طرفداری | هنوز آخرالزمان نیست. تماشای زبانه کشیدن شعلهها از یک غرفه تجاری در بیرون ورزشگاه اتحاد، ساعاتی پیش از آغاز بازی مرگ و زندگی، حال و هوای خاصی به صحنهآرایی دیدار منچسترسیتی و کلوب بروخه بخشید. این فضا، احساس مرگ و مراسم ترحیم برای تیمی پرافتخار و فاتح را داشت. در نهایت، آتش خاموش شد و به نظر میرسید همهچیز عادی شده است. هرچند، منچسترسیتی تا آستانه یک حذف باورنکردنی از لیگ قهرمان اروپا پیش رفته بود.
سه گل در نیمه دوم برای صعود تیم پپ گواردیولا به مرحله پلیآف لیگ قهرمانان اروپا کافی بود. آنها نخستین تیمی نخواهند بود که ادعا میکنند تورنمنتی با مرحله گروهی و حذفی، کمپینی دو بخشی است و تمام آنچه بخش نخست از شما میخواهد صرفا «زنده ماندن» خواهد بود. از اینجا، لیگ قهرمانان برای منچسترسیتی دوباره آغاز میشود؛ چه کسی میداند، شاید قهرمان هم شوند. اما اشتباه نکنید، این رقابت تا کنون برایشان تجربهای ناگوار بوده است. سیتی در حالی صعود میکند که در هشت بازی مرحله لیگ، تنها برابر اسلوان براتیسلاوا، اسپارتا پراگ و کلوب بروخه به پیروزی دست یافته است.
در واقع، آنها مقابل بروخه هم عملکرد خوبی نداشتند. نیمه نخست، نیمهای جالبتوجهی بود؛ ۴۵ دقیقهای که در آن سیتی هم کاملا مسلط و هم به وضوح آسیبپذیر بود. در ظاهر، به بسیاری از بازیهای دیگرِ دوران گواردیولا مقابل حریفان ضعیفتر شباهت داشت: در کنار استقرار کامل در زمین حریف و مالکیت حدود هفتاد درصد، بازیکنانِ خط حمله آنقدر بالا بودند که تقریبا مانند آکاردئون در هم فشرده شده بودند، توپ از پای بازیکنی به پای بازیکن دیگر با ضربات تند، چرخشی و دقیق فرستاده میشد. حسی نه از حمله تمامعیار، بلکه از جستجوی صبورانه، کاوشگرانه، مشارکتی و بازپسگیری ماهرانه و ظریف وجود داشت. با این حال، چنین ساختاری مقابل دروازه تیم بلژیکی نتیجه نداد و به نظر میرسید هر پاس تکنیکی و تکلمسی منجر به موقعیتی دو در برابر دو، سه در برابر سه، یا چهار در برابر چهار برای حریف میشد.
اولین موقعیت در دقیقه دوم دیدار رقم خورد و گواردیولا را مجبور کرد تا سرش را میان دستانش بگیرد. در لحظات بعدی، دوربینها او را در حالی نشان دادند که روی پاشنههایش تاب میخورد. از فرط ناامیدی میچرخید، فریادی خاموش داشت و در کل مانند یک نویسنده بسیار عصبی و مشهور هالیوود که بر ساخت یک فیلم حماسی تاریخی با بودجهای هنگفت نظارت میکند و از فروپاشی چشمانداز بزرگ سینماییاش عذاب میکشد، رفتار میکرد. نیمه اول با برتری 1-0 کلوب بروخه به پایان رسید. اما بدتر از آن، اکسجی 0.24 منچسترسیتی برابر عدد 0.76 مهمانش بود. آنها قبلا استاد فوتبال صبورانه و استفاده از فرصتها بودند، اما حالا یکسوم تیمی که یکسوم سیتی مالکیت و استعداد داشت، موقعیت خلق کرده بودند.
شاید بتوان گفت که بزرگترین چالش دوران مربیگری گواردیولا، چگونگی مقابله با ضدحملات حریفان در زمان مالکیت 70% و حضور 10 بازیکن در فاز تهاجمی است. در سالهای اخیر، به نظر میرسید که مرد اسپانیایی به راهحلی قطعی نزدیک شده است: با سازماندهی بازیکنانش به گونهای که بتوانند بازی مالکانه خود را انجام دهند، برتری عددی ایجاد کنند و در عین حال، پس از از دست دادن توپ، به سرعت به یک ساختار دفاعی مرکزی برگردند. اما در این فصل، این نظریه از هم پاشیده است. خدایان فوتبال علیه او شوریدهاند. هر مزیتی که به نظر میرسید سیتی در آن به نفع خود قدم برداشته، هر معاملهای که به نظر میرسید در آن طرف درست ماجرا ایستاده، علیه این تیم چرخیده است. مالکیت توپ بالا به رقبای منچسترسیتی اجازه میدهد در یک بلوک دفاعی مستقر شده و مانع از حرکات غافلگیرکننده شوند. در یک سمت زمین تمرکز و در سمتی دیگر، آسیبپذیری وجود دارد. دیگر خبری از رودری نیست که چنین ساختاری را سازماندهی کند.
در این شرایط، گواردیولا همواره تاکید داشته که راه برونرفت از این بحران، پایبندی هرچه بیشتر به اصول اولیه تیم است؛ اصولی مانند مالکیت توپ طولانی و آهسته، و پاسهای متعدد و حسابشده که به تیم اجازه میدهد تا به تدریج در نیمه زمین حریف مستقر شده و در برابر از دست دادن توپ، ساختار دفاعی خود را حفظ کند. او در هفتههای اخیر بارها از خطرات حمله سریع و عجولانه سخن گفته و بر لزوم «۲۰۰۰ پاس» و تزریق «مکث» به بازی تیم تاکید کرده است؛ مکث به معنای کند کردن بازی برای لحظهای به منظور تفکر و تصمیمگیری بهتر.
