Big Toneزان یار دلنوازم شُکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی ، بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منّت ، هر خدمتی که کردم
یارب ! مباد کس را ، مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را ، آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ، ای دل ! مپیچ کانجا :
سرها بُریده بینی ، بی جُرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم ، گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ! ای کوکب هدایت
از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
این راه را نهایت ، صورت کجا توان بست؟
کِش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بُردی آبم ، روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر ،کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ، اَر خود بسان «حافظ »
قرآن ز بَر بخوانی در چارده روایت