طرفداری- آندرس لیندگارد، دروازهبان دانمارکی سابق منچستریونایتد مصاحبه جالبی داشته است.
لیندگارد در گفتگو با استاندارد، خاطرههای تلخ و شیرینی را بازگو کرده است که میتواند برای طرفداران منچستریونایتد خواندنی باشد. در ادامه گزیدهای از این مصاحبه را میخوانید:
رقابت با داوید دخیا
در زمستان با تیم قرارداد امضا کردم؛ شش ماه قبل از این که ادوین فن درسار خداحافظی کند. آنها در آن زمان به من گفته بودند که پس از کنار رفتن ادوین، دروازهبان نامداری به خدمت خواهند گرفت. سر الکس فهرست دروازهبانهایی که به دنبال آنها بودند را به من گفت ولی گزینهها یادم نمیآیند البته به جز داوید (دخیا). باید رقابت میکردیم ولی امیدوارم بودم داوید به تیم بیاید. جوان بود و به نظرم لاغر میرسید. با خودم فکر کردم به مشکل بر خواهد خورد و درست هم فکر میکردم. از همان بازی اول وضعیت افتضاحی داشت. هیچ چیزی برای عرضه کردن در برابر قیمت بالایش نداشت. جوان بود و به فوتبال فیزیکی عادت نداشت. فشار بسیار زیادی بر روی داوید وارد بود. تنها باید تمرکزم را حفظ میکردم و منتظر فرصت میماندم. همین کار را کردم و از فرصت بهره بردم. شاید خودخواهانه به نظر برسد ولی فوتبال مبتنی بر خودخواهی است. باید به زندگی خودم فکر میکردم. اگر خودم به فکر خودم نبودم، هیچکس به من فکر نمیکرد. هرگز آرزوی ناکامی داوید یا فرد دیگری را نداشتم ولی همیشه امید داشتم تا شانس به من رو کند. من و داوید درون و خارج از زمین رابطه خیلی خوبی با هم داشتیم. فصل اول با گیر کردن پایم در مانع پلاستیکی در تمرینات به پایان رسید. وقتی این اتفاق افتاد، مثل بچهها گریه کردم. خاطره آن مصدومیت درون قبر هم همراهم خواهد بود. به مدت شش ماه خانه نشین شدم و در این مدت داوید درخشید.
نقطه عطف دوران حرفهای دخیا
داوید ضعف مشخصی جز قدرت بدنیاش نداشت. لاغر بود، درست مثل کاهی در باد. به وضوح نقطه عطفش را به یاد دارم. اولین بازی پس از مصدوم شدن من، مقابل چلسی و در خارج از خانه بود. در لحظه آخر درست پشت محوطه جریمه یک ضربه آزاد نصیب حریف شد. خوان ماتا ضربه را زد و توپ را به زیبایی از روی دیوار دفاعی به کنج بالایی دروازه فرستاد. داوید آن توپ را مهار کرد و بازی ۳-۳ تمام شد. آن مهار آنقدری که به نظر میرسید هم خوب نبود. در واقع داوید روی آن گوشه از دروازه قمار کرد و برنده شد. اگر میباخت، طرفداران و رسانهها آماده مجازات کردن او بودند. در عوض او پس از آن لحظه احساسات را بر انگیخت.
آیا به دورانی رسیدهایم که دروازهبانها میتوانند یا باید بیشترین دستمزد را در تیم بگیرند؟
دروازهبان همیشه برای من یکی از مهمترین پستها بوده است. اما مردم به تازگی متوجه این مسئله شدهاند. ادرسون (مورائس) نقش خوب و موثری در این زمینه داشته است چون حضور او منچسترسیتی را به صورت عمیق متحول کرد. ادرسون نقشی کاملا اساسی در حملات سیتی دارد. او بدون ذرهای شک، یکی از مهمترین بازیکنان تیمش است. نمیتوانم با دریافت حقوق کمتر نسبت به سایر بازیکنان کنار بیایم چون او شایسته این است.
پیتر اشمایکل
در کودکی، او یکی از تاثیر گذارترین افراد روی من و از بزرگترین دلایلی بود که میخواستم دروازهبان باشم. زمانی که به انگلیس آمدم، هرگز از من حمایت نکرد. حقیقت دارد که میگویند «هرگز با الگوهایت دیدار نکن». آیا میتوانست در فوتبال امروز موفق باشد؟ بیشتر دروازهبانی مدل قدیمی بود. در دوران خودش، به درستی به عنوان بهترین دروازهبان دنیا انتخاب شد. بهترین دروازهبانهای امروزی، بیشتر با اشتباه نکردن شناخته میشوند تا داشتن بهترین مهارها. این دقیقا نقطه مقابل چیزی است که از پیتر به یاد دارم.
