اختصاصی طرفداری- از آنجایی که تقریبا مطمئنم این یادداشت هم به واسطه پرداختن به اتفاقات بازی رئال و یووه و هیجانات مربوط به آن تبدیل به عرصه ای برای شروع دوباره بحث هایی است که زیر هر خبر مربوط و نامربوطی این روزها توی سایت می بینیم ته دلم خیلی راضی نبود این یادداشت را بنویسم.
کما اینکه هنوز معتقدم بازی های زبانی و استدلالی صورت گرفته در بعد این بازی به نوعی مَستِر کلاس بی نظیری از مدرن ترین و بروز ترین شیوه های مناظره بود که نیازمند تحلیل های عمیق گفتمان است و حقیقتا به عنوان کسی که بیماری این سری موضوعات را دارد، برای من بسیار جالب و سرگرم کننده بود، با این حال معتقدم نوآوری و بدعت هایی که در همین حوزه در روزهای اخیر شاهد بودیم چنان موضوع سنگین و پیچیده ای است که پرداختن به آن در حوصله یک یادداشت نهایتا هزار و چند صد کلمه ای نمی گنجد و نیازمند سمینارها و سمپوزیوم های علمی است و شکافتن لایه های بی شمار آن کار من نیست. با این همه دلم نیامد، زیر رگبار تبلیغاتی وحشتناکی که از جانب طیف بی شماری از طرفداران فوتبال عامدانه یا غیر عامدانه به سمت پایتخت مادرید روانه شده ساکت باشم و تماشاگر بمانم.
خوشبختانه در مملکتی زندگی می کنیم که فقر به عنوان ابزاری سیاسی برای تحمیق توده ها مورد استفاده بوده و هست و عموما این طور وا داده که هر چه چرک تر، شریف تر و خدوم تر. این گونه واداده که عموم مسئولین و کارگزاران کشورمان در خانواده های ضعیف و فرودست جامعه بالیده اند و در نظر عامه ی مردم، ثروتمندان به طریق ناصواب به کسب مال پرداخته اند، آرشیو تلویزیون مان سرشار است از سریال هایی که دو خانواده موازی را به تصویر می کشید و نتیجه ای که باید می گرفتیم هم این بود که هر چه فقیرتر خوشبخت تر. کارکرد این تفکر هم که روشن است: کنترل بیشتر اکثریت فقیر. اما فقرِ بزرگتر در جامعه ما به باور من زمانی رخ می دهد که عموم مردم فریب این صحنه آرایی خطرناک را می خورند و این تاکتیک سیاسی به عنوان یک باور در شیوه نگرش مردم نمود میابد و مردم فساد و اعمال قدرت نامشروع را هم خانواده ثروت و ثروتمند می دانند و باور می کنند که هر ثروتمندی حق فقیری را خورده و اساسا چون ثروتمند است هر بلایی می توان سرش آورد و احساس گناه هم نکرد.
بگذارید مثلا دیگری بزنم چون فکر می کنم نحوه قضاوت ما در فوتبال ریشه در نگاه و باور ما در مسائل اجتماعی دارد. می دانم حرف گنده ای است ولی می گویم: عموما فرهنگ جامعه ما فرهنگ تن پروری و سکون است. به عنوان مثال ما افراد بی نهایت درس خوان و اهل مطالعه را در دوران مدرسه و دانشگاه "خرخوان" می نامیم یا مثلا افراد ثروتمند را "خرپول". پرواضح است زمانی که برای توضیحِ قیدِ "خیلی خیلی زیاد درس خوان" از لفظ "خر" بهره می گیرم که چندان آیکونِ مثبت و مطلوبی در فرهنگ عامه ما نیست منظور روشنی داریم و آن این است که زیاد درس خواندن یا زیاد کار کردن و به بیان ساده تر "زیاد شبیه ما نبودن" در نظر ما چیز خوب و پسندیده ای نیست و اساسا هر که غیر ماست و معمولا خیلی خیلی موفق تر از ماست، حتما ریگی به کفش دارد و وظیفه ماست تا با همه داشته هایی که در اختیار داریم شک و شبهه ای در خصوص موفقیت هایش ایجاد کنیم و دِین مان را نسبت به حقارتمان ادا کنیم و در سرپوشی بر روی آن بگذاریم.
