در قسمت قبل با میزانسن و توجه به آن در تحلیل فیلم آشنا شدیم. اما آنچه که توجه به میزانسن در تئاتر را با میزانسن در سینما متفاوت می سازد تصویری است که توسط دوربین از میزانسن گرفته می شود. در این قسمت می خواهیم به ترکیب بندی تصاویر در کنار هم و نقشی که در زیباشناسی و معنای فیلم ایجاد می کنند بپردازیم.
ترکیب بندی و تصویر (composition and the image)
در هر فیلمی این دوربین است که در نهایت از یک میزانسن فیلمبرداری می کند. وقتی به تماشای فیلمی می نشینید، نه تنها موقعیت مکانی رویداد، بازیگران و نورپردازی بلکه تمامی این اجزا را به شکلی شاهد هستید که ضبط شده و سپس به نمایش درآمده اند. ترکیب بندی یک صحنه درون تصویر فیلم، وجه تمایز سینما از نمایش و جنبه مهم دیگری از سینماست که یک تحلیلگر خوب باید قادر به بحث در مورد آن باشد. وقتی فیلمی از محافل خانوادگی خود را تماشا می کنید، آنچه در درجه اول تشخیص می دهید، یک میهمانی با حضور خود و دوستانتان است. با وجود این با نگاهی دقیق تر می توانید در این باره اظهار نظر کنید که تصاویر به دلیل نوع زوایا یا رنگ پردازی، چگونه اندازه قد چند تن از دوستان شما را بلندتر یا رنگ پوستشان را تیره تر از آنچه هستند نشان می دهد. به همین شکل یک تصویر سینمایی می تواند بر شیوه تماشای یک صحنه یا یک شخصیت در آن صحنه تاثیرگذار باشد. اگر تحلیل تان را با این جمله آغاز کنید که «صحنه سه شخصیت دارد» به لحاظ توجه و درک در جایگاه پایین تری نسبت به کسی قرار می گیرید که جمله آغازین تحلیل خود را اینگونه می نویسد: «زاویه دید دیداری صحنه، سه شخصیت را در معرض تماشا قرار می دهد. »
در این بخش برخی از واژگان و اصطلاحاتی را مورد ملاحظه قرار می دهیم که می توانیم از آن ها برای بحث درباره ترکیب بندی استفاده کنیم.
نما (Shot)
هر نما تصویر تک و مجزایی است که پیش از برش خوردن فیلم به تصویری متفاوت، بر روی پرده ظاهر می شود. بر خلاف عکس، یک نما می تواند مجموعه گوناگونی از حرکت یا کنش را شامل شود و حتی ممکن است قابی که تصویر را دربرگرفته حرکت هم داشته باشد. زمانی نما تغییر کرده است که تصویر به موقعیت و یا زاویه دید دیگری برش(cut) زده شود. طول یک نما از کسر کوچکی از ثانیه تا چند دقیقه می تواند باشد، اما معمولا در حدود ۳۰ تا ۴۰ ثانیه مدت زمان میانگین برای یک نما در نظر گرفته می شود.
در تحلیل فیلم به دو جنبه اصلی نما دقت کنید:
-خصیصه های تصویری نما
-قاب متحرک نما
خصیصه های تصویری نما عبارت است از کیفیت های مشترک میان یک تصویر سینمایی و هر تصویر دیگر، به علاوه سرعت فیلمبرداری یک صحنه. این ویژگی ها مواردی چون طیف های رنگی، سرعت فیلم و ژرف نمایی ها و مناظر گوناگونی را که توسط تصویر خلق می شود در بر می گیرد.
