MuHaMmAd RoSsOnErRoبعد سربازی فهمیدم ارتشی جماعت ارزش اینو نداره تف بندازی جلو پاش ... حالا عده کمی ازشون واقعاً مرد بودن و مشتی مثل رؤسای خودم .. اما کلی کادری بودن فقط دوست داشتن حرص بدن آدمو و تو مخی برن .. فرمانده قرارگاه برگه تسویه منو گرفته بود می گفت برو هر غلطی می خوای بکن ... هر چند که همین بدرد نخور رو مثل موم توی دستم داشتم و می دونستم چطور باهاش رفتار کنم اما وقتایی بود بدجور می رفت رو مخ ... اول بهداری بودم تقریبا همه کادر و سرباز خیلی خوب بودن .. اما بعدش همه قسمتی ها رو کسر کرد و چون خایه مالی سرهنگ پادگان رو می کرد من رو به عنوان سرباز ارشد فرماندهی معرفی کرد .. بعدش هم که رئیس دایره اداری کسی شد که رابطه بسیار عالی با هم داشتیم و ۳ ماه آخر خدمت رو واقعا خدمت کردم اما حقیقتش از اواسط بهمن ۹۶ تا اول مهر ۹۷ بدجوری تو مخی بود .. هر روز صبح تلفن بهداری که زنگ می خورد می ترسیدم که نگهبان نباشم که معمولاً همیشه نگهبان بودم .. اما از اول مهر که رفتم دایره اداری می گفتن گه خوردن گذاشتنت نگهبانی ... کلاً باید بیخیال باشی تا سریع بگذره