بدون شک، این روش در گذشته برای تیم گواردیولا جواب داده است و او به عنوان یکی از برترین مربیان جهان، این حق را دارد که به ایدئولوژی خود پایبند باشد. اما سوالی که مطرح میشود این است که آیا این رویکرد در شرایط فعلی، بهتر از یک رویکرد آزادانهتر و متنوعتر میتواند به تیمش کمک کند؟ چرا که بهترین، خلاقانهترین و خطرناکترین لحظات تیم گواردیولا، چه در این بازی و چه در بازی قبلی مقابل چلسی، نه در پایان پاسکاریهای طولانی و سنجیده، بلکه از حرکات سریع، بیساختار و تهاجمیتر رقم خورده است.
گل اول منچسترسیتی برابر کلوب بروخه از یک ضدحمله کوچک در خط هافبک به دست آمد، جایی که متئو کواچیچ به سادگی از وسط یک دفاع نامنظم عبور کرد. گل سوم و تعیینکننده نیز با یک پاس بلند عالی از جان استونز به ثمر رسید که ابتدا ساوینیو آن را با سینه کنترل و سپس وارد دروازه حریف کرد. دو گل آخر سیتی مقابل چلسی در روز یکشنبه نیز از ارسال توپ توسط ادرسون به جلو و حرکت ارلینگ هالند پشت مدافعان حریف به دست آمد. حذف بخشی از بازی پیچیده و ظریف شطرنج فضایی، بازی در خطوط مستقیم، اعتماد به مهارتها و نقاط قوت بازیکنان برای ایجاد اشتباه و فرصت، چیزی است که سیتی فعلی را نجات میدهد.
ارلینگ هالند چهرهای جذاب در این میان است. البته که او در فوتبال گواردیولا، به موفقیتی خارقالعاده دست یافته، اما در هفتههای اخیر، این احساس وجود داشته است که ایدهآلها و کیفیت او و سرمربیاش یکسان نیست. زمانی که منچسترسیتی رویکردی مشابه نیمه اول دیدار با کلوب بروخه دارد، زمانی که هیچ فضایی جلوی هالند نیست و باید پشت به دروازه به دنبال ایجاد فضای خالی باشد، او نسخه ضعیفتری از خودش است. شب گذشته، در لحظهای با برگشت دادن توپ از تیر دوم، شبیه یک بازیکن سردرگم بود. اما زمانی که برابر چلسی میدوید و فضاها را پوشش میداد، به نظر میرسید چیزی در درون او آزاد شده است. به حداکثر رساندن تواناییهای هالند، به جای صرفا تطبیق او با سیستم، اکنون از هر زمان دیگری مهمتر است، زیرا او برای 9 سال آینده بازیکن سیتی خواهد بود. او، نه گواردیولا، چهره ماندگار و همیشگی باشگاه است.
کارشناسان مسائل فنی مانند جان مککنزی از اتلتیک به طور قانعکنندهای استدلال کردهاند که سیستم موقعیتمحور گواردیولا، که برای مدت طولانی سبک غالب و مورد تقلید بوده است، توسط الگوهای پویاتر، مستقیمتر و پر سرعتتر به چالش کشیده میشود. خود گواردیولا گفته است که «فوتبال مدرن، همان روشی است که بورنموث بازی میکند». آندونی ایرائولا در این مورد به ایندیپندنت گفت:
من بازیکنی را که توپ را حمل میکند و باعث ایجاد اتفاقات میشود، ارزشمند میدانم. به نظرم وقتی بر اساس بر اساس برتری عددی و کنترل فضا بازی میکنید، گاهی اوقات ابتکار عمل بازیکنان برای مقابله با بازیکن حریف و حمله به فضاها را از دست میدهید.
در طول سالهای گذشته، منچسترسیتی با فوتبالِ مختص گواردیولا ساخته شده است. برای اولین بار، میتوان طرح کلی تیمی را دید که از او فراتر خواهد رفت، تیمی که شاید با روشی کاملا متفاوت بازی کند، و در واقع همین حالا هم قادر به بازی به روشی کمی متفاوت است. موضوع فقط در مورد ارلینگ هالند نیست. عمر مرموش که بهتازگی جذب شده، در آینتراخت فرانکفورت فوتبالی فیزیکی و پرفشار با تمرکز بر انتقال سریع بازی میکرد. ساوینیو وینگری است که بیشتر برای حمله به فضاها، دریبل زدن بازیکنان و ایجاد موقعیتهای تک نفره مناسب است تا پاس دادن به داخل زمین و انتظار برای شکلگیری برتری عددی. یوشکو گواردیول بیشتر یک حملکننده توپ است تا یک بازیساز.
در حال حاضر منچسترسیتی صعود کرده است. بازی با بایرن مونیخ و رئال مادرید دشوار خواهد بود، اما آنها توانایی غلبه بر هر دو تیم را دارند. اما آیا سیتیزنها میتوانند خود را تطبیق دهند، تغییر کنند و بهسوی تعدیل بروند؟ گاهی اوقات، فقط زمانی که چیزی تحت فشار قرار میگیرد، متوجه میشوید که چقدر واقعا انعطافپذیر است.
به قلم جیمز گیربرانت برای تایمز