طرفداری- بی حساب و کتاب؛ این تعریفی صادقانه از رابطه چلسی در تاریخش با مهاجمانش در لیگ برتر است. هر بار که آنها یک دیدیه دروگبا میخریدند، به جایش چند آدرین موتو هم در لیست خریدها وارد میشد. هر کدام از آنها به نوعی تیم را پایین می کشیدند. تاریخ و گلزنی در تیمهای سابقشان هم مهم نیست. ولی چرا آبیها و مهاجمان شناخته شده آنها، معمولا به سختی میتوانند مانند رقیبانشان در لیگ برتر موفق شوند؟
این سوال باعث میشود به بعضی از بهترین و بدترینهای سالهای اخیر نگاهی بیاندازیم؛ مخصوصا هرنان کرسپو و آندره شوچنکو. هر دو با هدف بالا بردن تعداد گلهای تیم خریداری شدند. هر دو رقم انتقال و دستمزدی داشتند در حد بهترینهای زمان خود. با این حال اما، آنها نتوانستند باشگاه را به جلوتر ببرند و میراث آنها با بقیه مهاجمان ناموفق یکی بود. اگرچه چلسی شروعی عالی داشت و به نظر میرسید تزریق پول روسی و پیشرفت در لیگ قهرمانان اروپا، آنها را به یک قدرت واقعی تبدیل میکند.
درست پس از ورود به هزارهی جدید، پس از رومن آبراموویچ، چلسی شروع به پرداخت پولهایی بالاتر از نرخ بازار به معروفترین فوتبالیستهای دنیا کرد. قبل از شروع فیرپلی مالی یوفا، آبراموویچ، باشگاه را پول باران کرده بود. در سال ۲۰۰۳، آنها کرسپو را از اینتر آوردند، با وجود سابقهی مصدومیتهای زیاد که دوران ورزشی این بازیکن را خراب کرده بود. بازیکنی که ۳ سال قبل از آن، گرانترین بازیکن دنیا بود. به خاطر یک خطای محاسباتی، هیچگاه مشخص نشد بند آخر قرارداد کرسپو دقیقا چقدر است اما چیزی در حدود ۱۲ میلیون پوند، رقم پذیرفته شده توسط همگان بود. با این حال، با حساب تمام بندها، کرسپو برای هر بازی خود در چلسی، ۱ میلیون پوند خرج برای لندنیها تراشیده بود. البته اگر دستمزدهای وی را در نظر نگیریم.
در فصل اول، کرسپو در ۱۹ بازی ۱۰ گل زد و چلسی لیگ را به آرسنالِ شکستناپذیر واگذار کرد. با وجود اینکه پول بسیار خوبی برایش پرداخته شده بود، کرسپو انگار زیاد علاقهای به بازی در آنجا نداشت. کرسپو دائما دلتنگ ایتالیا و چلسی هم ناراضی بود. مربی جدید چلسی هم از اینکه مهاجمش دائما باشگاه را به چشم زندان میبیند، عصبانی بود و تصمیم گرفت یکی از بازیهای روانی مخصوصش را اجرا کند.
وقتی در سال ۲۰۰۴، ژوزه مورینیو، سرمربی چلسی شد، انگاری پایان دوران کرسپو بود. مربی برای دیدیه دروگبا و ماتیا کژمان تلاش کرد و کرسپو برای تمرینات پیش فصل دیر به محل تمرین رفت. مربی این مهاجم آرژانتینی هیچ جایی برای سرکشی باقی نگذاشت و صحبتهای او در آن روز، به یاد ماندنی است: "به خود او (کرسپو) بستگی دارد. نمیخواهم بازیکنانی که ۱۰۰٪ آماده نیستند بمانند. اگر یک درصد شک دارد، من او را نمیخواهم."
در واقع او تعهد بازیکن به باشگاه را زیر سوال برد و وقتی شکاکیت او به قطعیت تبدیل شد، دوست داشت کرسپو را هر چه زودتر بفروشد. با این حال، کرسپو حاضر به کاهش حقوقش برای رفتن به جایی دیگر نبود و چلسی با وجود تمام تلاشهایش برای فروش وی، ناکام ماند. تیمها در ایتالیا بسیار به دنبال بازگرداندن کرسپو بودند اما وقتی به حقوق کرسپو و مقایسه آن با بهترین بازیکنانشان میپرداختند، متوجه میشدند که زیادی گران است. پس او قرضی به ایتالیا بازگشت و ۵ سال آنجا ماند. هرنان در سال ۲۰۰۵ با میلان به فینال لیگ قهرمانان اروپا رفت و دو بار هم در فینال گل زد اما معجزه استانبول، مانع قهرمانی شد.