به حمدالله به واسطه مناظره های سیاسی که در سال های گذشته در تلویزیون و به صورت زنده شاهد آن بودیم مردم کشورمان تا حد زیادی نسبت به تاکتیک های ناجوانمردانه مناظره علی الخصوص زمانی که در موضع ضعف قرار داریم آگاهی پیدا کرده اند. تاکتیک هایی که علی رغم عدم رعایت اصول انسانی و نگه نداشتنِ جانب انصاف در بسیاری از موارد می توانند به رنگ کردن کلاغ و جا زدن آن به جای قناری کمک شایانی کنند و به نظر می رسد مشاهده همین محتواها باعث شده تا بسیاری از ما شبیه آدم های توی تلویزیون باشیم و اگر خدایی نکرده چیزی را بلد نبودیم به گنجینه آموخته هایمان بیفزاییم. تاکتیک هایی نظیر تکرار باورنکردنی یک دروغ برای تبدیل آن به واقعیت، هوچی گری و شلوغ کاری، کلی گویی، ارائه فکت های بی اساس، استانداردهای دوگانه، شاهد آوردن های غیر قابل استناد، عوام فریبی، نورانداختن به بخش هایی از یک خبرو غفلت عامدانه از سایر بخش ها، مانور دادن روی یک سری از موارد و کم اهمیت جلوه دادن بخش هایی که به نفع مان نیست، گرفتن حالت حق به جانب و طلبکاری همیشگی، حمله به نقط ضعف طرف مقابل در حالی که دقیقا آن مشکل مشکلِ خود ماست و بسیاری از سایر مواردی که وصفشان در این یادداشت نمی گنجد نمونه هایی از این تاکتیک هاست که در روزمره زندگیمان شاهد آن هستیم.
همیشه گفتیم که فوتبال خود زندگی است و ما آدم های این زندگی با همان مختصات و مشخصاتی که تویخیابان و خانه داریم روی نیمکت و سکو حاضر می شویم و حرف می زنیم. من نقطه نظر قطعی و شخصی خود را راجع به تک تک صحنه های بازی دارم و به هیچ چیز 50-50 یا 80-20 اعتقاد ندارم و این را هم اضافه می کنم که راضی نیستم یک کلمه در خصوص این ها حرف بزنم چون مسئله من این نیست. فوتبالی که نگاه کنیم مسئله کاملا روشن و واضح است رئال در بازی رفت با یک بازی بسیار خوب در شبی که می توانست گل های بیشتری هم بزند بازی را 3-0 برد و در بازی برگشت یووه در یک بازگشت خوب توانست عین نتیجه را تکرار کند. برای من ناراحتی یک طرفدار یووه از کامل نشدن کامبکِ بسیار ستودنی در برنابئو مسئله ای قابل فهم است تا جایی که به شخصه فکر می کنم اگر بازی به وقت اضافه می رفت با توجه به خستگی رئال مادرید و همچنین دو تعویضی که آلگری در اختیار داشت کار برای رئال بسیار سخت می شد و شانس پیروزی یووه بیشتر بود اما در این یادداشت نمیخواهم سر سوزنی درباره پنالتی اعلام شده علیه یووه در واپسین دقایق بازی حتی یک خط بنویسم و بیشتر مایلم درباره شیوه فکر کردنمان به عنوان هواداران فوتبال در مورد فوتبال که یقینا به زندگیمان هم سرایت می کند حرف بزنم و مایلم شما هم همینگونه این یادداشت را ببینید.
