مطلب ارسالی کاربران
یادداشت روز: پاریس، سیاوش و بیماری اعتقاد/ من هنوز صورتم رو دارم...
یک/ لابد پاریس، باید همانقدر زیبا باشد که بازیِ بدن مارسیال، در نزدیکی دروازه آلمان. و حالا همانقدر مبهوت، که صورتِ ژیرو در لحظه گلزنی. شهر، شهر رویاییمان بوده و یک عمر، از روشنی هر چراغ توی عمقِ تاریک هر کوچه، نخهایی برای بافتنِ پاریس گرفتهایم. و باز یک عمر، از چالههای زادگاه رد شدهایم به خیالِ یک روز برندبازی در مونتاین و یک داستان زمانتیک احمقانه در کنارههای سن. آن بخشِ اجبارا قشنگِ دنیا، آن تصویرِ غیراینجایی، آن مقصدِ در رویا، حق ندارد اینطور سیاه باشد. تو، صدا را روی گزارشگرِ وطنی بستهای، تو فقط به توپ زیر پایِ اورا نگاه میکنی، تو باور نداری که اولین بار اسم باتاکلان را در اخبارِ انفجار مرور کنی. که در فرانسه، مردم نه برای جشن گرفتن، که برای زنده ماندن روی چمن قدم بگذارند. از یک جایی به بعد، دنیا به تو میفهماند که با هیچ انفجاری غافلگیر نشوی اما چطور میشود واکنشهای بعدی را دوام آورد؟ وقتی که خش افتاده روی صورتِ شهرِ رویایی یک دنیا و گروهی، بیشرمانه از گذشته حرف میزنند. از خاورمیانهِ هر روز منفجر، از بازی سیاسی، از حقِ مردن فرانسویها. شبکه دو، سه تا زیرنویس ثابت دارد که مدام میاندازد پایین پایِ کامران نجف زاده، سه تا زیرنویس مردمی برای ریشخند زدن به مردهها. مثل صفحه بینمک ژانر. برای مقصر دانستن جماعتِ بیگناه سالنِ کنسرت. تروریسم، فقط آن بیرون اتفاق نمیافتد. ضامن انفجار گاهی توی کامنتها کشیده میشود و بعضیها، فقط به خاطر سلاح نداشتن تا حالا آدم نکشتهاند!
دو/ کنارِ عکسهای تلخ و مبهم پاریس که مدام خودشان را عرضه میکنند، ویدئویی 15 دقیقهای از «سیاوش حکمت شعار» هم دست به دست میشود. ملاقاتِ دلسوزانه امیر جعفری، با پسر خوش تیپی که درست در آستانه تبدیل شدن به یک سوپراستار، درست قبل از بازی در سریالِ هیت تلویزیون، به میدان جنگ با ام.اس اعزام شد و رفت در سایه فراموشی مطلق. خودش میگوید که مریض نیست. که دکترها تاکید کرده اند:این بچه مشکلی ندارد. اما دستهایش میلرزند و دلش، کمی بیشتر. هر چند لحظه یکبار جلوی دوربین تکرار میکند:«اما من هنوز صورتم رو دارم!». این یکی خیال نیست. او بعد از همه این سالهای درد هنوز صورتاش را دارد. صورتیِ جذابتر از سیوششسالههای سالم، با تهریش و موهای موج دار. که یک پاره خط سفید تو سیاهیشان پیدا نیست. او هنوز رئیسِ خوشکلهاست.
سه/ آن کاری که اعتقاد با مهاجمان نیمه شب پاریس میکند، تکرارِ سناریویِ ام.اس و بدنِ سیاوش است. آن لرزشها، باورها، رویاها، خیالها، پوچیها، آن امیدهای واهی برای «روزی بهتر»، جهانی بهتر. توی انتخابِ انتحار، کنترل الف و ر در الله اکبرِ آخرِ شب شاید دیگر ممکن نباشد. وعدههای غلط، نسخههای غلط میسازند و نسخههای غلط، فاجعه میآفرینند. سلولها به بدن خودی رحم نمیکنند و آدمها، به شهر زندگیشان. آخر همه هشتگها اما دوبارگی نور و زیبایی در قابهای شهر است. پاریس درد میکشد اما هنوز صورتاش را دارد.
محمدحسین عباسی