با حضور قرضی موفق در دو باشگاه میلانی، او کمی بیشتر از آنچه تصور میشد در باشگاه اصلیش ماند. شاید او کمی بی تفاوت بود اما شرایط دوران ورزشی وی هم ایدهآل نبود و بالاخره در سال ۲۰۰۶ برای یک بار دیگر به اینتر بازگشت. قرارداد قرضی او تا ۲۰۰۸ ادامه پیدا کرد و در آن سال دوباره با باشگاه اینتر قرارداد بست اما این بار دائمی. به شکل طعنهآمیزی، مورینیو مربی سال ۲۰۰۸ اینتر بود. بدون هیچ دعوایی، مورینیو این مهاجم را به جنوا قرض داد. این انتهای یکی از گرانترین خریدهای بد تاریخ بود اما این بازیکن دورانش در لندن را از زاویهای دیگر میبیند: "من فرصت رفتن به میلان، باشگاهی که در کودکی با دیدن بازیهای مارکو فن باستن عاشقش شده بودم را داشتم. پس به خوزه گفتم این تصمیم دشواری برای من است اما اگر بین چلسی و میلان بخواهم انتخاب کنم، به میلان میروم."
وقتی چلسی پیشنهاد داده بود فقط ۵۰٪ از دستمزد کرسپو پرداخت شود، این مهاجم عصبانی شد و حرفهایی به یاد مادندنی زد: "صحبتهایی در مورد بازگشتم به چلسی وجود دارد اما من مطمئن نیستم که بخواهم فقط نیمی از دستمزدی که در قرارداد قید شده است را بگیرم. بعضیها احتمالا این را یک توهین بدانند. دوران من در ایتالیا خوب بوده و سخت است به چلسی بروم. نمیفهمم، چون آنها مشکل مالی ندارند که بخواهند چنین کاری کنند."
کرسپو بعدها بارها در مصاحبهها از دلایل نتیجه نگرفتنش در انگلستان صحبت کرد. سبک بازی متفاوت یا تطبیق ناپذیری با محیط انگلستان. رفتن او به اینتر انتخاب درستی بود اما بهتر است بگوییم همه میدانند که او بیشتر به کدام باشگاه وفاداری بیشتری داشت.
تعهد نداشتن او به چلسی را شاید با یک نتیجهگیری منطقی، اینطور بتوان تفسیر کرد که بیش از اندازه پول دادن به ستارهها در تیمی که تازه در حال ساخت است، تصمیم اشتباهی است. در آن زمان، ایتالیا همچنان قدرت بزرگ فوتبال دنیا بود و پول تنها دلیل رفتن کرسپو به لندن بود. هر دو نحوه توافقات را بلد بودند و نمیشد با پولِ چلسی به این باشگاه ضرر رساند.
در کل او در ۴۹ بازی، ۲۰ گل در لیگ برتر زد که آمار بدی هم نیست و بی جام هم نبود. هر طور نگاه کنیم، هیچکس جز باشگاههای ایتالیایی در این موضوع سودی نبردند. ایتالیاییهایی که از مذاکرات با باشگاه لندنی خسته شده بودند.
در دوران ولخرجی که حتی شیخهای خلیج فارس را خجالت زده میکند، آدرین موتو از پارما در سال ۲۰۰۳ خریداری شد. نقشه چلسی افزایش قدرت خط حمله بود که ۲۲ میلیون یورو خرج داشت. او دیگر بازیکنی بود که خشم مورینیو را دید. این دو بعد از مصدومت موتو در بازیهای ملی با هم بحث کرده بودند. بهانه آوردن و ایراد گرفتن، رفتار کلاسیک مورینیو است اما در جمع ضایع کردنِ مهاجم خود، احتمالا بهترین تصمیم مورینیو در مورد موتو نبود. بدین ترتیب آدرین حتی قبل از مثبت شدن تست دوپینگش در سال ۲۰۰۴ هم، به مشکل خورده بود. البته که تست مثبت کوکایین نمیتواند خبری خوبی برای هیچ مهاجمی باشد. او از طرف باشگاه آزاد اعلام شد و اتحادیه فوتبال انگلستان هم وی را ۷ ماه محروم کرد.