صرف نظر از اینکه پنالتی اعلام شده در دقایق پایانی بازی درست بود یا نه، صرف نظر از اینکه آیا خیلی خوب بازی کردن یک تیم در بازی برگشت ادله مناسبی برای عدم پنالتی گرفتن علیه آن تیم هست یا نه، صرف نظر از اینکه آیا اعلام پنالتی در دقایق مختلف بازی احکام متفاوتی دارد یا نه و خیلی چیزهای دیگری که می شود در مورد این صحنه گفت من فکر می کنم اتهامات ناجوانمردانه ای که از جانب شخصیت های معروف و نامعروفی که این چند روزه به سمت قطار در حال حرکت مادریدی ها روانه شد را با هیچ تیتری به غیر از کم لطفی نمی توان بست، کم لطفی هایی از جنس قضاوت یک طرفه و نادیده گرفتن شایستگی یک تیم و بستن تمام موفقیت آن به مولفه هایی غیر قابل اثبات که خوش آیند عام مردم است. روی سخن با عزیزانی است که در روزهای گذشته موفقیت های رئال را به هر چیزی جز شایستگی این تیم نسبت دادند. از ارتباط پرز با خانواده راکفلر گرفته تا توافقات پشت پرده خاندان سلطنتی اسپانیا با جریانات فراماسونری و 5+1 گفتند و در وحدتی که پیشتر هیچ گاه شاهدش نبودیم اظهار نظر چیلاورت و کریستین ویری را بر نظرات کارشناسان داوری گوشه و کنار جهان اصلح دانستد و با هزاران بار صحبت از اخراج نادرست ویدال در سال قبل و پنالتی به زعم شما مشکوک رئال در بازی یووه فراموش کردند که اگر اصل بر اجرای درست و صحیح قانون بود شاید زمان اخراج آرتورو ویدال در آن بازی درست مثل گل دقیقه 98 رونالدو در این بازی می توانست خیلی زودتر باشد.
هر چند دامنه کم لطفی ها نسبت به رئال تا به حدی بود که حتی در فضای مجازی شاهد دست به دست شدن کلیپی بودیم که نشان دهنده اشتباهات داوری از سال 2003 تا به امروز بوده است. اگرچه قلّتِ شعور و یا عدم اطلاع سازندگان آن کلیپ پیرامون اطلاع ایشان از کیفیت نتایج رئال مادرید در حد فاصل سال های 2003 تا 2006 در همه رقابت ها و 2006 تا 2010 در چمپیونزلیگ برای یک هوادار رئال نشان دهنده عمق نقدهای وارده است و به طریق اولی تطهیر رئال مادرید از هر گونه اتهامی است.
متاسفانه سندروم شبهه افکنی در موفقیت دیگران و استنکاف از پذیرش بهتر بودن دیگران از ما بیماری است که سال ها در گوشت و پوست و استخوانمان ریشه دوانده و در این بحث ابدا روی صحبت با طرفداران یک تیم خاص نیست چون همگی نمونه ای نرمال از جامعه ای هستیم که یاد گرفته هر وقت، خود به موفقیتی رسید آن را مرهون تلاش های شبانه روزیش بداند و موفقیت دیگران را حواله شانس و دست های پشت پرده بدهد. چه در بسیاری از موارد خود طرفداران رئال نیز بجای پذیرش بهتر بودن بارسلونا نسبت به آنها در تورنمنت های داخلی سراغ تئوری توطئه رفته اند و از ارتباط پشت پرده بارسلونا با داروان گفته اند که جای خنده دارد. با این همه به نظر من صحبت از وجود مافیا و ارتباط پنهانی میان رئال و یوفا آن هم در جهان اولی که رییس جمهور یکی از بزرگترین قدرت های اقتصادی جهان را به خاطر یک ارتباطی شخصی رسوای عالم می کند و پرافتخارترین تیم ایتالیا را به خاطر تبانی به دسته دوم می فرستد، خیلی عجیب است. عجیب است اگر فکر کنیم که رئال مادرید به واسطه وجود چنین ارتباطاتی به چنین جایگاهی رسیده است. عجیب است اگر فرم دیوانه وار رونالدو، کیفیت فوق العاده خط میانی رئال و بازیکنان کناری این تیم را فراموش کنیم و صرفا برای خاموش کردن آتش خشم درونمان آجری دیگر بر دیوار ضخیم و بلند بی فکری اجتماعیمان بگذاریم. که اگر حق با ما بود و دست پشت پرده ای بود و چه و چه به عقیده من شاید بد نباشد در کنار وجود ارتباطات پنهانی رئال مادرید با نهادهای فوق سری به منظور بریدن سر تیم های کم نفوذ و نه چندان ثروتمندی نظیر بایرن و یووه، مدیران رئال فکری هم به حال بریدن سر لگانس می کردند تا در برنابئویی که برای کیه لینی سوال است در آن چه می گذرد، مغلوب چنین تیمی نمی شدند و در ده سال گذشته از بیست جام داخلی تنها برنده پنج جام نمی بودند.
