elias rzتو یه مقاله انگلیسی ESPN با تیتر Portrait Of A Serial Winner راجع به این حرکت عجیب و غیر ورزشی سوارز و دوران کودکیش و ریشه های روانی این واکنشش خوندم، اگه تو گوگل سرچ کنید راحت پیدا میکنید.
بطور خلاصه میگه پدر سوارز تو دوران کودکیش خانواده رو ترک میکنه و میره و سوارز و مادرش تو فقر شدید زندگی میکنن و سوارز فوتبال رو رها میکنه و به رفتگری مشغول میشه و شبها تو کف خیابون در حین تمیز کردن دنبال سکه میگرده تا پول جمع کنه و دوست دخترش رو که از خانواده ی نسبتا ثروتمند بود برای شام بیرون دعوت کنه. ولی دختره که اسمش سوفیا بالبی هست و همسر فعلی لوئیزه، با خانوادش کوچ میکنن به اسپانیا تا تو بارسلون زندگی کنن. سوارز هم از شدت ناراحتی تمام توان و وقت خودشو برای فوتبال میذاره تا از بدبختی و فقر شدید نجات پبدا کنه و بتونه به اروپا بره.
تو 15 سالگیش وقتی برای ناسیونال بازی میکرد و توی فصل 63 گل زده بود و فقط یک گل نیاز داشت تا رکورد باشگاه رو بشکنه و بازی هم بازی فینال بود داور باهاش لج میکنه و روی یه خطای معمولی بهش قرمز میده و سوارز هم از شدت عصبانیت وقتی تمام آمید و آرزوهاشو از دست رفته میبینه با کله چنان میکوبه به دماغ داور که صورت داور خون آلود میشه.
نویسنده معتقده ضمیر ناخودآگاه سوارز در حرارت بازی از درک مفهوم بازی جوانمردانه عاجزه و وقتی در اواخر بازی، سوارز نمیتونه گل بزنه و تیمش در معرض خطره ضمیر ناخودآگاهش طوری عمل میکنه که انگار اگه نتونه گل بزنه دوباره به فقر و گرسنگی برمیگرده و یا به همسرش و خانوادش نمیتونه برسه. بنابراین فوتبال رو بعنوان یه بازی و دفاع مقابلش رو بعنوان یه فوتبالیست نمیبینه و فکر میکنه مدافع حریف میخواد به خانوادش آسیب برسونه یا آرزوها و امیدهاشو نابود کنه و این باعث میشه برای چند لحظه بی اختیار به دوران کودکی و فقیری خودش برگرده و واکنش مربوط به اون دوران رو انجام بده یعنی طرف رو گاز بگیره یا توهین نژاد پرستانه بکنه کلا هر کاری بکنه تا مدافع رو از خودش دور کنه یا بترسونه تا فضای بیشتری برای گل زدن داشته باشه.
بخاطر همینه که روبرتو مارتینز میگه سوارز شدیدا به کمک یه روانشناس احتیاج داره.