به نظر ورود پپ گواردیولا، نگاهها به پست دروازهبانی در انگلستان تغییر داده است؛ آیا ادرسون نمونه آرمانی یک دروازهبان سطح بالا در عصر نوین است؟
به نظرم پپ اولین سرمربیای است که به نقش کلیدی دروازهبانها در فاز تهاجمی پی برده است. او در بارسلونا و بایرن مونیخ همین کار را کرد و حالا در منچسترسیتی هم همین کار را انجام میدهد. دروازهبان تیم، بزرگترین تفاوت فصل اول حضور پپ در انگلیس با امسال است. راهکار ادرسون بود. البته که او استوار است و مهارهای خوبی دارد ولی چیزی که او را خاص میکند، توانایی کار با پاهایش است. اما ادرسون و آلیسون (بکر) استثنا هستند. در لیگی مثل لیگ برتر، تنها دو تا چهار تیم دروازهبانهایی دارند که به آنها اجازه میدهد مالکانه بازی کنند. باقی تیمها سعی میکنند این بازی مالکانه را بر هم بزنند. دروازهبان این تیمها بر اساس مهار توپ و خروج از دروازه روی ارسالها سنجیده میشود نه کار با پا. همیشه از خودم میپرسم اگر ویکتور والدز در بهترین روزهایی که در بارسلونا داشت برای مثلا برنلی بازی میکرد، آیا میتوانست هنوز هم یکی از بهترینها در دنیا باشد؟ به شدت به این مسئله شک دارم.
خواسته سر الکس فرگوسن از دروازهبان تیمش
در مورد انتظاراتش از لحاظ فنی مطمئن نیستم. به دنبال کسی بود که در کار با پاهایش خوب باشد تا وقتی توپ به او میرسد، سایر اعضای تیم از ترس تا سر حد مرگ پیش نروند.
ادعای دیوید مویس در مورد تحویل گرفتن تیمی پا به سن گذاشته از فرگوسن
احساس پا به سن گذاشتن نکردم. بیشتر حس کردم که نتوانستیم با سبک زندگی جدیدی کنار بیاییم. مثل این بود که تلاش کنید یک گوشی آیفون را با شارژر نوکیا شارژ کنید. چه کسی میتوانست پس از رییس باشگاه را بالا بکشد؟ مویس و همه افراد تاثیر گذار بر روی یونایتد، اهداف سادهای بودند. نمیخواهم فرد دیگری باشم که روی اشخاص دست میگذارد. هر گاه تیم نتیجه بدی میگرفت، شایعاتی در مورد مربی تیم، خلاص شدن از دست نیمی از بازیکنان و جذب بازیکنان جدید میشنیدم. تصورم این است که کار کردن تحت این شرایط راحت نیست. من چه از سطح حرفهای و چه از نگاه احساساتی به خودم و تمامی افرادی که با یونایتد سر و کار داشتند اشاره میکنم. همه ما مقصر بودیم. هیچکداممان نمیتوانستیم تغییرات ایجاد شده در یونایتد محبوبمان را بپذیریم. همه فکر میکردیم اوضاع یکسان میماند و ما به موفقیت ادامه خواهیم داد. همه اینها یک توهم بود.
چه کسی میتوانست ناجی منچستریونایتد باشد؟
فکر میکنم حتی تا به امروز همه به فکر کارهایی هستند که سر الکس کرد. فکر نمیکنم کسی میتوانست باشگاه را به موفقیتهای مشابهی برساند. از نظر من باشگاه به تغییرات و مدرن سازی نیاز داشت. میتوانم تصور کنم درک این مسئله برای باشگاه دشوار بود. یونایتد بر پایه سنت و تاریخ بنا شده است؛ تغییر دادن سنتها و تاریخ راحت نیست. به ویژه وقتی چنین قدمت و موفقیتی در یونایتد داشته باشد. باشگاه امروزی به یک فلسفهای که خودش تعیین کرده باشد نیاز دارد، نه فلسفه سرمربی. باید ایده مشخصی از بازیکن یونایتد و تیم یونایتد داشت. بار مسئولیت باید روی دوش باشگاه باشد، نه سرمربی. در غیر این صورت هرگاه که سرمربی جدیدی روی کار بیاید، تیم جدیدی میخرید. این کار یک نفر نیست. تنها سر الکس توانست این کار را انجام بدهد چون خودش هویت باشگاه را تعریف کرد. شاید باشگاه راهبرد و فلسفه فوتبالی خاصی داشت ولی با نگاهی از بیرون، نمیتوانیم چنین برداشتی داشته باشیم.
آیا اوله گونار سولسشر گزینه مناسبی برای منچستریونایتد است؟
فکر میکنم باشد. عمیقا امیدوارم همین طور شود. یونایتد تاریخی بسیار غنی و آمیخته با موفقیت دارد. باشگاه و طرفداران نیاز به کسی نیاز دارند که بیانگر تاریخ باشد. کسی که این تاریخ را درک کند و با آن هم مسیر باشد. شکی ندارم که اوله برای وفاداری به میراث و اصالت یونایتد روی کار آمده است. او میتواند این کار را انجام دهد چون خودش عضوی از آن است. اما پای عنصری حیاتی در میان است که میترسم پذیرش آن دشوار باشد و آن زمان است. از نگاه واقع بینانه، رساندن یونایتد به عظمتش سالها طول میکشد. نگاه کنید لیورپول چقدر فرصت نیاز داشت. به نظرم برای موفقیت اوله در بلند مدت، همه باید وضعیت کنونی را بپذیرند و صبور باشند. او کار بسیار بزرگی در پیش دارد و صرف نظر از پیچ و خمها، به نظرم موفقیتش به نحوه حمایت شدن توسط باشگاه بر میگردد؛ به ویژه در امر یارگیری.