تئوری توطئه مخصوص ذهن هایی است که از تحلیل علمی مسائل عاجزند. "کار خودشان است"، "دست های پشت پرده"، "هیچ چیز از این ها بعید نیست" و گزاره هایی از این دست که خوانندگان این سطور بهتر از من به آن واقف اند و چند صدهزار بار در این چند روز در تحلیل های آبکی از آن سوپر نمایش فوتبالی نوشته شد، اصولا مخصوص مغزهایی است که از حرکت به عمق و تحلیل ریشه ای مسائل عاجزند و ترجیح می دهند سوار بر اریکه باورهای عامه مردم باشند. کلی گویی و پل زدن های بی معنا نظیر توضیح وجود فساد در فیفا و شخص پلاتر و میزبانی جام جهانی و ارتباط دادنش به موفقیت یک تیم یا تیم های یک کشور خاص، مخصوص ذهن هایی است که واقعیت را زمانی می خواهند که منافعشان را تامین می کند. هر چند شاید خودمان هم خیلی مقصر نباشیم، خب ببینید عموم جامعه ما فقیر است، ما پر از مردمی هستیم که بخاطر فقر مثلا عشقی را از دست داده ایم، سفر خوب نرفتیم، لباس خوب نپوشیدیم، کار خوب گیر نیاوردیم چه میدانم از همین حرف ها، ولی ساختن شخصیت خوب و بد در هر متنی و هر تحلیلی و استفاده از رئال مادریدِ ثروتمند (که گویا تنها تیم ثروتمند عالم است و قوت غالب باقی تیم ها نان جوین است) در نقش آقا گرگه داستان فقط یه حربه بی شرمانه است، یک حربه کثیف است کثیف. کثیف اندازه همان سیاست مدارانی که خود را متعلق به خانواده های فقیر و گرسنه جامعه می دانند و می کوشند تا با وانمود کردن به مردمی بودن و از جنس مردم بودن، بی کفایتی هایشان را جبران کنند.
اینکه رئال این بار هم با داوری برد یا با شایستگی اینکه این بار گذر پوست به دباغ خانه افتاد و کارشان تمام است، اینکه اگه مجبور نباشیم با داور بازی کنیم فلان می شود و اگر مثل سال قبل بهمان و خیلی حرف های دیگر از این جنس را می گذارم برای اهلش. خب یکی از کارکردهای فوتبال برطرف کردن عطش سیری ناپذیر عقده ها و حقارت های شخصی است. فقط یک خواهشی دارم و آن این است که اگر لابه لای این صفحات غرورمان یا منافعمان اجازه داشتن انصاف را نمی دهد که حرف حق را بزنیم و شکست را بپذیریم، کاش دفعه بعد که دیدیم توی تلویزیون یک بابایی سوار بر اریکه باورهای دروغین مردم در حال تاخت و تاز است، کاش شرافت داشته باشیم و قبل از سند تو آل کردن پیام افشای دروغ گویی هایش به کانتکت هایمان و رنجر مجازی شدن، بزنیم تخت سینه مان و باد به غبغب بیندازیم و درودی نثارش کنیم و بگوییم زنده باشی مرد که یکی از مایی، یکی از ما که واقعیت را فقط به نفع خودش می خواهد و حاضر است همه چیزش را برای هدفش فدا کند، زنده باشی مرد.