در مورد ماتیا کژمان، این مهاجم با یک فصل نا امید کننده دوران بازیش در چلسی را خاتمه داد. او در کل آن فصل ۴ گل در لیگ زد و آبیها، هم جاهطلبی و هم اعتبار یک مهاجم مستعد را خراب کردند. او نتوانست دوران فوقالعادهاش در پی اس وی آیندهوون را تکرار کند و چلسی او را هم دور انداخت. کرسپو درست میگفت؛ باشگاه آنقدر پول داشت که چنین کاری بکند.
البته هیچ قصد توهینی در نوشتن این جملات نه به باشگاه و نه به بازیکن نیست. باشگاه توانسته بود یک ماشین چرب شده پرکاربرد را برای مربیش بسازد و نیازی به کژمان و ضربات آخر نه چندان مطمئنش نبود. کسی که شاید از جیمی واردی کمی با تکنیک تر بود. مشخص بود که این داستان سودی ندارد و باشگاه از مهاجم دوم شانس نمیآورد. اگر شک دارید از لویک رمی، آلکساندر پاتو و رادامل فالکائو بپرسید.
با اصرار رومن آبراموویچ، آندره شوچنکو خریداری شد تا به همراه میشائیل بالاک در تابستان ۲۰۰۶ به چلسی بیایند. رئیس باشگاه هوادار مهاجم اکراینی بود و مورینیو به نظر میرسید که اندازه رئیسش برای این مهاجم اشتیاق نداشته باشد چون حرفش در این انتقال خریداری نداشت. دروگبا بالاخره به آن مهاجم قاتل کامل اواخر بازیگریش تبدیل شده بود و سخت بود مهاجم ساحل عاجی را با کسی عوض کرد یا پستش را تغییر داد. به نظر میرسید به زودی مربی برای انتخاب یار به مشکل بخورد اما همگان این را یک دردسر شیرین میدانستند. مثل انتخاب بردن تانک یا هلیکوپتر به محل کار بود. هر دو، بالاخره بهتر از سیستم حمل و نقل عمومی هستند.
شوچنکو یک برنده سریالی بود. با این حال شاید زمان، ستاره ۳۰ میلیون پوندی را خراب کرده باشد. به هر حال، او خریدی خوب برای رسیدن به لیگ قهرمانان اروپا بود و اکثر هواداران، منتظر دیدن حرکات مخصوص این مهاجم در استمفورد بریج بودند. شوچنکو برای چلسی بازی کرد و همه چیزی شبیه دوران کژمان یا فرناندو تورس در چلسی را به یاد آوردند. تقریبا یک یارد کندتر از چیزی که باید باشد و هوشی که با توجه به ضعف بدنش در قبال سیستم چلسی، آنچنان به کار نمیآمد. او تکنیک فوق العادهای داشت اما نتوانست جز چند صحنه برای چلسی معجزهای خلق کند. مثل خیلیهای قبل از خود، شوچنکو هم به دلایلی غلط سالها با چلسی ماند. از همه بدتر، او پیر به نظر میآمد. مانند یک بوکسور دائم الخمر بود که البته هفتهای ۱۲۰ هزار پوند دستمزد میگرفت.
شوچنکو که دیگر مهاجمِ گرانِ به دور انداخته شده بود، تنها چند گل معدود در تعداد زیادی بازی زد. حتی بازگشتش به میلان در سال ۲۰۰۸ هم نتوانست معجزهی او را بازگرداند و او پس از بازگشتی موفق آمیز به باشگاه اولش دیناموکیف، از فوتبال خداحافظی کرد. هر کس که تا به حال با رئیسی بد روبرو بوده میداند شوچنکو زیر نظر مورینیو چه اندازه سختی کشید. وقتی سیاستها به زمین کشیده شد، هر دوی این اشخاص متهم شده بودند که برای پایین آوردن ارزش کار دیگری، تلاش میکنند. آبراموویچ هوادار شوچنکو بود و این بازیکن به رئیسش گوش میداد. مربی، پس از گل نزدنهای زیاد شوچنکو، او را از ترکیب بیرون میگذاشت و جنگ کلامی شروع شد. مورینیو حتی بعد از رفتن وی به میلان هم در برابر خبرنگاران از خیر ضایع کردن شوچنکو نگذشت: "او (شوچنکو) در میلان مانند شاهزاده بود و فلسفه ما در چلسی متفاوت است. اینجا کسی شاهزاده نیست. همه باید کار کنند و هر کس خودش را ثابت کرد بازی میکند".
