مطلب ارسالی کاربران
داستان عشقي که هيچوقت نوشته نشد....
شاید اگه اریک وولف سیگال نویسنده مشهور آمریکایی 7 سال دیگه صبر میکرد میتونست از شماره 7 رئال مادرید به عنوان یه سوژه به مراتب بهتر واسه رمان عاشقانه “داستان عشق”استفاده کنه
وقتی سال 77 کاریزماتیک ترین شماره 7 تاریخ رئال به این تیم پیوست کسی فکرشو نمیکرد خواینتوی اهل مالاگا بشه سمبل غرور و تعصب رئالی ها
واسه همه عجیب بود که چطور هر وقت تیم به یه معجزه نیاز داره با حضور خوانیتو دقیقا اون معجزه رخ میده
مصداق بارزش بازگشت رئال مقابل سلتیکی که قوهای سپید رو در اسکاتلند با دو گل شکست داده بود و خودش رو تو نیمه نهایی میدید ولی در مادرید با سه گل خوانیتو شکست خورد، اینتر ساراگوسا دورتموند اندرلخت نمونه های دیگر بازگشت های خوانیتویی بودند
لگد کردن صورت لوتار ماتئوس بازیکن بایرن مونیخ تبعات سختی رو برای قهرمان داستان ما به همراه داشت اون با یه محرومیت بلند مدت راه خودش رو از رئال مادرید جدا میدید باید میرفت یه جای دورتر تا باز با خودش کنار بیاد باید میرفت تا این ذهنیت که حضورش باعث سر افکندگی رئالی ها میشه دست از سرش برداره و کابوس شب هاش نشه
خوانیتو رفت و تو یه مصاحبه از اون مصاحبه های دراماتیکی که رئالی ها زیاد دیدن با معشوقش وداع کرد
در سال 92 پس از تماشای بازی رئال مادرید و تورینو در جام یوفا در یک تصادف جاده ای جان خودش رو از دست تا متعصب ترین شماره 7 تاریخ رئال آسمان رو لمس کنه
یه جمله آشنا که وقتی به رئال اومد گفت:حضور در رئال مادرید مانند لمس آسمان است
حالا سال هاست که تو هر بازی دقیقه 7 اولتراسورها یک صدا اسمش رو صدا میزنند و قبل از بازی هایی که به یه بازگشت خوانیتویی احتیاج داریم توماس رونکرو و دوستانش روحش رو احضار میکنند
بله آقای سیگال کاش صبر میکردی و یه داستان عاشقانه تر مینوشتی