یک_ دخترک ۷ ساله در استادیوم می گرید ، گویی خاله شادونه اش مرده است! اما او برای تیم ملی اش اشک می ریخت، قابی که نشان می داد سالهاست می دانیم کوچک و بزرگمان کجا به اشتباه اشک بریزند که نمود بهتری داشته باشد!
آن سوتر ، گورِ کیروشِ آریایی با دستهای خودش کنده شده بود! دیگر نه مشتی تا آرنج حواله کسی داده شده بود و نه ویلیامزی سیبل شده بود تا خشم ها و اشک ها و فحشها بر او بنشیند! حقیقت عریان شده بود ، کیروش بدون واسطه در این بن بست ریده بود! نود دقیقه و یک شوت در چارچوب پیشرفت بزرگی نسبت به بازیِ با عراق بود! اما باز هم برای این شراب ۹ ساله کمی و فقط کمی توی ذوق می زد! آمار به شدت افتضاح بود. آن هم در مقابل تیمی که ۶ ماه بود مربی جدیدش را بالای سر خود می دید! زاپاتا پیچید در میان سطرها : هِی ملت ، بورکینافاسوی من کجاست؟...
سکانس آخر، دست خدا بود! کلید اسرار بود! آن عصبانیت و حق به جانبی کذایی که کیروش سالها ذره ذره به تیمش تزریق کرده بود ... آن حق به جانب بودنی که در جام جهانی با کت در آوردن و پرخاشگری و تهییج تماشاگران منجر به تنها اشتباه وار (پنالتی ایران در مقابل پرتغال) در جام جهانی شد! نه ، اینجا خبری نبود ، اینجا مقدر شده بود هر چه قبلا زده ای را بخوری و حرف هم نزنی! متشکریم برای سنگینترین باخت تیم ملی در ادوار تاریخ! همیشه اینگونه است ؛ مردان بزرگ ، ریدمانهای بزرگ...
![](http://s8.picofile.com/file/8350641550/07_180_.jpg)
دو_ ۹ سال گذشت، دو صعود به جام جهانی و ۲ حذف از جام ملتهای آسیا و دهها درگیری بیهوده و بی ارزش ، از نقاط برجسته کارنامه مرد پرتغالیست. صعود در دوره هایی که سهمیه آسیا به ۴.۵ افزایش پیدا کرده بود به گونه ای بزرگنمایی شده که همه پنداشتند نبرد با ازبکستان و کره شمالی و اردن و ... با بهترین نسل بازیکنان ایرانی کاری بود که از تنها مربیِ متناسب با هیکل فوتبال ایران بر می آمد!
دستاوردها اینجا در کلام نمی گنجد ، باید سطرها برایش نوشت و باید شقایق ها به گودرزها پیوند زد ، باید دهانهای هرزی برایش اجاره کرد ، باید به ارگانهای تحتانی اقلیت تاس آویزان شد ، باید دست به دامان حماقت موروثی این ملت شد ، باید کلام را چون رقاصه ای تاب داد و در نهایت به "شخصیت تیمی" رسید! به اندازه کافی مضحک نیست؟ شخصیت و کیروش را می گویم! آیا می توان پاکی را با دستهای آلوده لمس کرد؟
سکانس آخر ، گل اول ژاپن ؛ شخصیت تیمی بود که معمارش واکسن های لازم را نزده بود...
![](http://s8.picofile.com/file/8350643434/01377428.jpg)
سه_ در فرودگاه حدود پانصد نفر نماد مردم بودند و خود را پاره می کردند! آنها کره ای نبودند که با تخم مرغ از تیم خود پذیرایی کنند! آنها سمبل خود کم بینان کشور بودند که هر روز قامتشان کوتاه تر می شود و سقف آرزوهایشان هم! خواسته هایشان مشخص نیست ، فضا غبار آلود، انگار عکس پرتقالی بر خورشیدی افتاده است! دیگر چیزی اهمیت ندارد. ترکمان نکن مرد بزرگ! باز آ ...
و همزمان در رسانه های مجازی نظرسنجی ها حکم به پیروزی این مرد زحمتکش می دهند.
"مردم" فوج فوج شباهنگام به دستبوس مرد پرتغالی می شتابند ، صفوف بسی فشرده است ، گویی پس از آخرالزمان ما مانده ایم و تنها مربی بازمانده!
میزان همیشه رای مردم است. ولی ایکاش که زیرساختهای رای و آگاهی ها هم در این سیستم مهم انگاشته میشد.
مردم همچنان رای می دهند و در فرودگاه فریاد می زنند ویوا کارلوس :|
کیروش پوزخند می زند و به دافهای کلمبیایی می اندیشد ، مترجمش ذهنش را بد ترجمه می کند ؛
"ill Fuck Them All"
دخترک همچنان گریه می کند ، میثاقی همچنان زر می زند ، موافقان کیروش هم ناله می کنند و در خفا روی عکس برانکو ضربدر می زنند و نام پرسپولیس را در "بدها" می نویسند...
م.آ