طیف رنگی (tone) به گستره و بافت رنگ های به کار گرفته شده در یک تصویر سینمایی اشاره دارد. فیلمی مثل « یه حبه قند» پر است از طیف های رنگی متنوع و فیلمی مثل «جرم» مسعود کیمیایی سیاه و سفید است. با دیدن هر دو این فیلم ها از خود بپرسید آیا رنگ های به کار رفته در این فیلم ها واقعی هستند و اگر این گونه نیست چرا؟ آیا کارگردان و یا طراح صحنه منظور خاصی داشته است یا خیر؟ اگر فیلمی سیاه و سفید است این رنگ سیاه و سفید بر معنای فیلم چه چیزی می افزاید؟
سرعت فیلم (film speed) مدت زمان صحنه های فیلمبرداری شده یک فیلم است. این مسئله در لحظات حرکت تند (fast motion) یا کند (slow motion) بیشترین نمود را پیدا می کند. کنش در حرکت کند یا تند معمولاً معرف تغییری است در طبیعت آنچه درحال رخ دادن است، یا نشان دهنده ی این است که قرار شده تماشاگر آن رخداد را چگونه مشاهده کند. گاهی اوقات، حرکت کند مبین این است که یک کنش بخشی از رویای شخصیت است و گاهی اوقات حرکت تند شیوه ای است برای اظهار نظر کمیک در مورد یک صحنه ی خاص. توجه به زمانی که سرعت فیلم از روند عادی پیروی نمی کند کار ساده ای است، مهم این است که بتوانید دلیل چنین نوع سرعت فیلمی توسط فیلمساز را ارزیابی کنید.
ژرف نماییِ (perspective) تصویر به نوعی رابطه ی فضا-محور اشاره دارد که تصویر میان اشیاء و شخصیت های متفاوتی که درحال فیلمبرداری از آن هاست به وجود می آورد. این روابط متفاوت محصول لنزهای گوناگون و شیوه ی به کار گرفتن آن هاست. بنابراین یک فیلم با این هدف که مخاطب بتواند شخصیت ها را به همان وضوح و شفافیتی که در پیش زمینه می بیند در پس زمینه هم بنگرد، به طور مستمر از عمق میدان (depth of field) یا فوکوس عمیق (deep focus) برای معرفی صحنه ها استفاده می کند. فیلمی دیگر ممکن است بر آن باشد که فقط چند شخصیت معین یا چند رخداد مشخص را در تصویر، مجزا و برجسته سازد و درنتیجه شیوه ی فوکوس سطحی را به کار می گیرد که به روشنی نمایانگر تنها یک وجه یا سطح غالب در تصویر است؛ آنچه خیلی کمتر متداول است لحظات عجیب و غیر عادی حاصل از فوکوس کشی (فوکوس متغیر) است؛ زمانی که نقطه ی تمرکز به سرعت تغییر یافته، یا در محدوده ی یک نما از یک شخصیت یا شیء به شخصیت یا شیئی دیگر معطوف می شود.
انواع دیگری هم از روابط ناشی از ژرف نمایی وجود دارد که می تواند در ایجاد تصویر به کار رود، اما حتی وقتی که مشغول یادگیری این اصطلاحات تکنیکی هستید، می توانید با چند پرسش اساسی به تحلیل روابط مورد اشاره بپردازید: تمرکز تصویر بر چه کسی یا چه چیزی قرار گرفته و به چه دلیل؟ آیا تصویر جهانی را خلق می کند که دارای عمق است، یا دنیایی را به نمایش می گذارد که به طرزی غیرعادی، سطحی و یکنواخت به نظر میرسد؟ چگونه به توصیف فضا در یک تصویر خاص می پردازید؟ آیا فضا شلوغ و پرازدحام است؟ یا باز و گسترده؟ وشاید بی نظم، آشفته و بی توازن؟ وقتی یک تصویر عریض ویژه، شخصیت ها را در فضا غرق می کند، این عمل، درباره ی آنها و جهان بینی شان چه حرف هایی برای گفتن دارد؟ در تحلیل خود، به ماهیت قدرت تصویر، وجهی فعال و پویا ببخشید. موضوع مقالات خود را نه تنها برمبنای آنچه مشاهده می کنید، بلکه برمبنای این نگرش سامان دهید که تصویر چگونه شما را وادار می کند مردم و اشیاء را دریک قالب مشخص و روابط معین با یکدیگر ببینید.
———————————————————————
با الهام و تلخیص از کتاب راهنمای نگارش تحلیل فیلم نوشته تیموتی کوریگان