مطلب ارسالی کاربران
پسرک موطلایی و آواز پرنده خوشبختی.
مرداد ماه ۹۴ است، چند روز ی به آغاز فصل جدید لیگ برتر انگلستان مانده است. گمانه زنی ها آغاز شده، مدعیان آماده اند. کوچکترها می خواهند شگفتی ساز شوند. هواداران با شور و اشتیاق بحث می کنند، از نتایج بازی های پیش فصل می گویند، از نقل و انتقالات، از آنهایی که از تیمشان رفته اند و آنهایی که اضافه شده اند.
از بیم و امیدها می گویند.
هیجان دوباره به اوج رسیده، چند ماه رقابتهای فشرده و تلاش برای کسب بهترین نتیجه. هر هواداری به اندازه معقول از تیمش انتظار دارد، به اندازه توان تیمش.
مدرسه ای در انگلستان، پسر بچه ها از تیم های محبوبشان می گویند، پسر مو طلایی طرفدار لستر جایی در آن جمع ندارد. در بین طرفداران منچستر یونایتد، منچستر سیتی، آرسنال، چلسی، لیورپول.
آنها به بزرگی تیمشان می نازند، به جام هایی که کسب کرده اند، به ستاره هایی که در تیمشان توپ می زنند. ولی پسرک موطلایی حرفی برای گفتن ندارد.
تیمش جام های کمی را برده، جایی در تاریخ لیگ ندارد.
آن پسربچه ها، پیراهن تیم های مورد علاقه شان را می پوشند و سرخوشانه و مطمئن از قهرمانی حرف می زنند، پسر موطلایی طرفدار لستر پیراهن آبی روباه ها را زیر پیراهن دیگری می پوشد، دوست ندارد مسخره شود. می داند نظرسنجی ها نشان داده اند تیمش یکی از اصلی ترین کاندیداهای سقوط است. شنیده احتمال سقوطشان را ۱ به ۳ اعلام کرده اند و احتمال قهرمانی را برایشان ۱ به ۵۰۰۰.
از این اعداد و ارقام خیلی سر در نمی آورد ولی می داند کسی به تیمش توجهی نخواهد کرد.
با این حال در دلش امیدوار است.
۱۷ مرداد،هفته اول، آن ها پیروز می شوند و موقتاً به صدر جدول می روند. هواداران لستر سرمست پیروزی و جایگاهشان در جدول هستند. آنها جدول را به هر کسی نشان می دهند:
"ما صدر نشین لیگ هستیم"
خوشحالی فقط دو روز ادامه دارد، منچستر سبتی با برد و تفاضل بهتر رتبه اول را از آن خودش می کند.
ولی هیچ کس نمی داند رویا تازه آغاز شده.
هفته به هفته می گذرد. لستر غوغایی به راه انداخته، واردی گلزنی می کند، محرز در زمین پادشاهی می کند.
پسرک موطلایی شادمان است. کاغذ بزرگی را به دیوار اتاقش زده. کاغذی با ۳۸ خانه. هر هفته از لیگ که می گذرد، یکی از آنها را با شکلک خندان پر می کند. نیم فصل تمام شده، حالا او دیگر خواب می بیند،خواب قهرمانی.
هفته ها می گذرند، همه درباره ی تیم مورد علاقه اش حرف می زنند.
پسران همکلاسی اش هنوز به او توجهی ندارند. از توقف روند موفق لستر به او می گویند.
او توجهی نمی کند. در دنیای خودش غرق شده.
۱۳ اردیبهشت ۹۵. استمفورد بریج، هفته ۳۶، دقیقه ۸۵، ادن آزار دروازه تاتنهام را باز می کند،
این یعنی قهرمان شدن لستر سیتی. دقایق پایانی دلهره آورند، پراسترس.
پسرک موطلایی طی آن چند دقیقه روزهای سپری شده این فصل را به یاد می آورد.
سوت پایان. تمام.
رویا به واقعیت تبدیل شد. آنها قهرمان شدند، بالاتر از دیگر تیم ها، بالاتر از بزرگان. آن پیش بینی سقوط ۱ به ۳حالا هیچ اعتباری ندارد.
کاغذ بزرگی را که به دیوار اتاقش زده بود، جدا می کند و کنار می گذارد، کنار می گذارد برای پسرش. برای سالهای آینده.برای شرح این فصل رویایی.
پسرک پیراهن لستر را به تن کرده، در کنار دیگر هواداران به خوشی و شادی مشغول است.
او به نقطه ای از آسمان خیره شده. پرنده خوشبختی را می بیند که آواز زیبایی سرداده است.