طرفداری - او با برخوردهایش اعتماد و احترام بازیکنانش را بدست آورد. اتحاد اولین فاکتوری بود که پپ بدنبال ایجاد آن بود.
در سن 37 سالگی او به نظر بیش از حد جوان می رسید ولی به بازیکنانش گفت:"اگر فکر می کنید من قرار است به شما آسان بگیرم صرفاً به خاطر اینکه 37 ساله ام، کاملاً در اشتباهید. غرور و انگیزه من بسیار بزرگ است و بگذارید رک بگویم، شما قرار است سخت کار کنید."
او قصد داشت درخشش و افتخار را به کمپ نو برگرداند و این کار را با کیفیتی که از این باشگاه انتظار میرفت انجام دهد. او کار خود را با خارج کردن بازیکنان مشکل زا و بدون کارکرد مثل رونالدینیو، دکو، زامبروتا، ادمیلسون و دوس سانتوس اغاز کرد. بازیکنانی که در برنامه های جدید رئیس جدید جایی نداشتند. و بازیکنان مورد نظرش را به تیم اضافه کرد: دنی آلوز، کیتا، هلب و پیکه از من یونایتد؛ بازیکنی که قبلاً از لاماسیا خارج شده بود. او همچنین چندین بازیکن تیم ب را به تیم اصلی وارد کرد: بوسکتس، پدرو و جفرن
فلسفه ای که میشلز و کرویف به بارسلونا آورده بودند توسط گواردیولا نهادینه شد و بازیکنانی را در صدر این فوتبال قرار داد که اگر او نبود، شاید ما هیچ وقت موفق به دیدن آنها نمی شدیم. تأکید بر آنچه بازیکن می تواند با توپ انجام دهد، توانایی تکنیکی و خلاقیت او و هوشمندی وی در حین بازی، بازیکنانی را در عرصه فوتبال مطرح کرده است که تا پیش از آن بنظر"بیش از اندازه کوچک و شکننده" می رسیدند. فلسفه ای مبنی بر تربیت فوتبالیست ها و نه صرفاً ورزشکاران بارسا را به بهترین تیم جهان امروز تبدیل کرده است.
او چگونه به موفقیت رسید؟
گواردیولا یک ایده آلیست است. کسی که تنها انتظار پیروزی را ندارد بلکه چگونه بردن هم برای وی مهم است. او نشان داده که فلسفه اش را تغییر نمی دهد، که گاهی نشان از کله شقی وی در اعتقاد به اینکه شیوه اش بر همه مشکلات پیروز می شود دارد. او مثبت اندیش است؛ بازی می کند تا پیروز شود نه اینکه بازی کند تا نبازد. به بازیکنانش می گوید برای مردمی که به تماشای مسابقه آمده اند بازی کنند، تفکری که احترام او به هوادارانش را نشان می دهد، او اعتقاد دارد آنها استحقاق سرگرم شدن را دارند.
مردم خواهند گفت که او خوش شانس بوده است که استعدادهایی مانند مسی، اینیستا و چابی را در اختیار دارد، و اینکه او بیش از آنکه در این تیم مربیگری کند، صرفاً انجام کارها را آسان کرده است. اما این عقیده غلط است و آنچه را او در جلسات تمرین انجام داده، نادیده می گیرد. او یکی از باهوش ترین مربیان فوتبال در زمینه تاکتیکی ست. تعهد ، تمرکز و اراده او انگیزه و اعتقادی را که وی به تیمش منتقل کرده است، پرورش می دهد. تیمی که تا پیش از او به وضوح استعدادهای زیادی در اختیار داشت اما فاقد هدایت لازم برای تبدیل شدن به یکی از بهترین تیم های تاریخ فوتبال بود. او مانند مورینیو به شدت جزئی نگر است، و حریفانش را با DVDها، کتاب ها و مجلات بیشمار کاملاً مطالعه می کند.
تیم او برای در حد کمال بودن تمرین داده شده است؛ وقتی بازیکنانش از شیوه مربیگری او صحبت می کنند از او بعنوان یک معلم یاد می کنند، مردی که چراها را برای تیمش توضیح می دهد. آنها روش های او را یاد می گیرند و به آن اعتقاد پیدا میکنند چون او آنها را متقاعد می کند که شیوه هایش درست هستند. نتایج و عملکردهای تیم نشان می دهد که او جادویش را روی این تیم عملی کرده است، آنها بعنوان یک تیم عمل میکنند، متحد، همیشه با هم.