، به دنبال یک پیروزی ساده در روزهای شنبه هستند و همیشه از بودجه خود آگاهند. این اواخر فرگوسن نیز یکی از اینها بود، تجسم اینکه چقدر ناچیز و چقدر زشت می تواند پیروز شود. و پپ؟ پپ، کسی که دو جام جهانی قبل را معنی کرد و آنچه که ونگر نوانست را در لیگ قهرمانان انجام داد؟ یک دابلِ رومانیک، زیبایی افراطی با بودجه نقل و انتقالاتی نامحدود در هر باشگاهی که برای مربیگری انتخاب می کند. فقط ونگر، تنها کسی است که کار رمانتیک کرد آن هم با تکیه بر خودش، که شاید به همین دلیل است که شما یک پیراهن آرسنال را در 10 صبح شنبه در بروکلین و در همه بار ها پیدا میکنید. آرسن یک هنرمند برای کارهای روزانه است.
نقطه اشتراک آرسنِ عاشقِ زیبایی و آرسنِ پرداخت کنندهِ وام ، بی تفاوتی او به برنده شدن است. نه این که بردن بی اهمیت است، اما انتخاب او آینده باشگاه و پرورش دائمی بازیکنان بوده به جای کسب امتیاز در فصل جاری.
آرسن می داند که هر فرد مقدس خوب به دلیل معجزاتش در یادها میماند نه انجام آیینهای مذهبی روزانه. و بزرگترین لحظات در زندگی حرفه ای او مسلما لحظات پیروزی نیست. پیروزی یک چیز کوتاه مدت است، رژه قهرمانی با اتوبوس و کمی گرد و خاک کردن. اما هیچ باشگاه دیگری در اروپا پروژه ای مانند امارات را با تکیه بر خودش پیش نبرده، جامی که 65000 صندلی دارد. و قابل توجه ترین دستاوردش در میدان ، 49بازی بدون شکست است. دوری یک ساله از قوانین زشت فوتبال، زمانی که آرسنال خوشبخت بود، هنگامی که یک بازیکن متبحر مثل فن نیستلروی ضربه پنالتی را به آسمان فرستاد فقط به این خاطر بود که آنها در جایگاهی بالاتر از خودِ ورزش ایستاده بودند. "بازی شکست خوردن قهرمان" در هر ورزشی وجود دارد، که یادآور این است که در نهایت همیشه شکست و دشواری از راه میرسد. اینها قوانین هستند، قوانین زندگی و همچنین فوتبال، و یک بار، آرسن و تیمش موفق به شکستن آن قوانین شدند. آیا این تکامل خیلی بهتر از صرفا پیروزی مورینیویی نیست؟
او همیشه یک کاتولیک خواهد بود ...
در پایان، شاید فوتبال چیز مهمی نباشد. برخورد بازیکنان با هم، که بعد از دو ساعت به پایان میرسد. یک دلیل برای نوشیدن نوشیدنی در بعد از ظهر و فریاد زدن مقابل تلویزیون. جداشدن از کار های دیگر زندگی. اما اگر مردم خیلی اهمیت دهند و پس آن باید به نحوی گسترش یابد. چیزی از فوتبال باید از پس درهای بارها و استادیومها، به درون لندن و نیویورک قدم بگذارد، و به ما چیزی دهد که در زندگی مان اهمیت داشته باشد.
اگر آرسن تمدید میکند، به این خاطر است که او کاتولیک است- استدلالی برای درستی و راستی در تقابل با پیروزی. احتمالا سال 2003 نقطه اوج بوده است، بردن عاقلانه: آرسنال فصل بدون شکست خود را آغاز کرد، رومن آبراموویچ به چلسی آمد، تمام جهان به تماشای لیگ برتر نشستند. بردها بیشتر به چشم آمدند. ماموریت انجام شد. اول یا ثروتمندترین بودن بیانگر تعالی انسان شد.
اخیرا درستی و راستی مانند یک جایگزین بسیار خوب نبوده است. معمولا به صورت یک مسیر منظم و جمع و جور برای غربی ها از تولد تا مرگ بوده است. به این شکل که وارد دانشگاه شدن، استخدام شدن، پرداخت وام ها، همسر، و فرزندان، تعطیلات آخر هفته، و سپس بازنشستگی. در این زندگی، درستی و راستی دارای اهمیت است. چرا که موجب میشود آن رفتار درست روزانه، چیزی را تضمین کند. اما بین سال های 2004 و 2014 به نظر نمی رسد که این تضمین تحقق یافته باشد. فوتبال، مثل زندگی، اغلب مانند یک درام از منسوخ شدن درستی بوده است. در این جهان پیروزی مهم به نظر می رسد، حتی اگر زشت باشد - چهار تیم، 1٪، به لیگ قهرمانان راه می یابند و 99٪ دیگر برای سقوط نکردن میجنگند.
در حال حاضر آرسن ورزشگاه خود را ساخته و بخش عمده وام را تسویه کرده است، و زخم های ناشی از خروج بازیکنان نزدیک به التیام یافتن است. در دو فصل گذشته آرسنال را 132 میلیون پوند خرج کرده، که میتوان گفت برای اولین بار در حرفه خود، آرسن به نظر می رسد در حال بازی کردن در همان لیگی است که دیگران نیز هستند، و نه با مزایای منطقی بزرگ در زمان ورودش و نه با محدودیت های مالی فلج کننده در دهه گذشته درگیر است. او فقط قرار است مربیگری کند.
البته او هرگز فقط یک مربی نخواهد بود. او همیشه یک کاتولیک خواهد بود، و همیشه در ارزش نهادن به چیزی غیر از نتایج اصرار خواهد داشت. و به این ترتیب او سرسخت و یک دنده باقی می ماند، به عنوان کسی که علاقه کمی به بازی دفاعی دارد، اما همچنین برای طالبان راستی و درستی، بیشتر یک قدیس مبارز باقی میماند تا یک مربی. در هر صورت، قضاوت در مورد آرسن به مراتب فاصله زیادی با آنچه که آنها در موردش انجام داده اند دارد- در مورد راحتی ما با این ایده که ورزش، و یا فوتبال، و یا خود زندگی، می تواند در برای ما ارزشمند باشد حتی اگر به پیروزی ختم نشود. که زیبا بودن، و یا نجیب بودن، اصلاح شدن خودمان و یا ترک کردن چیزی برای آینده، ممکن است از بردن جام مهم تر باشد.