با ۹ گل در ۴۸ بازی، چلسی احتمالا اگر از چارلتون کول استفاده میکرد، بهتر نتیجه میگرفت (مهاجم انگلسی که در ۵ سال حضور در چلسی تنها ۴ گل زد و تا آخر عمر در باشگاههای مختلف جابجا میشد-مترجم). آبیها برای حل بحران مهاجم خود در سالهای قبل پول به بازار میریختند و احتمالا با کمی احتیاط این کار را انجام دادند. کوستا به خاطر مصدومیت، مشکلدار شده بود و باتشوایی هم فرصت بسیار کمی دریافت کرد. آلوارو موراتا دیگر قمار چلسی بود. با توجه به تاریخ چلسی شما هیچگاه نمیدانید که مهاجم گران خریداری شده به نتیجه میرسد یا خیر.
معروفترین مهاجمان دنیا در قربانگاهِ استمفورد بریج سر بریده شدند همزمان با اینکه روملو لوکاکوها در نقاط مختلف دنیا در حال فکر به این موضوع هستند که چه زمانی فرصت به مهاجمان جوان میرسد. مخصوصا مهاجمانی که ثابت کرده بودند در لیگ برتر هم میتوانند گلزنی کنند.
چلسی برای ورود به باشگاههای غول اروپایی، بیش از اندازه هزینه کرد اما به نظر میرسید این تنها راه در آوردن لیگ برتر از چنگ آرسن ونگر و سر الکس فرگوسن بود. رقم انتقال هر چقدر باشد، مشخص است که بعضی از بازیکنانی که به آنها پیوستند، آنچنان از شرایط خود راضی نیستند. در واقع منطقی هم به نظر میآید. مشکل باشگاههای به قولی کوچکتر این است که هزینهی آوردن بازیکنان بسیار خوب بالاتر از چیزی است که تصور میشود. به همین دلیل مجبور هستند دستمزدهای فرا زمینی بدهند و وقتی دیگر به درد نمیخورند، هیچکس حاضر به پرداخت آن رقم سنگین نیست.
هم آندره شوچنکو و هم هرنان کرسپو چیزی برای اثبات باقی نگذاشته بودند. آنها میخواستند لیگ قهرمانان اروپا را حتی قبل از آمدن به انگلیس با تیمهای ایتالیایی ببرند. هر دوی این بازیکنان اشتباه گران چلسی بودند، حالا دلیلش تعهد نداشتن بازیکنان باشد یا سرعت زیاد بازی در انگلیس. آنها جلوی پیشرفت یک تیم را گرفتند اما منطقی است که پیشنهاد چلسی را قبول کنند. رقمهای قرارداد غیر قابل رد کردن بودند.
اگر دروگبا نبود، چلسی احتمالا برای گرفتن جامهای دهه قبلی به مشکل میخورد. با این حال، رقابت با شوچنکو باعث پیشرفت دروگبا شد و تجربه او سبب نیمکت نشین کردن دیگر رقیب گرانش یعنی فرناندو تورس شد. وقتی خرید گرانی انجام میدهید، همیشه ریسک نتیجه نگرفتن وجود دارد و بازی برای چلسی در خط حمله، دشواریهای زیادی دارد. رقم انتقال بالا و فشار رسانهها برای مهاجمان، خیلی بیش از اندازه آزار دهنده است اما یک مهاجم جاهطلب در قیاس با بازیکن شناخته شدهای که علاقهای هم به حضور در آنجا ندارد، چیزهای بیشتری برای اثبات خودش دارد. با این حال، شاید اتفاقی بدتر هم رخ میداد. حداقل آنها روبینیو را نخریدند!